من هنوز پر از دوازده سالگی در یک ظهر تابستانیام! پر از آن پسربچۀ عرق کرده از بازی، با توپ پلاستیکی در دستانش، و دختری که نگاهش به او افتاد، جلو آمد، توپ را گرفت، شوت کرد، خندید و رفت. و من هنوز آنجا ایستادهام. …………………………………………………….. کتاب خواندن قبل از خواب؟! نه، بیفایده است. جز …
بهار در گوش روزگار آرام نجوا میکند: میدانم نمیمانی و بیتاب رفتنی، اما قبل از گذر، از تماشای بوسههای «گونهها»، نگذر! ………………………………………………. قرار با دختران بهار؛ نظربازی با بنفشه بوسه از لب لاله رقص با دریا خواب در تخت ساحل
هرچند، باران در پاییز، برگها را دست به سر کرد اما برگها در بهار، باران را دست به دست میکنند. ………………………………… باور کنیم یا نه، استعداد میخواهد استشمام بوی بهار ………………………………… آخرین نگاه «سال» در حال ترک بستر به زمستان عریان خفته؛ نامش نوروز خواهد بود، آن قدم نورسیده. ………………………………… از خواب میشود بیدار، آن …
زمستان شده دستانت کو! …………………………………………. بوی نان داغ میدهد تنت جان میگیرم. …………………………………………. حس بوسیدنت تجربۀ بیوزنی است.
تو، همان چهرۀ ماه شب چهارده در میان گیسوان بلند شب چلهای.
در آن جهان سیاه و سفید چشمانت روزگار میگذرانم، از دل شام تا کنارۀ بام. ……………………………………………………… همۀ بلیطهای نمایش را خریدم تا تنها تماشا کنم آن اجرای عصر جمعۀ پاییزت را. آنچه دیدم، رقص خیالانگیز دود عود بود زیر نورافکن آفتاب از کنار پردۀ کناررفتۀ پنجره. سناریو این بود: بوی تنت، آرامِ بودنت ……………………………………………………… خواندن …
در هم تنیدهست «شب» با یاد «او» چه «آشوب» خوبی! ………………………………………………………….. پشیمانم! برمیگردم از بنبست بزرگراه جهان به پهنای کوی دلدار ………………………………………………………….. ببین! این پاییز کیمیاگر، طلا کرده آن «تحفهٔ درویش» را!
پرسید از جغرافیای خاورمیانه گفتم، آن نقشۀ بحری در سرآستین کودکان، با حقآبۀ اشک چشمشان …………………………………………………………………….. زمین با آن وسعتش فقط یک ماه دارد من اما، دو ماه! تیرم به سمت دیگران، مهرم سوی توست. …………………………………………………………………….. آخر چگونه؟! همۀ وجودم شور میشود در حضور شیرینت
آن پشت یک دنیا دلهره است، بگذار پردهپوش بماند. …………………………………………………………. گفت «خیر» ببینی ولی «خیر» شنیدم! …………………………………………………………. پاییز را به دیدار درختان اناری که میوهشان شکاف برداشته دوست دارم، گویی مکرر لب توست که از شاخهها دمیده.
نون تازه خریدم، تو سفره است، تا گرمه بخور. نذار مثل من سرد بشه. تا بوی نون هنوز تو خونه پیچیده، به آینه نگاه نکن. بذار حافظۀ آینه از یاد من پاک بشه. سرت سلامت، خدانگهدار… ………………………………………………………………… ۳۲ حرف الفبا را درخانههای سفید شطرنج جا دادم تا از همنشینی، غزل بتراود. اما ترس از تاریکی …
تو را تنم میکنم، دکمههایم را میبندم، و حواسم هست که لک برنداری. ……………………………………………………….. گفت برو به جهنم آنگاه به لبهای آتشینش اشاره کرد! ……………………………………………………….. گفت: زندگیات چگونه گذشت؟ گفتم: در مسیر از خیالِ خط لبش تا خاطرهٔ دایرهٔ دهانش ……………………………………………………….. تو خود بگو! چگونه تاب بیاورد دلم از روی مهتاب و از گرمای آفتابت …
آن تنها جملگی رفتند که وطن تنها شد. ……………………………………………………………………………… میپنداشتم من اسیر کردم دلش را او اجیر کرد اما مرا به بهای لبش
همهٔ خوش خندهها یک طرف این خوش گریه یک طرف؛ باران را میگویم. ………………………………………………………………. پرسه زدن در یک شهر جدید همچون نان و نمک خوردن با یک غریبه است؛ همانقدر عجیب، همانقدر محترم! ………………………………………………………………. کتاب «شهر» را در خانه نمیشود با دست ورق زد. هر کلمه یک گام است و شهر با قدم زدن خوانده میشود. ………………………………………………………………. تو چه پنهانی در نوشتههایم و چه آشکاری در نانوشتههایم! ………………………………………………………………. چه بوسهزاری است این دشت شقایق و چه لبهایی تر میکنند این گلها ………………………………………………………………. یادت هست در آن مهمانی گیسوانت جرعهای بوسه نوشیدم! از مستیاش هنوز به خانه برنگشتهام. ………………………………………………………………. گیسوانت را بر سینهام بیفشان تا در موجهای آرامَش تنی به خواب بزنم. ………………………………………………………………. کلماتم مضطربند، همچون مادری که فرزندش را در مکانی شلوغ گم کرده. حتی کلماتم میگریند، همچون آن فرزندی که گم شده. ………………………………………………………………. انگار، در زمین آتشبس چندان قدری ندارد، فقط در آسمان آبی پرچمهای صلح با ابرهای سفید برافراشته میشوند. ………………………………………………………………. نبودنت اندیشهام را از کار انداخته. نمیاندیشم پس نیستم. ………………………………………………………………. قبلا فقط «الانْ بودنت» را میخواستم. بعدتر، عاشق «خودِ بودنت» بودم. اما الان، بهاندازهٔ «قبلا» و «بعدتر» دوستت دارم. ………………………………………………………………. میان عشاق فقط باید همان حرف اول گفته شود. خطر حرف دوم، از درود است تا بدرود. ………………………………………………………………. چشمهایش که میخندند انگار بچه آهویی به آغوشم میجهد. ………………………………………………………………. وسیعترین وطنم …