وضعیت نمادین ایران در این روزها

حال ما نسبت به احوال بقیهٔ مردم دنیا شبیه اتاق سیگار نسبت به بقیهٔ فضاهای یک فرودگاه بزرگ است.

ما در یک اتاقک محدود پر از دود، در توهم یک نیاز غیرواقعی، برای حس رهایی دروغین، حبس شده‌ایم.

و هرچند همه در حدّفاصل آمدن و رفتن، مسافریم. اما وقتی که ما در خفگی می‌سوزانیم، دیگران آن می‌کنند که می‌شود.

………………………………………………………..

انگار بخشی از مشکلات کشورمان زیر سر عبارت «سوخت‌وساز» است؛ یعنی آنجا که «ساختن» با «سوختن» همراه است و در پی آن می‌آید.

گویی در ابتدا قرار بوده که «سوز» در مسیر و برای هدف «ساز» باشد. اما قصهٔ پرغصه آنجاست که ما در «سوختن» چنان می‌سوزیم که به «ساختن» نمی‌رسیم؛ تا جایی که این «و» لعنتی فرصت و توان «ا» شدن نمی‌یابد.

«شمع» می‌سوزد، «دل» می‌سوزد، «فرصت» می‌سوزد، «زمین» می‌سوزد، «جنگل» می‌سوزد، «سینما رکس» می‌سوزد، «سانچو» می‌سوزد، «دختر آبی» می‌سوزد، «اوین» می‌سوزد، «کمپ ترک اعتیاد» می‌سوزد، «پلاسکو» می‌سوزد، حتی «آتش‌نشان» هم می‌سوزد، ولی ساختنی یا در کار نیست، یا اگر هست آنی نیست که باید باشد، و یا چنان دیر و دور است که دوایی بر درمانی یا نوش‌دارویی پیش از مرگ نیست.

خلاصه اینکه در وضعیت امروز ما، سوز در «خانمان‌سوزی» کاربرد دارد و «ساز» در «سازشکنی».

اما رفقا راه‌ حل هم ارائه کرده‌اند؛ خاموش کردن آتش چهارشنبه‌سوری برای جلوگیری از سوختن، تا روزگارمان همیشه چون شب یلدا تار بماند.

آری، ساز این سامان پرسوز است.

دیدگاه‌ها

  1. سمیرا

    “ساز این سامان” قرن هاست که “پرسوز” است.

    هر دو متن شما اگرچه سوزناک است اما نمی شود از زیباییش چیزی نگفت و شاید حال ما هم همین باشد.
    ……………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. من همیشه معتقد بودم ایران یعنی: روا شدن کام دل و جاری شدن خون دل همزمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *