ممکن است در شبی که تو از تولد خدا حرف میزنی، شیطان در میان همهی مردم نشسته باشد و نقشهای بپروراند که در تو نفوذ کند.
او با هر ترفندی که شده به سراغت میآید و تو گیر خواهی افتاد.
شیطان چنان خواهد بود که دوستش خواهی داشت، به خاطرش کسانی را خواهی رنجاند و از کسانی خواهی گذشت. به خاطر او انتظار خواهی کشید و گریه خواهی کرد.
شیطان قلادهای بر گردنت خواهد زد و تو او را خدا خواهی نامید.
در این میان چندین مرتبه اتفاق میافتد که بفهمی او شیطان است، اما این گونه وانمود میکند یا تو این گونه درک خواهی کرد، که او خداست.
در شب تولد خدا در سال دیگر، ممکن است که شیطان اذعان کند که واقعا شیطان است.
اما اکنون تو یک سال را زیستهای، با این سوال که او خدا بود یا شیطان؟
دیدگاهها
اگر اندیشه بی منطق شد، با احساسات توام شده و شیطان ما خواهد شد.
زندگی ما اندیشه ماست. اگر خروجی ذهن براساس احساسات باشد، شکست، دوری، رنجاندن و رنجیده شدن را تجربه خواهد کرد.
در تحلیل هر شکستی باید به خود رجوع کرد . “شیطان وجود ندارد!!!!”
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
بهر درش که بخوانند بی خبر نرود
چرا شیطان( شاید انسانی ضعیف تر از ما، برای تغذیه شدن و معنا یافتن) هست و در خلا و نقاط تاریک ما نفوذ میکند، چرا که خالی هستیم و نیاز داریم که پر شویم، شکل بگیریم، قوی باشیم، انحصار خود و جا و مکان خود را بدست آوریم و معمولا سبکترین و راحت ترین مهره را انتخاب می کنیم و چون مهره واقعی وجود ما نیست ، درد را احساس می کنیم، چیزهای را درک می کنیم، ذوب می شویم و گاهی موانع را کنار می گذاریم چون در حال جوانه زدن وپا گرفتن هستیم. در بین تمام این لحظات هست که ساخته می شویم، بینا می شویم،درک می کنیم، و وجود خود را می شناسیم، حتی به خاطر دردهایمان مطالعه می کنیم،و در واقع انسان را می خوانیم، انسان را باید از لحظه تولد خواند. و در نهایت حریم خود را می شناسیم و آنگاه احترام به خود را کشف می کنیم و به لحظه حظور خود و دیگری می رسیم. دیگری که راه را طی کرده و او نیز به خود رسیده است.
شیطان و قدیس و خدا در وجود همه ما انسانها هست، و ما معملا وجود خود را انتخاب می کنیم. مهم این است که مسیر را ببینیم، گاهی به پشت سر نگاهی بیندازیم و اگر لازم شد مسیر را تغییر دهیم. و لحظه آگاهی – آگاهی به هر چیز خوب و بدی – مقدس ترین لحظه است. لحظه تولد است و باید جشن گرفت. زندگی دمادم نیستی و هستی است.
مراقب باشید، برجا، پاینده و پیروز.
اشکی که شیطان دلیلش بود از نفرت بود نه از غشق!
راه با شیطان با حسرت بود نه با اندوه!
حرف تو با شیطان از دیگران بود نه از خود!
قلاده ی شیطان بسته شد به درختی سوخته و تو هرگز از زلال اب ننوشیدی!!
اگر او خدا بود میرنجیدی ولی نمی رنجاندی!
شیطان و خدا یکیست
همانطور که قدیس و روسپی
مانند جماعت کوران و پیل
بستگی دارد از چه دیدی بنگری!
انسان پیل نیست که در تاریکی قرار گیرد تا او را حدس بزنند. مگر اینکه شما پیلی را در تاریکی
برای عشق بازی برگزیده باشید !
انسان، معرفت و حماقت، عشق و نفرت، هستی و نیستی، مهر و خشم ، رهایی و اسارت،
شاه و غلام، پاکدامنی و شهوت و… را از لایه های تاریخ گذرانده و اکنون خود آگاه یا نا خودآگاه
انتخاب کرده است که چه چهره ای را از خود عرضه دارد.
خدا یا شیطان و قدیس یا روسپی انتخاب آکاهانه یا نا آگاهانه ما است، برای عرضه کردن خود. اگر
آگاهانه باشد، نمودی از خود واقعی ما و رابطه ایست که در آن قرارداریم و اگر نا آگاهانه باشد،
نمودی از خود غیر واقعی ماو نوعی باجگیری برای رسیدن به خواسته مان.
به قول پدر بزرگم “خدایا منو به حال خودم وا مگذار”
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس که مطالعه کردید.
سلام
به نظر من خدا و شیطان ساخته ذهن ما آدم ها هست.
و ذات هر آدمی می تونه پرورش دهنده شیطان و خدای درونش باشه .
…………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. با خط اول موافقم، اما برای خط دوم باید مستندات داشته باشم.