امشب… نه شراب نابی هست و نه نغمهی ربابی نه میی و نه مطربی نه آبی، نه رنگی نه خالی، نه خطی نه سیه چشمی و نه مه سیمایی نه عندلیب شیدایی و نه سرو سیم اندامی نه گلی و نه ملی (مل:به ضمه میم به معنی شراب است) نه دلی و نه دلداری نه خاطر مجموعی، …
قرار بود چند روز آینده را به سفر بروم. سفری به دور دشت کویر. اما جور نشد. وقتی که سفر میکنم، درکی از گذشت زمان ندارم. اما اگر آخر هفتهای بیاید و به هر دلیلی نتوانم سفر کنم، مرگ را در نزدیکی خودم میبینم. شاید اینکه این هفته را در خانه بمانم و استراحت کنم، بد …
من و آیینه سه نفریم: یکی آن است که منم. دیگری آن است که در آیینه است. و سومی آن است که من در آیینه میبینمش و او آن نیست که آیینه میبیند.
بعد از آن جمعه شب لعنتی، دیگر ریشهایم را نتراشیدم. این یک ترک عادت چندین ساله است. نتراشیدم تا یادم نرود. یادم نرود آن شب لعنتی را و هر آنچه که باعث شد تا چنان شبی زاییده شود. نتراشیدن ریش برایم یک جور پشت دست داغ کردن است. این را برای کسانی میگویم که میپرسند. …
همان بهتر که من رمان نمیخوانم و فیلم نمیبینم. چرا؟ چون هر وقت مرتکب یکی از این دو میشوم، تا مدتها روزگارم سیاه است. اگر رمان، رمان جان شیفته باشد و فیلم، فیلم دکتر ژیواگو و از این قبیل، دیگر قال قضیهای به نام من کنده است. در چند هفته گذشته دو فیلم «السید» و …
نشستهام در فرودگاه مهرآباد تهران و منتظر پرواز به اهواز هستم. پرواز تهران به اهواز خیلی وقتها تاخیر دارد یا اصلا کنسل میشود، به دلیل بدی آب و هوا. اما دو موضوع وجود دارد که این مرتبه، انتظار خیلی اذیتم نمیکند. ۱- داشتن لپ تاپ ۲- وجود اینترنت wireless در فرودگاه (ترمینال شماره ۲) همین است …
آبستن، آبستن، آبستن… و از این ذهن گند تو چه چیزی جز اهریمن خواهد زایید. ای تهی تهی تهی. سکوت سکوت سکوت… و از این زبان نفرت آور تو در نهایت جز نفرین چه چیزی شنیده خواهد شد… ای لال لال لال. نگاه نگاه نگاه… و از این چشم تو جز نفرت چه شرارهای بیرون …
من امشب دچار این تردید فلسفیام که عشقبازی با یک قدیس چه فرقی دارد با عشقبازی با یک روسپی.
دارم از دست میروم امشب. ای همهی کسانی که میشناسیدم، ای کاش، کمی، فقط کمی، به من وقت استراحت میدادید. و اگر ندهید که میدانم نمیدهید، چون هرگز نمیدانید که با کدامیک از شما هستم و از کدامیک انتظار دارم، وقف خواهم کرد. و هرگز نمیدانید و نخواهید دانست که چه چیزی را وقف خواهم …
ممکن است در شبی که تو از تولد خدا حرف میزنی، شیطان در میان همهی مردم نشسته باشد و نقشهای بپروراند که در تو نفوذ کند. او با هر ترفندی که شده به سراغت میآید و تو گیر خواهی افتاد. شیطان چنان خواهد بود که دوستش خواهی داشت، به خاطرش کسانی را خواهی رنجاند و …
دیدهاید در بعضی فیلمها، اتاقی هست که صاحبخانه درش را باز نمیکند، چون طرف را به گذشته و خاطرات آن پیوند میزند. این اتاق هم توتم و هم تابوست برای این فرد. من خانه ندارم، اما در اتاقم کمدی هست که درش را باز نمیکنم، چون از عشق فراموش شدهای که در آن هست میترسم. …
حتما بوده زمانی که بدنتان خیلی کوفته شده و در یک لحظهی آسمانی، کسی پیدا شده که پشتتان را بمالد. معمولا این کار از دست مادربزرگها، مادرها و یا همسر آدم برمیآید. و چه زمانی است آن زمان. میخواهم بگویم وقتی هم هست که ذهن آدم خسته است و در این وقت، گوش سپردن به سخنان کسی که آن چیزی را میداند که …
امروز بر خلاف دیروز، ظاهرا روز خوبی است. هر چند که برایم هزینه داشت. اول اینکه: هوا بارانی و تازه است. دوم اینکه: بعد از سه سال مقاله و یادداشت نوشتن در عرصهی مطبوعات، کارت «انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران» را دریافت کردم. چیز مهمی نیست اما به درد من میخورد. سوم اینکه: کارت IFJ یا …