لحظه‌های بی‌شرم

آبستن، آبستن، آبستن… و از این ذهن گند تو چه چیزی جز اهریمن خواهد زایید. ای تهی تهی تهی.
سکوت سکوت سکوت… و از این زبان نفرت آور تو در نهایت جز نفرین چه چیزی شنیده خواهد شد… ای لال لال لال.
نگاه نگاه نگاه… و از این چشم تو جز نفرت چه شراره‌ای بیرون خواهد آمد… ای کور کور کور…

دیدگاه‌ها

  1. پیمان.ن

    سرشار از تهی

    چون سبوی تشنه که اندر آب بیند خواب، اندر خواب بیند سنگ، دوستان و دشمنانم را
    می شناسم من.

    زندگی را دوست می دارم من، مرگ را دشمن

    اما با که گویم من،
    دوستی دارم که به دشمن التجا خواهم برد از او….
    ….
    جویبار لحظه ها جاری….

    این شعری است از مهدی اخوان ثالث. امیدوارم درست نوشته باشم.

    زمانی متن این شعر با صدای اخوان ثالث بزرگ شنیدم که درونم فریاد میزد :

    پر از خالیم، دلم برای تمام آدمهای خوب دنیا تنگ شده.

  2. یلدا

    هیچ نقاشی بر تنِ خوابم نمی بینم دگر

    دم به دم آزرده تر هر لحظه را آرم به سر

    روزها آشفته و در حسرتِ آرامشم

    هر شبم خالی تر و روز دگر آشفته تر

    در هوای خاکِ باران خورده ی این کوچه ها

    سر به دنبالِ چه دارم این چنین بی دست و پا

    هاله ای از خاطرات، غنچه های عشق های دور زندگی

    می کُند پرپر، چه بی پروا چه بی شرم و حیا

    سیلی تنهایی از سر می پراند خواب را

    می کُند هر لحظه آشوب این دلِ بی تاب را
    چه بی پروا چه بی شرم و حیا!!!

  3. سیما سلمان زاده

    آرام آرام آرام…گذر خواهد کرد
    …………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس از شما که مطالعه کردید.

  4. لیلا

    سلام
    نوشته ات شبیه لعن و نفرین بود. کمی آرام تر آرش عزیز.
    حالم را بهم میزنند
    بالا بیاور
    تمام درد های مان را
    اینجا دیگر سبز نیست
    غرق کثافت است

    هومن داوودی
    …………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. این سایت نمودی از خود واقعی منه. گاهی زشتم، گاهی زیبا (شاید).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *