شانزده سال است که هر روز خاطراتم را مینویسم. هر روز و البته به طور مختصر. امروز ۲۲ آذر است و من میخواهم بدانم در سالهای گذشته و در چنین روزی چه کار کردهام. ۱۳۸۷: تمام روز را در خانه بودم، کتاب خواندم و با اینترنت کار کردم. ۱۳۸۶: به عنوان راهنما، با تور و …
عنوان بالا، “از اسطوره تا استوره”، عنوانی است که آرزو دارم روزی عنوان مجلهای باشد که به اسطورههای دیروز و استورههای امروز میپردازد و من در آن مجله نقشی داشته باشم. این که این همه به اسطوره و استوره علاقه دارم به خاطر شگفتیهای بسیار آن است… به تعزیه فکر کنید… حالا به نمایش تخت …
به نظرم اینگونه است که همهی آسمان دستاندرکار انجام کاری برای زمین است. هدف غایی زمین است و نه آسمان. مگر نه این است که هر چه لذت زمینی است، نقد و پیداست و هر آنچه تحفهی آسمانیاش میخوانند، نسیه و ناپیداست. تولد در زمین است و زندگی در زمین است و مرگ در زمین …
شب یلدا قصهای دارد. شخصیتهای این قصه ماه و مهر و ناهید هستند و مکان اتفاق قصه، عرش است: ماه، دلداده مهر (خورشید) است. زمان کار ماه، شب است و مهر، روزها برمیآید. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد اما همیشه در خواب میماند و روز فرامیرسد که ماه را در …
یادم هست که… تمام تعطیلات تابستان و نوروز دوران کودکیام را از شهر به روستا رفتهام. همهاش را. آن روزها در روستا،… تن به رودخانه سپردم، مار گرفتم، از پوست سبز گردو دستم را سیاه کردم، از درختها بالا رفتم، و به خاطر همهی این کارها از طرف کسانی که فکر میکردند از پسر شهری …
امشب… نه شراب نابی هست و نه نغمهی ربابی نه میی و نه مطربی نه آبی، نه رنگی نه خالی، نه خطی نه سیه چشمی و نه مه سیمایی نه عندلیب شیدایی و نه سرو سیم اندامی نه گلی و نه ملی (مل:به ضمه میم به معنی شراب است) نه دلی و نه دلداری نه خاطر مجموعی، …
قرار بود چند روز آینده را به سفر بروم. سفری به دور دشت کویر. اما جور نشد. وقتی که سفر میکنم، درکی از گذشت زمان ندارم. اما اگر آخر هفتهای بیاید و به هر دلیلی نتوانم سفر کنم، مرگ را در نزدیکی خودم میبینم. شاید اینکه این هفته را در خانه بمانم و استراحت کنم، بد …
من و آیینه سه نفریم: یکی آن است که منم. دیگری آن است که در آیینه است. و سومی آن است که من در آیینه میبینمش و او آن نیست که آیینه میبیند.
بعد از آن جمعه شب لعنتی، دیگر ریشهایم را نتراشیدم. این یک ترک عادت چندین ساله است. نتراشیدم تا یادم نرود. یادم نرود آن شب لعنتی را و هر آنچه که باعث شد تا چنان شبی زاییده شود. نتراشیدن ریش برایم یک جور پشت دست داغ کردن است. این را برای کسانی میگویم که میپرسند. …
همان بهتر که من رمان نمیخوانم و فیلم نمیبینم. چرا؟ چون هر وقت مرتکب یکی از این دو میشوم، تا مدتها روزگارم سیاه است. اگر رمان، رمان جان شیفته باشد و فیلم، فیلم دکتر ژیواگو و از این قبیل، دیگر قال قضیهای به نام من کنده است. در چند هفته گذشته دو فیلم «السید» و …
نشستهام در فرودگاه مهرآباد تهران و منتظر پرواز به اهواز هستم. پرواز تهران به اهواز خیلی وقتها تاخیر دارد یا اصلا کنسل میشود، به دلیل بدی آب و هوا. اما دو موضوع وجود دارد که این مرتبه، انتظار خیلی اذیتم نمیکند. ۱- داشتن لپ تاپ ۲- وجود اینترنت wireless در فرودگاه (ترمینال شماره ۲) همین است …
آبستن، آبستن، آبستن… و از این ذهن گند تو چه چیزی جز اهریمن خواهد زایید. ای تهی تهی تهی. سکوت سکوت سکوت… و از این زبان نفرت آور تو در نهایت جز نفرین چه چیزی شنیده خواهد شد… ای لال لال لال. نگاه نگاه نگاه… و از این چشم تو جز نفرت چه شرارهای بیرون …
من امشب دچار این تردید فلسفیام که عشقبازی با یک قدیس چه فرقی دارد با عشقبازی با یک روسپی.