شب جمعه و چند موضوع دیگر

بعد از مدت‌ها امروز که جمعه است، خانه بودم و توانستم بخش گالری سایت را آماده کنم. در گالری عکس‌هایی را می بینید که در سفرها گرفته‌ام.
عکاسی را خیلی دوست دارم. عکس شبیه شعر کوتاه یا بهتر بگویم شبیه جمله قصار است. می‌دانید که عیب جمله‌های قصار در این است که جایی برای شک و گفتگو باقی نمی‌گذارند.
عکاسی هم همین است. آن چه را که عکاس می‌خواهد، در عکس نشان می‌دهد و نه همه چیز را.
با این حال عکاسی جزوی از دغدغه‌های زیبای زندگی‌ام شده و دوستش دارم.
روزگاری شعر کوتاه همین نقش را در زندگی‌ام داشت. اما حالا نمی‌توانم شعر بگویم. چون دیگر فلسفه نمی‌خوانم. وقتی فلسفه می‌خواندم، هر شب مساله ریاضی و فیزیک حل می‌کردم تا ذهنم را آماده نگه دارم. اکنون اما، به قفسه کتاب‌های ریاضی‌ام با حسرت نگاه می‌کنم.
سال‌ها پیش شب‌های زیادی را تا صبح با مسائل هندسه سر و کله می‌زدم و اکنون نه دیگر.
راستش می‌دانید، زندگی “هم این، هم آن” نیست. زندگی “یا این، یا آن” است.
شاید به زودی بخواهم که فیلم مستند هم کار کنم. البته هیچ چیز از کارگردانی و تهیه کنندگی نمی‌دانم، اما ایده‌های خوبی در ذهنم دارم.
سال‌ها پیش، عاشق شب‌های جمعه بودم. اگر تنها بودم، تا صبح بیدار می‌ماندم، شعر می‌خواندم، می‌نوشتم، کتاب می‌خواندم و گاهی هم قدم می‌زدم و اگر با سعید بودم تا خود صبح شطرنج بازی می‌کردیم.
شب‌های جمعه برایم معنی خاصی داشت. تجربه نابی از آشوب و بی‌نظمی را به همراه داشت. شبی استوره‌ای بود. شب جمعه شب فرصت بود. در این شب، انگار یک سال به عمرم اضافه می‌کردند.
اکنون شب جمعه فرق چندانی با بقیه شب‌ها برایم ندارد.

دیدگاه‌ها

  1. مینا

    چه جالب! شب های جمعه برای من هم همین معنا را داشت.
    ولی الان که کار و گرفتاری زیاد شده احتمالا کاربرد این شب هم از بین رفته ولی من هنوز هم شب پنج شنبه و شب جمعه را دوست دارم.
    به شما تبریک می گم که اینقدر فعال هستید. براتون آرزوی موفقیت می کنم.
    ضمنا عسکهایی که گذاشته بودید تو گالری خیلی قشنگ بودند کاش من هم اونجا بودم!
    به نظر شما یک خانم به تنهایی یا دوتا خانم با هم دیگه می تونه(نند) این جاهایی که شما رفتید رو سفر کنه؟ (تو ایران )
    لطفا این نوشته منو تو سایتتون نذارید و پاسخ رو اگه براتون امکان داشت برام ایمیل کنید.
    متشکرم

  2. یه دوست

    شنبه روز بدی بود ، روز بی حوصلگی ، وقت خوبی که می شد غزلی تازه بگی
    صبح یکشنبه من ، جدول نیمه تموم ، همه خونه هاش سیاه ، توی خونه جغد شوم ………………….
    ……….
    جمعه حرف تازه ای برام نداشت ، هر چی بود پیش تر از این ها گفته بود .

  3. سیما سلمان زاده

    کتاب
    تنهایی
    خلوت
    سکوت
    ریاضی(ولی فیزیک نه!) ، اونهم اول هندسه تحلیلی بعد ریاضی جدید و بعدش جبر و آنالیز
    شطرنج
    موسیقی آرام
    نگاه به آسمون تا طلوع خورشید
    قدم زدن در خیال
    وای
    وای
    وای
    نفسم برید…
    ……………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس که مطالعه می کنید.

  4. لیلا

    سلام
    چه شبِ جمعه های محشری داشتید.
    عکس هایت که فوق العاده زیبا هستند انگار با آدم حرف می زنند.
    تو که نمایشگاه از عکسهایت نمی گذاری.
    ولی کاش میشد یک سری عکسهایت را دانلود کرد و توشون زندگی کرد عالی میشد!!!
    فکر کنم گالری عکس هایت را حذف کردی حیف!!؟؟

    دلم نمی آید که شب را رها کنم
    و همینطوری بخوابم
    شب قشنگ است
    یک عمر میخواهیم توی گور بخوابیم
    وقتی هنوز زنده هستم، حیفم می آید
    شب ها بخوابم
    شب باید بیدار ماند
    گاهی به سلامتی ستاره ها شرابِ حافظِ
    شیرازنوشید، سیگارکشید، حرف زد، گریه کرد
    شب باید کتاب خواند
    فیلم دید،
    “شب باید عاشق شد”

    فاضل ترکمن
    ……………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. زنده باشی و سپاس که مطالعه می‌کنی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *