دارم از دست می‌روم امشب

دارم از دست می‌روم امشب.
ای همه‌ی کسانی که می‌شناسیدم، ای کاش، کمی، فقط کمی، به من وقت استراحت می‌دادید.
و اگر ندهید که می‌دانم نمی‌دهید، چون هرگز نمی‌دانید که با کدامیک از شما هستم و از کدامیک انتظار دارم، وقف خواهم کرد.
و هرگز نمی‌دانید و نخواهید دانست که چه چیزی را وقف خواهم کرد.
به شما می‌گویم که دارم از دست می‌روم امشب…

ای همه‌ی آشنایان مرده‌ی من…این‌ها نمی‌دانند که من ناسزا شنیده‌ام و زجر کشیده‌ام و …

و اکنون تنها این سخن برای تمام تمام تمام شوربختی‌های ناگفته‌ام…

ای فرزند گرگ متولد نشده، گوسفندها گرگ ترند، به دنیا نیا.

دیدگاه‌ها

  1. طوبا

    آنکه همگان را درک می کند، خود از درک شدن باز خواهد ماند.
    و جمله ای از سهراب سپهری نثار لحظه های تنهائیت: وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت…

  2. پیمان.ن

    زمانی این کلمات از ذهن شما گذشته اند که من در این اندیشه بودم که:

    خدایا چرا می گذاری فرزندانی ، حاصل لحظه های کور انسانها، به دنیا آیند تا برده خودخواهی، اقتدار، مالکیت نان و لانه و هیکل بزرگ پدرو مادر کاذبشان در لحظه های بی نور باشند؟ در حالیکه همین مدعیان، حتی بزرگترینشان ، ناتوان از بارور ساختن نازایان هستند؟

    جریان هستی آنقدر کوتاه و کوچک نیست که تنها باشیم، حداقل در میدانی از امواج هستیم، کافیست مسافتی را تند راه برویم تا از حلقه تنگ محیط کوچکمان خارج شویم.

    یا آبی بنوشیم که از حرارت امواج وارده کمی ، کم شود.

  3. یلدا

    بگذریم از این ترانه های درد
    بگذریم ازین فسانه های تلخ!!!!!

    آن که با تو می زند صلای مهر
    جز به فکر غارت دل تو نیست
    گر چراغ روشنی به راه توست
    چشم گرگ جاودان گرسنه ای ست!
    در میان باغ بی ترانه زمین
    ساقه های سبز آشتی شکسته است
    لاله های سرخ دوستی فسرده است

  4. سیما سلمان زاده

    چقدر خوشبختیم که هستید
    …………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. لطف دارید.

  5. لیلا

    سلام
    دیگر به راستی می‌دانم که درد یعنی چه…
    درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود.
    بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیه زدن در داروخانه نبود.
    درد یعنی چیزی که دلِ آدم را در هم می‌شکند و انسان ناگزیر است با آن بمیرد؛ بدون آنکه بتواند رازش را با کسی در میان بگذارد،
    دردی که انسان را بدون نیروی دست و پاها و سر باقی می‌گذارد و انسان حتی قدرت آن را ندارد که سرش را روی بالش حرکت دهد…

    کتاب درخت زیبای من
    نویسنده ژوزه مائوروده واسکونسلوس
    …………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس که همیشه در جواب نوشته‌های من، جملاتی از نویسندگان و شعرای مختلف در آستین دارید.

  6. لیلا

    سلام
    دیگه، دیگه
    وقتی با امثال آرش های نورآقایی دوست باشیم باید از کتابهاو شعراهایی که خوندم استفاده کنم واسه نوشته هاشون.
    خودم که چیزی بلد نیستم بگم و بنویسم
    ارادت فراوان ارش خوب و نازنین
    ………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. عالی هستی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *