ابعاد هستی

به تصویر بنگرید: ……………………………………… عشق باید یک چیزی در همین ابعاد باشد؛نزدیک، در تنگنا و ابدی. ابدیت باید یک چیزی در همین ابعاد باشد؛حیات بالقوه‌، آرمیده بر بستر جماد. حیات باید یک چیزی در همین ابعاد باشد؛خلوت و هم‌آغوشی در سخت‌ترین بستر. بستر باید یک چیزی در همین ابعاد باشد؛مکانی برای مردن بر روی صحنه‌‌ای …

نوای مرغ سحر (به بهانه‌ی درگذشت استاد عثمان محمدپرست)

در اندیشه‌ام «مرغ سحر» استاد محمدرضا شجریان و «نوایی نوایی» استاد عثمان محمدپرستویژگی‌های یکسانی دارند. آن مرغ سحری که ناله سر کرده است، همان مرغ وحشی است که دلش را رنجانده‌اند. آن ظلم ظالم و جور صیّاد که آشیان‌ها را داده بر باد، همان خاری است که بر دل می‌نشیند. آن قفس که چون دل …

ارکستر گل‌ها و بلبل‌ها

من فکر می‌کنم،کلاله‌ها و پرچم‌های گل‌ها و شکوفه‌ها،نت‌های موسیقی‌اندکه رهبر ارکستر گیاهآن را در میان سطرهای گلبرگ‌هانگاشته استو آواز پرندگانروخوانی برگ‌های دفتر سبز بهار است.

باغ، بازار، خانه

از لحاظ استعاری شاید بتوان روحیه‌ی یک #بشر_ایرانی را با سه ساحت و فضای #معماری_بومی تطبیق داد و تفسیر کرد؛#باغ، #خانه، #بازار اگر این سه فضا را بر روی یک خط راست در نظر بگیریم، باغ در یک سو، بازار در سوی مخالف و خانه در میان این دو واقع می‌شوند. به نظرم با اندکی …

تخت جمشید

فرسنگ‌ها دورتر از شهرهای پرهیاهو، مکانی هست که سنگ، فرّ دارد در آنجا. اگر قرار باشد اثبات کنیم که سنگ‌ها روح دارند، نقطه‌ی شروع همین جاست. در این سرزمینِ پر از کنگره و ستون و نقش و کتیبه،انگاره‌ی جماد و نبات و حیوان و انسان در قالب رؤیاهای تجسم یافته بر روی دیوارها و پلکان‌ها …

جدال اشاره و ابهام

من نمی‌دانم چه رازیست کههر چه ما انگشت اشاره‌مان را واضح‌تر به سویشان می‌گیریم، آنها انگشت ابهامشان را کلفت‌تر بهمان نشان می‌دهند.خواهیم دید که در انتهای جدال این یک و آن شَست، کدام خواهد شکست.

رقص و آواز

آواز زیباترین فریاد و رقص اصیل‌ترین دردی است که در وطن تن انسان بر امواج سرکش روح به ظرافت و لطافت جولان می‌دهند.در آن سرزمین رستگار که کسی می‌خواند و و دیگری می‌رقصد، آز به ناز، نفرین به آفرین، ضربه به ضرب، چنگال به چنگ، کمان به کمانچه و رزم به بزم می‌گراید.

پایان صفحه‌ی ایران

قصد کردم از سمت راست بالای دفتر چهارگوش کشورم، درست از سر سرخس، برقصانم قلم را و بنگارم این نگار را.ولی دیدم در انتهای سمت چپ صفحه، باید بنویسم آبادان.با خودم گفتم راست نمی‌شود سطرهایم.

احساسات بهاری

لذت خاطراتمان را با هیچ پدیده‌ای نمی‌توانم بسنجم، جز گم و پیدا شدن سرخوشانه‌ی تو در تاق‌های پی در‌پی پل خواجو، در هنگامه‌ی غروب زاینده رود.ودرد زخم‌هایمان را با هیچ واقعه‌ای نمی‌توانم شرح دهم، جز صدای چکاچک شمشیرهای آخته‌، در جنگ‌های نقاشی شده بر دیوارهای کاخ چهلستون. ………………………………………………………………… ملالی نیست جز لالینه در دوری‌، در …

درخت توت همسایه

شاید عکس چندان زیبایی نباشد ولی برای من اهمیت دارد. ۴۰ سال است که هر سال در ماه‌های اردیبهشت و خرداد با چنین صحنه‌ای مواجه می‌شوم.و سالهاست که در چنین روزهایی، بعد از این‌که درخت بار داد و اولین باد اردیبهشت وزید، من اولین توت نوبر را از روی زمین برمی‌دارم و در دهانم می‌گذارم. …