خيلی كوتاه، كمی ادبی

خیال‌هایی برای یک شب

بوی خوش آواز؛زخمهٔ پنجهٔ بارانبر ساز خاک ………………. شبیخون یعنی:بوسهٔ چند انگشت دستانمبه خیل پای موهایت،و خونی که جاری می‌شودامشب،زیر پوست. ………………………….. حسادت می‌کنم به آن تصویر آرمانی از خودمکه نشسته باشد در ایوان چشمانتزیر آن سایه‌بان مژگان

شب‌نوشت‌های یک شب

انتهایبازار دراز روزتازهابتدایباغ راز شباست.جایی کهخم دال، سر دل می‌نشیند. …………………………….. شانه خاصیت چسبندگی داردپس از آرایش موهایت.آشکار است که سر به شانه چسبانده‌ای. …………………………….. خطا را آن خوش‌نشین دل مردمک می‌کند.سرنوشت اشک می‌شود تبعید از گوشهٔ چشم. …………………………….. خرمن شعرش که «گلستان» شد، سعدیکس ندانست که روزگار دلش «آتش» بود.