بهارانه

زیباترین زیان،

آن بویی است که بهار به باد می‌دهد.

……………………………………………………………………

در زورخانۀ بهار،

با دَم بلبلِ مرشد

باد کباده می‌کشد

و گل در گود، می‌چرخد.

……………………………………………………………………

اندکی است از بهاره، آنچه به کوچه آمده.

در راه صحرا، ایل بهار به کوچ است؛ آنکه تمامش به تماشا می‌ارزد!

……………………………………………………………………

بهار می‌آید، برگ می‌پروراند، سایه می‌سازد، همسایه پیدا می‌شود.

دیگر نمی‌شود، از نزدیکی دوری کرد در بهاری که خودش از دور نزدیکی می‌کند.

دیدگاه‌ها

  1. سیما

    غروب هم دیر می‌کند
    نکند پَرِ لنگِ رؤیایی از قافله‌ی شعرِ بهار جا مانده باشد.

    باری، افسانه در سینه‌ی صبح خرامیده،
    چشمِ تر می‌شکفد.‌

    قلندرِ تن، نوکرِ بند شده
    می‌خرامد
    نه به دوش
    به نفس

    شب زیر پوست می‌گرید؛ به شوق.

    بهار است

    تاراج می‌کند

    غنیمت می‌گیرد

    می‌سپارد
    به مهر؛
    آنچه از مهرِ پیشین وام ستانده بود.
    ……………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس. عالی بود.

  2. ماری

    سلام
    اردوی بهشت مبارک

    شما هرسال این عروسه بهشت که میاد اردو میزنه روی زمین ، از توی صندوقچه تون یه پیرهنی زری دوزی ، یا کلاهی منجوق ملیله دوزی ، یه دستمالی گلی دوزی یا شاید وسمه و عطری سوغاتی رو می کنید.
    ………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. جالب بود. سپاس.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *