نفرین

«نفرین» (نه + آفرین) که از لحاظ لغوی، متضاد «آفرین» است در فرهنگ ایرانی پیشینهٔ طولانی دارد. تا جایی که در این لحظه ذهنم یاری می‌کند، از کتیبه‌های باقیمانده از دورهٔ عیلامی با وجود این پدیده در بناها و در نقش برجسته‌ها روبرو هستیم. در دورهٔ هخامنشی و دوره‌های بعدی هم نفرین در کتیبه‌ها و …

ی

دوست دارم «ی» را قدم آخر تمدن بدانم؛ این آخرین حرفْ بعد از «ه» در زبان فارسی را. زمانی که سؤال اساسی این بود: «کو»؟ ابتدا «ه» در پس این پرسش جای گرفت، و در «کوه»، معبود نیایش شد.  اما در قدم آخر، «ه» جایش را به «ی» داد و در «کوی»، معشوق ستایش شد.  …

واژه‌ها

واژه‌هایت اورژانسی‌اند! چنان قلبم را ماساژ می‌دهند، که انگار احیا می‌شوم پس از اعلام کد ۹۹. ………………………………………………………………………….. چشمانت، دو مصرع یک بیتند! چه شورآفرین غزلی می‌سرایی با چند پلک زدنت. ………………………………………………………………………….. گفت، یادت هست کِی و کجا اولین بار لبم را بوسیدی؟ گفتم، نه، من هنوز دربند جادوی جغرافیای آن لحظهٔ تاریخی‌ام. ………………………………………………………………………….. قصدم از …

انزلی، رشت، طبس

آخیش؛ انزلیِ بندرت چه امن است برای پهلو گرفتنم! …………………………………………………………….. بازدید از بازارْ روز رشت تجویز حکیم است برای بیمارِ بیزار از روز …………………………………………………………….. مفهوم «نیاکان» باید چیزی شبیه به مفهوم «کویر» باشد؛ وسیع، ناشناخته و همچون چشم‌انداز افق با عمق میدان بی‌نهایت. در کویر، هر چه بخواهی با شتاب بگذری، باز در آهستگی‌اش درمی‌مانی. …

شرحی بر عکسی

به تقاضای یک دوست، برای عکس پایین یک کپشن نوشتم. شاید «مسأله» این است! تجربۀ سرد نبودن؛ نه خاکیان نشسته در سیاهی، نه کاخیان ناپیدا در سفیدی! ناپیدایی یکی است، و در تغییر جای سفیدی و سیاهی طوافی هم در کار نیست.    

منجیل – لاهیجان

منجیل حافظ نمی‌داند که چنین نافرمانند  دختران زیتون منجیل! و چنان زلفی بر باد داده‌اند در همهٔ این سالها! …………………………………….. لاهیجان معبود من! «نیت نماز» وجود تو هرگز شکسته نیست! که، در «قیام» به آسمان عطرآگین نارنجت، و «رکوع» به زمین سبز شالیزارت، با زمزمهٔ «سلام» به چای لب‌دوزت، «تشهد» به جانت می‌خوانم، که تو …

برای؛ کشتی ایرانی و شیر ایرانی

متن زیر نمادین است و قابل تعمیم به موضوعات دیگر. من هم مثل خیلی از هموطنانم ورزش کشتی -حداقل مسابقات در سطح بین‌المللی- را دنبال می‌کنم؛ مسابقاتی که همیشه برد و باخت و حاشیه به همراه دارد، و مثل همه با بُرد کشتی‌گیران شاد شدم و با باخت‌هایشان، غمگین.  باز هم مثل بقیهٔ علاقمندان، در …

احساسات آبان

جان را که خدا نداده است! تو می‌دهی… وقتی اسمت را صدا می‌زنم و جواب می‌دهی: «جان!» …………………………………………… گفت ما حالا دیگر با هم نان و نمک خورده‌ایم! ولی راستش ما فقط همدیگر را بوسیده بودیم.  …………………………………………… در کشور تو، دو نفریم.

مخاطب: ادبیات

بوسه بر لبش؛ وردخوانی منِ سالک است در مناسک شرفیابی تنش …………………………. گفتم کجا ملاقاتت کنم؟ گفت در کاخ زرین! منظورش پاییز بود. گفتم چه زمانی؟ گفت ناشتا! منظورش در بستر آغوش بود. …………………………. دستان راه‌بلدم همه شب گم می‌شوند! امان از کوچه‌های مرموز پرپیچ گیسوانت …………………………. دَم کشیده‌ای در جانم وگرنه من چرا این …

کوتاه در مورد فیلم «کیک محبوب من»

اگر بخواهم همهٔ این فیلم شاعرانه را در یک کلام خلاصه کنم، چنین خواهم گفت: فیلم گویی هزینهٔ هنگفت زندگی در ایران به شیوهٔ این مصرع از شعر حافظ، که «گل در بر و می در کف و معشوق به کام» است را بررسی می‌کند. از نوع دیگر، برخی از فرازهای فیلم را می‌توان با …

گزارش سخنرانی: تحلیل شعارهای سازمان جهانی گردشگری

مدیرمسئول فصلنامهٔ میراث و گردشگری گیلگمش و مدیر نشر نوسده، آغازگر مجموعهٔ سمینارهای تخصصی در همایش «صلح و گردشگری» بود. او صبح دوشنبه، ۹ مهرماه ۱۴۰۳ در «خانهٔ اندیشمندان علوم انسانی» از تم‌های مختلفی گفت که سازمان جهانی گردشگری از ابتدا تاکنون به ویژه در ارتباط با صلح برگزیده است. به گفتهٔ آرش نورآقایی، سازمان …