کمیتهٔ مهماننوازی شبکه متخصصین گردشگری فارسیزبان (شگرف) در ۲۶ دیماه ۱۴۰۳ با برگزاری وبیناری به بررسی نقش هنر و معماری در مهماننوازی پرداخت.آرش نورآقایی، مدیرمسئول فصلنامهٔ میراث و گردشگری گیلگمش و نشر نوسده از جمله سخنرانان این جلسه بود.ایشان در مقدمهٔ گفتار خود به جذابیت معنایی واژهٔ «مهمان» در زبان فارسی پرداخت. او همچنین مهماننوازی …
کتاب «خیلی کوتاه، کمی ادبی» منتشر شد. کتاب «خیلی کوتاه، کمی ادبی» به نویسندگی آرش نورآقایی در ۷۲ صفحه توسط انتشارات نوسده منتشر شد.این کتاب شامل کوتاهنوشتهاییاست که همچون عصارهٔ خاطرات در ذهن نویسنده تهنشین شدهاند.کتاب حاضر در پیِ کتاب »از دل ایران تا تن جهان» چکیدهٔ دریافت هستیشناسانه از لحظات پرشماریاست که او تاکنون …
متنی که در زیر میخوانید، یک تحلیل نمادین است نه یک «استدلال استقرائی» یا «استدلال استنتاجی». آنچه در جامعهٔ ایران شاهد هستیم، بزرگداشت «مرگ» است؛ روندی که از چند دههٔ پیش شروع شده و امروز به اوج خود رسیده است. به عنوان کسی که در این جامعه زندگی میکنم، احساس میکنم در سالهای زندگیام، به …
چند روز پیش دعوت بودم به یک همایش که محتوایش میبایست علمی-فرهنگی میبود، در مکانی که از قضا نامش بسیار پرطمطراق است. به جرأت میتوانم بگویم از دو ساعت و نیمی که در جلسه حضور داشتم به اندازهٔ تعداد انگشتان یک دست، جملهٔ ارزشمند نشنیدم. ولی تا دلتان بخواهد ادعا، و سخنان کمارزش و پوسیدهٔ …
چند روز پیش در زمان وبینار «مهماننوازی: هنر و معماری» در ابتدای صحبتهایم به واژهشناسی مهمان/میهمان پرداختم و از طرفی به واژهٔ معادل آن در انگلیسی یا همان Hospitality (از ریشهٔ ospitalité و hospitalitem و hospes و oste و hoste و hôte و ghos-ti- (این آخری واژهای هندواروپایی به معنای «غریبه» است)) هم اشاره کردم. …
بالاخره در روز یکم ژانویهٔ ۲۰۲۵، دو کشور رومانی و بلغارستان بعد از ۱۳ سال انتظار، به عضویت کشورهای «شنگن» درآمدند؛ خبری قابل توجه برای رونق گردشگری این دو کشور و حتی خبری خوب برای دفاتر خدمات مسافرتی ایرانی در راستای برنامهریزی مقاصد جدید در تورهای خروجی. اما اصل هدفم از بیان این خبر موضوع …
خواب دیدهام بیدار شدهایم. ……………………………… فقط از دستِ خالی من و «دو تار» از زلف تو جهان دیگر پر از مشتی بی«نوا» نخواهد بود. ……………………………… میهنم!در پیشگاه آن رود مرزی و آن درخت کهنسال، کلاه از سر برمیدارم و جیبهایم را خالی میکنم.و در خوانش زیارتنامۀ نامشان اِعراب میگذارم که غلط نخوانم نه «اَرَس» را …
در قصههای آفرینش، باغ سرمنشأ است، آدمیزاد در آنجا بود قبل از هبوط. در همین راستا میتوان باغ ایرانی را مصداق سرمنشأ دانست و از آنجا که با پیرامونش دیوار محصور است و فقط رو به آسمان باز است، گویی در اندیشهٔ معراج است در همان مسیر هبوط. یعنی این باغ در زمین، نقطهٔ نظیر …
گاهی مثل آبی، گاهی همچون آتش هر خاکی که هستی، همچون هوایی! شبیه سفال سیلکی، که با ترکیب هر چهار، همچنان اصیلی! ……………………………………………………….. تو مرا مثل مسجد عصر صفوی حیران میکنی و به خلسه میبری! از زیارت کاشی هفت رنگ رخسارت تا تشرّف به مُقرنس افسونگر نگاهت! ……………………………………………………….. بگذار اولین کام سیگارت را خورشید بگیرد، …
علیرضا عالم نژاد او از دو زاویهٔ مختلف شهر را میکاود؛ در دور کند و دور تند. در یک ساحت، دستانش را پشت کمرش قلاب میکند و ساعتها راه میرود و از پشت عینکش در سکوت با کوچهها دیالوگ طولانی برقرار میکند، و در ساحت دیگر، ساعتی در پارکها و خیابانها فقط میدود، شهر را …
کوچ به گرمسیر، وقتش فرارسیده، راهی که به آغوشت میرسد.
عاشق بازیگوشی نقطهها در حروف الفبای فارسیام. به الکترون میمانند، «موج-ذره»اند؛ ذرات بیجِرمی که موجی از معنی ایجاد میکنند. این نقطهها در اتمِ واژهها همواره از مداری به مدار دیگری میروند. گاهی حتی نیست میشوند، نامرئی، گویی فوتونند، نور میتابانند به حرف. کافی است به «ب» و «ت»«پ» و «ث»، به «ح» و «خ» و …
تولد یلداست! آخرین شعلهٔ برگ پاییز را روی کیک سفید زمستان فوت میکند. …………………. گفت: بنشین، تازه سر شبِ یلداست! و در تاریکی زلف درازش، گل انداخت صحبت تا صبح …………………. یلدا باید برعکس بود؛ از سحر تا سر شب. وقتی میرسیدی به آخرش، تازه اول کار بود، مثل حروفش که «الف» آخر آمده، «ی» …