روزنوشت باور من توسط آرش نورآقائی در یکشنبه, بهمن 6, 1387 تلخیهایت باورکردنیتر از شیرینیدادنت بود. و دشنامهایت باورکردنیتر از طلببخشایشت. نوشتهی قبلی نوشتهی بعدی نوشتههای مرتبط روزنوشت نقشۀ اردیبهشت روزنوشت ۰۳/۰۲/۰۱ روزنوشت همسن
زهره ۷ بهمن ۱۳۸۷ در ۷:۵۲ ب٫ظ یه روز مادربزرگم به من گفت: اگه می خوای راحت زندگی کنی،چشمت نباید خیلی چیزا رو ببینه و گوشتم نباید خیلی چیزا رو ببینه اما چه کنم که هم چشمم همه چیزو می بینه و هم گوشم همه چیزو می شنوه..!
لیلا پارساییان ۸ بهمن ۱۳۸۷ در ۹:۵۳ ب٫ظ خدا که آفریننده بود هیچوقت در موضع غرورو بزرگی قرار نگرفت که طلب بخشایشی را ببیند و یا که بشنود، هر چه که هست داستانسرایی انسان است.
N ۹ بهمن ۱۳۸۷ در ۱۱:۲۵ ب٫ظ ….تا مبادا … حماقت دوست داشتن ، وجاهت عشق و متانت مرا … آماج پرسش های بی خبران قرار دهد.
لیلا ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ در ۲:۳۶ ب٫ظ سلام دقیقا زدی به هدف 👌👌👌 ……………………………………………………………………………………………………………………. جواب: سلام. ارادت.
دیدگاهها
یه روز مادربزرگم به من گفت: اگه می خوای راحت زندگی کنی،چشمت نباید خیلی چیزا رو ببینه و گوشتم نباید خیلی چیزا رو ببینه اما چه کنم که هم چشمم همه چیزو می بینه و هم گوشم همه چیزو می شنوه..!
خدا که آفریننده بود هیچوقت در موضع غرورو بزرگی قرار نگرفت که طلب بخشایشی را ببیند و یا که بشنود، هر چه که هست داستانسرایی انسان است.
….تا مبادا …
حماقت دوست داشتن ،
وجاهت عشق و متانت مرا …
آماج پرسش های بی خبران قرار دهد.
سلام
دقیقا زدی به هدف 👌👌👌
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. ارادت.