روزنوشت

به احترام پاییز زرد زیبا

یادم هست که… تمام تعطیلات تابستان و نوروز دوران کودکی‌ام را از شهر به روستا رفته‌ام. همه‌اش را. آن روزها در روستا،… تن به رودخانه سپردم، مار گرفتم، از پوست سبز گردو دستم را سیاه کردم، از درخت‌ها بالا رفتم، و به خاطر همه‌ی این کارها از طرف کسانی که فکر می‌کردند از پسر شهری …

امشب

امشب… نه شراب نابی هست و نه نغمه‌ی ربابی نه میی و نه مطربی نه آبی، نه رنگی  نه خالی، نه خطی نه سیه چشمی و نه مه سیمایی نه عندلیب شیدایی و نه سرو سیم اندامی نه گلی و نه ملی (مل:به ضمه میم به معنی شراب است) نه دلی و نه دلداری نه خاطر مجموعی، …

فرصتی که از دست رفت

قرار بود چند روز آینده را به سفر بروم. سفری به دور دشت کویر. اما جور نشد. وقتی که سفر می‌کنم، درکی از گذشت زمان ندارم. اما اگر آخر هفته‌ای بیاید و به هر دلیلی ‌نتوانم سفر کنم، مرگ را در نزدیکی خودم می‌بینم.  شاید اینکه این هفته را در خانه بمانم و استراحت کنم، بد …

این یک ترک عادت چندین ساله است.

بعد از آن جمعه شب لعنتی، دیگر ریش‌هایم را نتراشیدم. این یک ترک عادت چندین ساله است. نتراشیدم تا یادم نرود. یادم نرود آن شب لعنتی را و هر آن‌چه که باعث شد تا چنان شبی زاییده شود. نتراشیدن ریش برایم یک جور پشت دست داغ کردن است. این را برای کسانی می‌گویم که می‌پرسند. …

خر خدا و شاخ گاو

همان بهتر که من رمان نمی‌خوانم و فیلم نمی‌بینم. چرا؟ چون هر وقت مرتکب یکی از این دو می‌شوم، تا مدت‌ها روزگارم سیاه است. اگر رمان، رمان جان شیفته باشد و فیلم، فیلم دکتر ژیواگو و از این قبیل، دیگر قال قضیه‌ای به نام من کنده است. در چند هفته گذشته دو فیلم «السید» و …

فرودگاه و انتظار

نشسته‌ام در فرودگاه مهرآباد تهران و منتظر پرواز به اهواز هستم. پرواز تهران به اهواز خیلی وقت‌ها تاخیر دارد یا اصلا کنسل می‌شود، به دلیل بدی آب و هوا. اما دو موضوع وجود دارد که این مرتبه، انتظار خیلی اذیتم نمی‌کند. ۱- داشتن لپ تاپ ۲- وجود اینترنت wireless در فرودگاه (ترمینال شماره ۲) همین است …

لحظه‌های بی‌شرم

آبستن، آبستن، آبستن… و از این ذهن گند تو چه چیزی جز اهریمن خواهد زایید. ای تهی تهی تهی. سکوت سکوت سکوت… و از این زبان نفرت آور تو در نهایت جز نفرین چه چیزی شنیده خواهد شد… ای لال لال لال. نگاه نگاه نگاه… و از این چشم تو جز نفرت چه شراره‌ای بیرون …

دارم از دست می‌روم امشب

دارم از دست می‌روم امشب. ای همه‌ی کسانی که می‌شناسیدم، ای کاش، کمی، فقط کمی، به من وقت استراحت می‌دادید. و اگر ندهید که می‌دانم نمی‌دهید، چون هرگز نمی‌دانید که با کدامیک از شما هستم و از کدامیک انتظار دارم، وقف خواهم کرد. و هرگز نمی‌دانید و نخواهید دانست که چه چیزی را وقف خواهم …

خدا یا شیطان

ممکن است در شبی که تو از تولد خدا حرف می‌زنی، شیطان در میان همه‌ی مردم نشسته باشد و نقشه‌ای بپروراند که در تو نفوذ کند. او با هر ترفندی که شده به سراغت می‌آید و تو گیر خواهی افتاد. شیطان چنان خواهد بود که دوستش خواهی داشت، به خاطرش کسانی را خواهی رنجاند و …

گزافه‌ای شبانه

دیده‌اید در بعضی فیلم‌ها، اتاقی هست که صاحب‌خانه درش را باز نمی‌کند، چون طرف را به گذشته و خاطرات آن پیوند می‌زند. این اتاق هم توتم و هم تابوست برای این فرد. من خانه ندارم، اما در اتاقم کمدی هست که درش را باز نمی‌کنم، چون از عشق فراموش شده‌ای که در آن هست می‌ترسم. …

ذهنم را نوازش کرد

حتما بوده زمانی که بدنتان خیلی کوفته شده و در یک لحظه‌ی آسمانی، کسی پیدا شده که پشتتان را بمالد. معمولا این کار از دست مادربزرگ‌ها، مادرها و یا همسر آدم برمی‌آید. و چه زمانی است آن زمان. می‌خواهم بگویم وقتی هم هست که ذهن آدم خسته است و در این وقت، گوش سپردن به سخنان کسی که آن چیزی را می‌داند که …