امروز بر خلاف دیروز، ظاهرا روز خوبی است. هر چند که برایم هزینه داشت. اول اینکه: هوا بارانی و تازه است. دوم اینکه: بعد از سه سال مقاله و یادداشت نوشتن در عرصهی مطبوعات، کارت «انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران» را دریافت کردم. چیز مهمی نیست اما به درد من میخورد. سوم اینکه: کارت IFJ یا …
۱- هر چقدر دست به عصا راه میروم، باز کسانی را از خودم میرنجانم. متاسفم. ۲- در بخش: گالری، دنیاهای موازی با دنیای ما، مردم… ۳۰ عکس از مردم ایران گذاشتهام.
این روزها دوباره سریال بوعلی سینا از تلویزیون پخش میشود. من هر بار که این سریال پخش شده، به طور تصادفی آن را دیدهام. و هر بار و در هر قسمت، تحت تاثیر قرار گرفتهام، بغض کردهام و گاهی نیز پنهانی گریستهام. اگر خدایی هست، من از او به این دلیل متشکرم که کسی مثل …
کتابی را که با همکاری سرکار خانم «پرتو حسنیزاده» در رابطه با آثار ثبت شده در فهرست میراث جهانی نوشتهایم، تمام شد. اما هنوز کارهای کوچکی دارد که باید انجامش دهیم. ۹+۱ هم عنوانی است که برای کتاب انتخاب کردهایم. دلیلش هم این است که شرح ۹ اثر ثبتی و ۱ اثری که سال بعد (به احتمال زیاد) به …
عکسهای دو سفر اخیرم را در بخش گالری همین سایت (پایین صفحه، سمت راست) و در آدرسهای زیر گذاشتهام: ۱- گالری – دنیاهای موازی با دنیای ما – مراسم – عروسی در گیلان ۲- گالری – دنیاهای موازی با دنیای ما – قبرستان – لرستان ۳- گالری – دنیاهای موازی با دنیای ما – پاییز ایران
بعد از چهار روز، از مسافرت برگشتم و چیزی برای نوشتن ندارم و این آزارم میدهد. همه کارهایم بر روی هم تلانبار شده و با این حال، از هیچ یک از علاقههایم کاسته نشده. خروجی ندارم و این یعنی انفجار در ذهن خستهام. تا خودم را پیدا کنم که شاید نکنم، فرصت میخواهم.
“هرکسی ممکن است به ملکوت خداوند داخل شود جز یک دسته از انسانها، روزنامه نگاران.” این سخن «کی یر که گارد»، فیلسوف و نویسنده دانمارکی است. بدون تفسیر!، دوستان میدانند که من یک روزنامه نگارم.
من در فرهنگ “دو گانگی” زاده شدم. در دیار من برای خدا سر میبُرند و اگر لازم باشد سر خدا را هم میبُرند. در دیار من، آب دهان بندهی خدا مقدس است و اما گاهی خود خدا هم بی ارزش. در دیار من، اهریمن و اهورامزدا برادران دوقلویند. من در فرهنگ “قربانی” زاده شدم. در …
امروز صبح من هم مثل خیلیها، برای شرکت در «همایش بینالمللی فرصتهای سرمایهگذاری در صنعت گردشگری ایران» به سالن همایش برج میلاد رفتم. شما اگر به اخبار گردشگری علاقه داشته باشید، حتما گزارشهای گوناگونی از این همایش را خواهید خواند و خواهید شنید. اما روایت من اینگونه است: در همایش، یک کتاب کوچک پخش میکردند که …
با اشتیاق به زندگیام وارد میشوند، مدت کوتاهی میمانند و بعد از مدتی با نفرت میروند، اعتقادی هم ندارند که زخمی زدهاند. این یک جمله خبری است. تحلیلی در کار نیست.
اولین شماره مجله «سرزمین من» از گروه مجلات همشهری، ویژهنامه ایرانشناسی و ایرانگردی منتشر شد. هدف اولیه مجله این بود که مجلهای باشد همتای NATIONAL GEOGRAPHIC. نمیدانم این اتفاق افتاده یا نه. ولی مجله را که دیدم (دو ماه منتظر چاپ شدنش بودم)، لذت بردم.
بندی گسست…سفر خواهم کرد…
نمیدانستم و دیدم که مرا برد تا مسلخ خیانت. و اکنون میدانم که چه وقت به بسترش خواهد رفت. و دیگر این که…این داستان من خواهد بود… میبینم که بیخانه و تا آخر عمر پی لانهام. میبینم خودم را که پیرم و بیبرگ و بارم. اما چه زیباست دنیا… قصهاش این است: جور و جفا …