تلخیهایت باورکردنیتر از شیرینیدادنت بود. و دشنامهایت باورکردنیتر از طلببخشایشت.
میگذارم که بگذرد، اما…
موضوع دو عکس زیر، جالبترین موضوعی بود که من در آخرین سفرم به مقبره دانیال نبی (در شوش) در تاریخ دوم بهمن ۸۷ با آن مواجه شدم.
دیروز رفته بودم به رادیو تهران تا در ضبط یک برنامه با عنوان “موانع توسعه گردشگری در ایران” شرکت کنم. اینکه چه شد و ما چه گفتیم و چه شنیدیم، بماند. اما یک موضوع برایم جالب بود: حالا دقیقا یادم نیست چرا، ولی در میان برنامه، تهیه کننده برنامه برای ما (مجری، آقای دکتر اسماعیل قادری و من) …
عکسهای سفر به شهرهای حاشیه کویر را در آدرسهای زیر میتوانید ببینید. http://picasaweb.google.co.uk/nooraghayee/TravelToCitiesAroundOfDesert http://nooraghayee.com/gallery/?level=collection&id=9
کتاب “عدد، نماد، اسطوره” را مدتهاست که تمام کردهام. اما برای چاپ شدنش باید برایش “پانوشت” بگذارم. کار طاقت فرسایی است. دوباره باید همهی منابع را بخوانم و جملاتی را که از آنها برداشتهام، در “پانوشت”، بهاشان ارجاع دهم. این شبها گرفتار این کارم. شاید بعد از اینکار بتوانم با یکی از انتشاراتیها به نتیجه برسم برای چاپ …
پیرزنی که پیوسته و در همه زمان نماز میخواند (میمند کرمان) یکی از خیابانهای تربت جام تولد یک امامزاده (مشکات کاشان) اینجا هم ایران است (مرز ایران و ترکمنستان-سد دوستی) فرش قرمز برای رسیدن به مقبره شیخ احمد جام آرامگاه ارمیای نبی در ایران ما ( جاده تهران – مشهد، ۶۰ …
خیلی آرام یک چله نشینی را تجربه کردم: یک دهه در نفرت سپری شد، دهه دوم در اندوه، دهه بعد در دلتنگی و دهه آخر این چهل روز را به نیمه شرقی ایران (دیار عرفا) سفر کردم. چهل روز در خودم فرو رفتم و چهل روز برای یک تغییر ظاهری، ریشم را نتراشیدم. و عجیب اینکه بیشتر …
بعد از ۹ روز برگشتم. سفر اینگونه بود: تهران – دامغان – بسطام – نیشابور – قدمگاه – دررود – مشهد – چناران – طوس – سرخس – تربت جام – تربت حیدریه – خواف – قائن – بیرجند – اسدیه – نهبندان – زابل – زاهدان – بم – ماهان – شهداد – کرمان – میمند …
هنوز در راهم. حرفهای بسیاری برای گفتن هست. خواهم گفت، وقتی که برگردم. دو روز دیگر برمیگردم.
به سفری میروم که مدتها بود آرزویش را داشتم. سفری به دور دشت کویر و کویر لوت. خلاصهاش میشود این: از تهران به سمنان و دامغان و شاهرود و سبزوار و نیشابور و بیرجند و طبس و زاهدان و بم و کرمان و شهربابک و یزد و کاشان و دوباره تهران. راستش را بخواهید، اینبار هیچ …
چگونه فراموش کنم شبهای سرد مصر را، با پتوهای کهنه، بخاری کم نفس، خستگی راه، آغوش لکلک. چگونه فراموش کنم، دریای چالوس را. خانهای برای لکلک. چگونه فراموش کنم پرسه در شب تاریک ملکوت را. تنها با لکلک. ناگهان برق آمد. چگونه فراموش کنم ماجرای غلتیدن بر خاک بلده را. بوسهای بر لب لکلک. چقدر …
به این فکر میکنم، میشود در یکی از این سفرهایی که میروم، بروم.