روزنوشت

ریتم کند رویش مرگ‌بار شب‌های‌ بلند خیال‌های‌ بی‌سرانجام

به سفری می‌روم که مدت‌ها بود آرزویش را داشتم. سفری به دور دشت کویر و کویر لوت. خلاصه‌اش می‌شود این: از تهران به سمنان و دامغان و شاهرود و سبزوار و نیشابور و بیرجند و طبس و زاهدان و بم و کرمان و شهربابک و یزد و کاشان و دوباره تهران. راستش را بخواهید، این‌بار هیچ …

ماجراهای من و لک‌لک

چگونه فراموش کنم شب‌های سرد مصر را، با پتوهای کهنه، بخاری کم نفس، خستگی راه، آغوش لک‌لک. چگونه فراموش کنم، دریای چالوس را. خانه‌ای برای لک‌لک. چگونه فراموش کنم پرسه‌‌ در شب تاریک ملکوت را. تنها با لک‌لک. ناگهان برق آمد. چگونه فراموش کنم ماجرای غلتیدن بر خاک بلده را. بوسه‌ای بر لب لک‌لک. چقدر …