روزنوشت

شب جمعه و چند موضوع دیگر

بعد از مدت‌ها امروز که جمعه است، خانه بودم و توانستم بخش گالری سایت را آماده کنم. در گالری عکس‌هایی را می بینید که در سفرها گرفته‌ام. عکاسی را خیلی دوست دارم. عکس شبیه شعر کوتاه یا بهتر بگویم شبیه جمله قصار است. می‌دانید که عیب جمله‌های قصار در این است که جایی برای شک …

عکس‌ها برگشت

یادتان هست که عصبی بودم، به خاطرعکس‌هایی که در سفر گرفته بودم و همه‌اشان از دست رفته بود. حالا با کمک دوستانم بیشتر عکس‌ها برگشته. عکس‌های خوبی شده. برای دیدن عکس‌ها در همین سایت، به بخش گالری ـ دنیای عکاسی من، بروید و در آن‌جا بر روی فولدر گیلان و مازندران کلیک کنید. امیدوارم لذت …

ماجرای من و ملک زاده

ملک زاده معاون گردشگری سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری است. به زعم بنده، او یکی از همان عالیجنابان جمعه قلمداد می‌شود. امشب، در اختتامیه «جشنواره بهترین‌های صنعت گردشگری» باز هم عنوان کرد که ایران جزو یکی از پنجمین و یکی از دهمین و … از لحاظ جاذبه‌های گردشگری در دنیاست. این بار گفت …

گرفتار شدم به خدا

قرار است از فردا به مدت یک هفته با چهار کارگردان تلویزیونی استرالیایی که می‌خواهند در تهران و اصفهان فیلم‌برداری کنند، سپری کنم. این چند وقت هم نتوانستم تحقیق جدیدی را به سایت اضافه کنم، راستش کمبود وقت پیدا کردم. چهار کتاب در حال چاپ دارم که همزمان به جانم افتاده‌اند. به غیر از این، …

همشهری جوان

هفته نامه «همشهری جوان» بعد از دو هفته توقف، دوباره چاپ شد. در این دو هفته، انگار کیوسک های روزنامه فروشی چیزی کم داشتند. یکی از حسرت های من در عرصه مطبوعات این است که دیگر با این مجله همکاری نمی کنم. اگر بخواهم، باز می توانم در بخش «رازهای سرزمین من» بنویسم. اما دیگر …

عصبی هستم

یک سفر ۲۴ ساعته به «اشکور» (منطقه‌ای در ارتفاعات غرب مازندران و شرق گیلان) رفتیم. سفر خوبی بود. کلی موضوعات تازه یاد گرفتم. اما زهر قضیه در این‌جاست که عکس‌هایی که گرفتم احتمالا از دست رفته است. دفعه‌ی قبل که عکس‌هایم از دست رفت، تقصیر یک دوست بود که فکر می‌کرد به من خوبی می‌کند. وقتی …

۱۳۸۷-۷-۹

امروز نهمین روز از هفتمین ماه سال ۱۳۸۷ است و من گزارش سفر به ۳ استان لرستان، ایلام و کرمانشاه را در انجمن «خانه فرآوران ایران» ارائه کردم. و اما گزارشی دیگر: نمی‌دانم امروز چندمین جلسه پیاپی انجمن بود. شاید حدود ۱۲۰ نمی‌دانم چند جلسه را من صحبت کرده‌ام. شاید حدود ۳۰ تا امروز بیش …

دنیای غریب

۵شنبه شب: سر مزار دوستم بودم. دلتنگ بودم از نبودنش. دو سال از رفتنش می‌گذشت. جمعه شب: روی چمن دراز کشیده بودم. کسی تنهایم گذاشته بود. دلتنگ بودم از رفتنش. ۲ ساعت از رفتنش می‌گذشت. شنبه شب: دعوت بودم برای شام. یکی از عالیجنابان جمعه (عالیجنابان جمعه: کسانی هستند که مقام بالای مدیریتی در این …

پاییز

می‌خواهم بنویسم، اما نمی‌توانم. نه این‌که چیزی برای گفتن نباشد، بلکه فقط نمی‌دانم چه چیزی را باید گفت. شاید دلم سکوت می‌خواهد. شاید کمی کم‌رنگ شدن و گم‌ شدن را باید در این ابتدای فصل تجربه کنم. پاییز که آمد خودم را دیدم که بر چمن سرد و زیر نور ماه تنها مانده‌ام و آن کسی که باید می‌بود، …