رخوت من… بعد از عشقبازی با صبح بهاری…
رخنه سیاه کلاغ… به اتحاد سرخ انار… در فصل زرد پاییز…
اگر مورچهها خون داشتند، کفشهایمان همیشه سرخ بود.
داس کج بود… مرد خم شد… گندم قطع شد…
از طرهی بید بود که باد طرار شد
پرندگان قفسی هواخوری ندارند.
عسل… اثبات گل است در هندسهی زنبور
مادر و زن و زمین… و خلاصهی زندگی من… در آغوش کشیدن این سه تن…