روزنوشت

اهل ایرانم

این روزها ذهنم درگیر پروژه‌ای است که عنوانش را گذاشته‌‌ام “اهل ایرانم”. اگر پروژه پیش برود حتما یک دسته جدید در همین سایت برایش درست می‌کنم تا پیشرفت و وضعیت کار را مستند کنم. اما عجالتا به همین نوشته بسنده می‌کنم. به دور از همه‌ی احساسات ناسیونالیستی -که تا جایی که دانش و بینشم قد …

اندیشه‌ی زندگی در یک شب

زندگی، شنیدن ضربه‌های آرام نبض است و کشیدن نفس‌های تند. زندگی، آن عشوه‌ی دختر تاک است که به وقار چنار پیر می‌پیجد. زندگی، همچون چنگ زدن به آن لحظه‌ای است که قطره‌ی سرخ شرابی، در تعادلی نافرجام، پیش از فروافتادن، در اثر ارتعاش موسیقیایی سیم‌های چنگ تجربه می‌کند.

یک کلمه

حق این است که چشمان ما امروز از نفهمیدن «یک کلمه» همیشه گریان باشد، از آن رو که ۱۵۰ سال پیش آنقدر آن یک کلمه را بر سرش کوفتیم که چشمانش آب آورد.رساله‌ای نوشته بود با عنوان یک کلمه. حرفش این بود که پیشرفت کشور در یک کلمه نهفته است؛ قانون. قانونی که شاه و …

به مناسبت اخبار تاسف ‌برانگیز همه‌ی اتفاقات هفت ماهه اخیر

اهم عناوین اخبار ایران و جهان، از ابتدای سال ۲۰۲۰ میلادی تا امروز را یادداشت کرده‌ام.در آستانه به پایان رسیدن ماه هفتم این سال هستیم و با خودم فکر می‌کنم مگر «ظرفیت عاطفی» ما چقدر است که بتوانیم در مقابل این همه فاجعه به معنای واقعی تاب بیاوریم و همچنان شاخک‌های وجدانمان نسبت به درد …

خوشبختی

خوشبختی آن نسیمی است که پرده را کنار می‌زند و آرام داخل اتاقی می‌شود که تو در وسط آن پهن شده‌ای در یک شب تابستانی.خوشبختی آرام می‌خزد بر تنت و رد می‌شود و ردّی و حظّی کوتاه باقی می‌گذارد.خوشبختی آن دردِ خوش و ناگفتنیِ دوست داشتن کسی است که دوست داشتنت را به روی خودش …

دعایی بر پیکر ایرانشهر

دل ما از «آستانه»ی «بلخ» تا آن «آخر» که میان «گرگان» و «خوارزم» است، همچون «آزاد‌وار» «نیشابور» «دربند» توست. به «بانگ» بلند «ری» که به «بُرج» «اصفهان» از بیداد «بغداد» می‌شنوندش، در اندیشه‌ی توایم. از بحر «خزر» تا برّ «باخرز» «خراسان»، نگرانیم به «باران» «مرو»، که مبادا نبارد و «سیرجان» گرسنه بماند. ما به «هنگام» …

در سوگ دختر البرز و درخت زاگرس

اگر چنان بود به قول سیاوش کسرایی، هستی‌ سوزْ، سامان‌ سازْ، تا صبح همه‌ی قطرات اشک‌هایمان را بر بالین هر درخت می‌فشاندیم که بخوابد آتش، که نبینیم گریز حتی یک گراز را. که نبینیم مرگ حتی یک بلوط را. اما حیف، حیف که سیاوش درست نمی‌گفت، نه این سیاوش، نه آن یکی که از آتش …