پورتو یک مرد میانسال است که زیر آفتاب زمستان در کافهای نشسته و گیلاس «شراب سبز»ش را مزه میکند و به معشوقی میاندیشد که یک روز رفت، و او هنوز در انتظارش در همین کافه مینشیند. در خاطراتش خوبیها و بدیها را چرتکه نمیاندازد، اما حواسش به خلسهٔ بیبدیل عشق هست. لبی تر میکند! به …
چگونه اینگونهام؟! معجونی از تنهایی و دلتنگی و ناامیدی و خشم و رهایی!
همهٔ خوش خندهها یک طرف این خوش گریه یک طرف؛ باران را میگویم. ………………………………………………………………. پرسه زدن در یک شهر جدید همچون نان و نمک خوردن با یک غریبه است؛ همانقدر عجیب، همانقدر محترم! ………………………………………………………………. کتاب «شهر» را در خانه نمیشود با دست ورق زد. هر کلمه یک گام است و شهر با قدم زدن خوانده میشود. ………………………………………………………………. تو چه پنهانی در نوشتههایم و چه آشکاری در نانوشتههایم! ………………………………………………………………. چه بوسهزاری است این دشت شقایق و چه لبهایی تر میکنند این گلها ………………………………………………………………. یادت هست در آن مهمانی گیسوانت جرعهای بوسه نوشیدم! از مستیاش هنوز به خانه برنگشتهام. ………………………………………………………………. گیسوانت را بر سینهام بیفشان تا در موجهای آرامَش تنی به خواب بزنم. ………………………………………………………………. کلماتم مضطربند، همچون مادری که فرزندش را در مکانی شلوغ گم کرده. حتی کلماتم میگریند، همچون آن فرزندی که گم شده. ………………………………………………………………. انگار، در زمین آتشبس چندان قدری ندارد، فقط در آسمان آبی پرچمهای صلح با ابرهای سفید برافراشته میشوند. ………………………………………………………………. نبودنت اندیشهام را از کار انداخته. نمیاندیشم پس نیستم. ………………………………………………………………. قبلا فقط «الانْ بودنت» را میخواستم. بعدتر، عاشق «خودِ بودنت» بودم. اما الان، بهاندازهٔ «قبلا» و «بعدتر» دوستت دارم. ………………………………………………………………. میان عشاق فقط باید همان حرف اول گفته شود. خطر حرف دوم، از درود است تا بدرود. ………………………………………………………………. چشمهایش که میخندند انگار بچه آهویی به آغوشم میجهد. ………………………………………………………………. وسیعترین وطنم …
در زندگی هر کس، آدمهای بسیاری حضور مییابند. برخی از آنها، بدون اینکه بدانیم چگونه و چه وقت، گم میشوند. اینها شاید یاد و خاطرهشان هم گم شود. برخی خودشان گم میشوند، ولی یادشان در ذهن میماند برای همیشه. برخی را ما میخواهیم که گم شوند و میشوند. برخی را ما میخواهیم گم شوند و …
زندگی، تنها یک سکانس زودگذر دارد؛ رقص مار رونده زیر قرص ماه کاهنده ……………………………………………………………….. آخ که چقدر «نگرانی» بر «نان» ما مالیدهاند.
حتی بیخیال شدن، بلد بودن میخواهد. …………………………………………………………………….. گاهی که نه چنان اندک است، احمقانهترین باورها پرطرفدارترین است و حتی ماندگارترین
او نشانی باغ انار را میدهد! سهراب را میگویم، آنجا که میگوید: «کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است.» …………………………………………………………………….. شمهای از شمیم مویش به مشام شنیدهاند مردم شهر، شتابشان را تماشا کن! …………………………………………………………………….. با شهادتین سکوت، در زمان نزول باران مشرّف شدم به دین دیدن …………………………………………………………………….. شبنمها را ببین! جام شراب به …
سفر میکنم به جادهات، مست میشوم در تاکستانت و غزلم را میسرایم در شیراز وجودت.
نکوداشت روز جهانی گردشگری با محوریت میراث فرهنگی و سرمایهگذاری پایدار در بعدازظهر ۸ مهرماه ۱۴۰۲ در عمارت مسعودیه فرصتی بود برای تحلیل سهم کشورهای عضو یونسکو از میراث مختلف جهانی. آرش نورآقایی، مدیرمسئول فصلنامهٔ میراث و گردشگری گیلگمش و انتشارات نوسده سخنران این بخش از رویداد، گفتار خود را با اشاره به اهمیت آمار …
در شهر همدان یک نیایشگاه ویژهٔ یهودیان (کنیسه) وجود دارد که به نام «استر و مردخای» شناخته میشود. فارغ از قصهها و داستانهای منتسب به نام استر و مردخای در زمان هخامنشیان، یک نظریهٔ جالب این است که این عبارت در واقع همان «ایشتار و مردوک» است. ایشتار الهه و مردوک خدای بینالنهرینی هستند. اما …
درخت، خرقهٔ برگ از تن میکَند. پاییز است دیگر، سماع میکُند.
تا انتهای سپتامبر ۲۰۲۳، تعداد ۱۱۹۹ میراث جهانی (فرهنگی، طبیعی و ترکیبی) در میان ۱۹۵ کشور عضو یونسکو ثبت شده است. ایتالیا با ۵۹ میراث ثبت شده اول، و ایران با ۲۷ میراث جهانی رتبهٔ دهم را دارند. میانگین میراث ثبت شده توسط کشورهای عضو، ۶ اثر است. ایران ۴.۵ برابر و ایتالیا ۱۰ برابر …