خيلی كوتاه، كمی ادبی

باردار باران

برای درک اتفاق باران، پره‌های بینی‌ام را باز کردم و بلعیدم این خوش‌ترین بوی هستی را. و ناخودآگاه درآویختم به چناری و‌ بوسیدم تن عریانش را، و دیدم قطره‌ای هم نشسته بر اندام گل باکره‌ای و در این فرصت شب، بارور می‌کند او را.