روزنوشت

دروغی زشت

جایی خواندم: “در وجود آنان که بیش از توان خویش می‌خواهند، دروغی زشت دست‌اندرکار است.” وقتی خواندمش، نوشتمش. تا یادم باشد که چگونه باید باشم. اما نشد. اکنون که می‌نویسم، بیش از توانم از خودم توقع دارم. به هزاران کار نکرده از پیش می‌اندیشم. دروغی زشت در من دست به کار شده و من همکار …

دادگاه

بالاخره پای من هم به دادگاه کشیده شد. امروز به دادگاه رفتم، اما به خیر گذشت. یکی از “عالیجنابان جمعه” از بنده شکایت کرده بود. خیلی طول نکشید، بازپرس گفت که شکایت شاکی قابل استماع نیست. راستی می‌دانید که لقب “عالیجنابان جمعه” را من به چه کسانی اهدا کرده‌ام؟ کسانی که مقام بالایی دارند و سایه‌اشان بر …

صبح روز شنبه ۲۳ شهریور ۸۷

دیشب از سفر سه روزه به استان‌های لرستان، ایلام و کرمانشاه برگشتم. مکان‌هایی را دیدم که تا به حال ندیده بودم، حتی نام برخی از آن‌ها را هم نشنیده بودم. رازهایی در این سفر برایم آشکار شد، خوشحالم.به زودی سفرنامه‌اش را می‌نویسم.  امروز صبح قراراست به دادگاه بروم. سازمان میراث فرهنگی از متنی که نوشته‌ام شکایت …