هر چند ساعت در همۀ سالها و در طول سالیان، دیدهام که شیفتشان عوض میشود به نوبت، همۀ آن فضاهای سیاه، همۀ آن فضاهای سفید، پشت پنجرۀ اتاقم. درختان سلام نظامی میدهند. گنجشکها مارش مینوازند. برف و باران و برگ، پا میکوبند با یک ریتم منظم. و من هر فصل یک درجه میگیرم از هوا، …
مرغ سحر به سوگ سیاوش نشستآوازش که اوج میگرفت همچون بانگِ عنقا بیداد میکرد و ما همه در هر گوشه، پردۀ شوق میدریدیم.پهلوان، آرام به تختِ تاقدیس مینشست و ترانه و ترنم به جام همگان میریخت و ما جامهدران بودیم.جانافزا، جانافزارمان میشد چکاوکوار، و ما بودیم که چنگ میزدیم انگار.حصار که میشکست، حیران میشدیم.خجستۀ خراسان …
ساعت ۶:۲۹ با صدای پا و نُک پنج کبوتری بیدار شدم که هیجانزده و تند تند قدمهای کوتاه برمیداشتند و در همان حال تکه نانهایی را میخوردند که دیشب برایشان ریخته بودم.ترکیب صدای برخورد نُک و چنگالشان با حلبی سایهبان تراس خانه همسایهی پایینی که همسطح تراس خانهی ماست و نانها را روی آن پخش …
این روزها در اندیشه تولید کتابی هستم با عنوان “اهل کاشانم”، کتابی که خود مقدمه شروع پروژهای است با عنوان “اهل ایرانم”. در این راه چه بسیار افراد که در تلاشند و کنار هم ایستادهایم. پیشتر پروژه “ایران ۱۰۰۱” را شروع کردم، آن هم با یاری همراهان و همکاران. از آن مجموعه کتاب “۱۰۰ میراث …
نوشتن روی کاغذ شبیه آرایش کردن روبروی آینه است.آیینه جسم، و کاغذ روحت را به تو مینمایاند. با نوشتن، روح آدمی آرایش میشود.و شگفت اینکه در آیین نوشتن، تو آن آیینهی کاغذی را آرایش میکنی و در عوض خودت زیبا میشوی.
این روزها ذهنم درگیر پروژهای است که عنوانش را گذاشتهام “اهل ایرانم”. اگر پروژه پیش برود حتما یک دسته جدید در همین سایت برایش درست میکنم تا پیشرفت و وضعیت کار را مستند کنم. اما عجالتا به همین نوشته بسنده میکنم. به دور از همهی احساسات ناسیونالیستی -که تا جایی که دانش و بینشم قد …
زندگی، شنیدن ضربههای آرام نبض است و کشیدن نفسهای تند. زندگی، آن عشوهی دختر تاک است که به وقار چنار پیر میپیجد. زندگی، همچون چنگ زدن به آن لحظهای است که قطرهی سرخ شرابی، در تعادلی نافرجام، پیش از فروافتادن، در اثر ارتعاش موسیقیایی سیمهای چنگ تجربه میکند.
من حتی در یک سلول انفرادی، ماییم. که چه بسا در آنجا هم سَرَم را تاق نصرت میبندیم، و پیکرم را چراغانی میکنیم.
حق این است که چشمان ما امروز از نفهمیدن «یک کلمه» همیشه گریان باشد، از آن رو که ۱۵۰ سال پیش آنقدر آن یک کلمه را بر سرش کوفتیم که چشمانش آب آورد.رسالهای نوشته بود با عنوان یک کلمه. حرفش این بود که پیشرفت کشور در یک کلمه نهفته است؛ قانون. قانونی که شاه و …
اهم عناوین اخبار ایران و جهان، از ابتدای سال ۲۰۲۰ میلادی تا امروز را یادداشت کردهام.در آستانه به پایان رسیدن ماه هفتم این سال هستیم و با خودم فکر میکنم مگر «ظرفیت عاطفی» ما چقدر است که بتوانیم در مقابل این همه فاجعه به معنای واقعی تاب بیاوریم و همچنان شاخکهای وجدانمان نسبت به درد …
خوشبختی آن نسیمی است که پرده را کنار میزند و آرام داخل اتاقی میشود که تو در وسط آن پهن شدهای در یک شب تابستانی.خوشبختی آرام میخزد بر تنت و رد میشود و ردّی و حظّی کوتاه باقی میگذارد.خوشبختی آن دردِ خوش و ناگفتنیِ دوست داشتن کسی است که دوست داشتنت را به روی خودش …
خواب دیدم با سعید و ستاره میرویم سفر. سعید ۱۴ سال است که مرده. و ساعت ستاره شکسته بود.
دنیا جای عجیبی است. همانقدر عجیب که فرق میان “تکنوازی” و “یکنواختی” پینوشت: واژهها یکسانند، معانی اما …