خيلی كوتاه، كمی ادبی

الهه‌ی نوروز

جهان مسافری دارد در راه؛ الهه‌ای است با انفاس رستاخیزی!امواج دریاها قد برمی‌افرازند تا نظاره‌گر بادهایی باشند که بر سر ابرها، تاج و تخت سبز جادوگرِ جلوه‌گرِ «نوروز» را حمل می‌کنند.اساطیر از خواب برمی‌خیزند و افسانه‌ها را از بر می‌خوانند.زمین در دلش عطر می‌پزد، گل‌ها رنگ می‌بافند و بلبلان شعر می‌رقصانند.بانوانِ شاخه‌ها، تنشان را می‌لرزانند.بر …

بهار است این

آخ که لخلخه‌ی بهار می‌آید.به یقین، باغِ خمار از این بو بیدار خواهد شد.آن گاه که رخ بنماید توبه‌ها می‌شکند و بلبلِ حیران وحی حی می‌خواند به گل.هنگامه آن زمان است که حتی قدسیان نظر به اشک ابر می‌کنند و به شاخه‌ی درخت رشک خواهند برد.چه خیالی از چه نگاری است این و چه خویی …

چند دل‌نوشته

رد صلاحیت تو رد شدی از آن و چشم من ماند به آن این راه بود که صلاحیت نداشت. ………………………………………………………………… یک قواره درد یاد باد روزگاری که نوک انگشتانت جنس درد لطیف سینه‌ام را لمس می‌کرد و هر شب می‌خرید این قواره را که یکپارچه سوخته بود. ………………………………………………………………… برکت و فراوانی مزرعۀ دلم را شخم …

کاتبان هستی

اگر کتاب، فرزند درخت است،پس نوشتهٔ سطر کاغذها چیزی نیست جز سخن مکتوب پرندگان نشسته بر شاخسار.رمان‌های عاشقانه همان نجوای بلبلانند در لابه‌لای برگ‌های سبز،و رمان‌های تراژیک قار قار کلاغ‌هایند در اوج شاخه‌های بی‌برگی.