روزنوشت

ماجراهای من و لک‌لک

چگونه فراموش کنم شب‌های سرد مصر را، با پتوهای کهنه، بخاری کم نفس، خستگی راه، آغوش لک‌لک. چگونه فراموش کنم، دریای چالوس را. خانه‌ای برای لک‌لک. چگونه فراموش کنم پرسه‌‌ در شب تاریک ملکوت را. تنها با لک‌لک. ناگهان برق آمد. چگونه فراموش کنم ماجرای غلتیدن بر خاک بلده را. بوسه‌ای بر لب لک‌لک. چقدر …