امشب دوست سوئیسیام، jacky تماس گرفت و با هم کلی حرف زدیم. این دوست سالها پیش زندگی مرا تغییر داده است. هفت سال پیش، یک روز که برای تنها بودن با حافظ به شیراز سفر کرده بودم (آن سالها از این کارها زیاد میکردم)، با او آشنا شدم. خیلی زود با هم دوست شدیم و …
یک روز که با دوچرخه از محل کار به خانه برمیگشتم به این فکر افتادم که “مرد بیخانه بودن”، هم سبکی از زندگی است. مردی که خانهای ندارد، عشقی ندارد، یله زندگی میکند و البته همهی جهان سرای اوست. روزی هم که بمیرد، هر جایی که باشد، همانجا دفن میشود. مردی که تمام داشتههایش با …
دو: چه بسیار انتقام او که در رفت را از کسی که جا ماند گرفتیم. یک: آدمها میمیرند، این اذیتم میکند.
گاهی ریتم تند روزمرگی مجال نمیدهد تا این روزها، دمی خود را در چگالی بیحد غروب زمستان رها سازیم. ما نیمکرهای را میپیماییم تا به زیبایی برسیم و در آن انتها، آن یک وجب را جلو نمیرویم تا مبادا دستمان از آب اقیانوس تر شود. گاهی زندگی ما، عجلهی ماست برای مردن. مخصوصا در زمستان.
دو کار خوب دنیا، سفر کردن و نوشتن است. اما بعد از این دو کار خوب دنیا، دو کار خوبی هست که خدا میتواند برایمان انجام دهد و آن لال کردن و تنها گذاشتن ماست. …. پینوشت: دیدم از هر چه مربوط به دنیا و خداست، چیزی هست که بالاتر است. عشق… اگر دو رویهی …
امشب شب یلداست… امشب چه شبی باید میبود برایم، بماند. اما امشب، شب نشینیام با نانوشتههاست و خلوتم با ناکردهها. چرا که بیش از ده مرتبه خواستم چیزی بنویسم و نشد. و… به دیدار دوستی رفتم و نشد. دعوت دوستی را نپذیرفتم و نشد. پیامهای شادباش آمد و نشد. حافظ خواندم و نشد. به مولانا پناه بردم …
مقصد: سفر هدف: فراموشی
این درد اشتیاق، قصد جانم میکند هر شب. مرغ دل بیقرارم، سودای دام عشق میکند هر شب. دلم به امید صدایی که به او رسد، نالهها میکند هر شب. دل از من برد و روی از من نهان کرد، زین سبب دلم خون میکند هر شب. … حافظ…حافظ…حافظ… ای کاش، تو نمیبودی یا نمیمردی… یا …
به خدا اگر نبود توان نوشتن. میمردم این شبها از هجوم اندیشهها… ای کاش صبح نیاید.
شانزده سال است که هر روز خاطراتم را مینویسم. هر روز و البته به طور مختصر. امروز ۲۲ آذر است و من میخواهم بدانم در سالهای گذشته و در چنین روزی چه کار کردهام. ۱۳۸۷: تمام روز را در خانه بودم، کتاب خواندم و با اینترنت کار کردم. ۱۳۸۶: به عنوان راهنما، با تور و …
عنوان بالا، “از اسطوره تا استوره”، عنوانی است که آرزو دارم روزی عنوان مجلهای باشد که به اسطورههای دیروز و استورههای امروز میپردازد و من در آن مجله نقشی داشته باشم. این که این همه به اسطوره و استوره علاقه دارم به خاطر شگفتیهای بسیار آن است… به تعزیه فکر کنید… حالا به نمایش تخت …
به نظرم اینگونه است که همهی آسمان دستاندرکار انجام کاری برای زمین است. هدف غایی زمین است و نه آسمان. مگر نه این است که هر چه لذت زمینی است، نقد و پیداست و هر آنچه تحفهی آسمانیاش میخوانند، نسیه و ناپیداست. تولد در زمین است و زندگی در زمین است و مرگ در زمین …
شب یلدا قصهای دارد. شخصیتهای این قصه ماه و مهر و ناهید هستند و مکان اتفاق قصه، عرش است: ماه، دلداده مهر (خورشید) است. زمان کار ماه، شب است و مهر، روزها برمیآید. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد اما همیشه در خواب میماند و روز فرامیرسد که ماه را در …