رویاهای گیلگمش:
در هنگام آمدن انکیدو به سوی گیلگمش، گیلگمش دو مرتبه خواب میبیند و آن را با مادرش در میان میگذارد. هر دو خواب گیلگمش مربوط به انکیدوست و دو مرتبه خواب دیدن وی دربارهی یک موضوع، تاکیدی است بر رویای صادقه گیلگمش که البته بعدتر در داستان، متوجه حقیقت یافتن این رویاها هم میشویم.
“…چون گیلگمش برخاست گزارش رویای خود را با مادر خویش گفت:
مادر! شباهنگام نقش خوابی دیدهام:
هنوز اخترانی در آسمان بود
که چون یکی صخرهئ «انو» کنار من فرود آمد.
خواستم آن را برگیرم از برای توان من گران بود.” (گیلگمش، احمد شاملو)
مادر گیلگمش رویای فرزندش را تعبیر میکند. او اختران آسمان را یاران گیلگمش و صخره را “یکی مرد زورمند” و “همدم” و یار گیلگمش توصیف میکند.
روزی دیگر گیلگمش خوابی دیگر میبیند:
“دیگرباره نقش رویایی دیدهام مادر،
در اوروکدژ تبری بر خاک افتاده بود….”
مادر گیلگمش این تبر را نیز “یکی مرد زورمند، همدمی نجاتبخش یار خویش” توصیف میکند.
بنابراین متوجه میشویم که یک مرتبه انکیدو همچون صخره، و یک مرتبه همچون تبر، در رویای گیلگمش ظاهر میشود. مقایسهی انکیدو به عنوان صخره، سختی و زورمندی او را روایت میکند، اما چرا در مرتبهی دیگر انکیدو بسان تبر است؟
شاید به این خاطر است که تبر دوست و همراه مرد جنگاور است. چراکه در ادامهی داستان، هنگامی که دو دوست قرار است به جنگ «هوووه» در میان جنگل بروند تبر نقش مهمی ایفا میکند:
“گیلگمش دهان گشوده با انکیدو گفت:
برآنم که به کوه درختان سدر برشوم
که در قلب جنگل عظیم جای دارد.
برآنم که درختان سدر را همی به خاک اندر افکنم و «هوووه» را به خون اندرکشم.
…
مرا در این مصاف یک تبر کفایت است.” (گیلگمش، احمد شاملو)
بار دیگر نیز “گیلگمش دهان گشوده با انکیدو گفت:
“…بیا ای دوست من تا بهتک به نزدیک یکی آهنگر رویم
تا نبرد ابزار ما، هم در برابر چشم ما بسازد…پس تبرزینهای تیغهبلند کشیدهدستهئی ساز کردند و تبرهایی ساز کردند هر یکی سه تلان (هر تلان حدود ۲۹ کیلوگرم بوده است)…” (گیلگمش، احمد شاملو)
در متنی که خواندیم چند موضوع قابل توجه است:
۱- گیلگمش رویاهای صادقه میبیند و بعدتر هم میبینیم که انکیدو هم اینگونه است، چراکه در رویا از مرگ خویش مطلع میشود.
۲- یک زن (مادر گیلگمش) تعبیرکنندهی خواب است.
۳- موضوع سوم وجود تبر و آهنگر است که هر دو از ابزارهای فرهنگ به شمار میروند و دو دوست نیز به جنگ درختان سدر (طبیعت) میروند.
۴- یک موضوع دیگر که میشود در اینجا از آن صحبت به میان آورد، حضور زن و چگونگی نقش آنان در حماسهی گیلگمش است. سه شخصیت مهم زن در اسطورهی گیلگمش قابل تشخیص است: «روسپی» که از نقش آن باخبریم، «مادر» که نقش دانایی و البته مادری را به عهده دارد و «ایشتار» که الهه است و روزی به گیلگمش عشق میورزد و روزی دیگر نابودی او را طلب میکند. در واقع ایشتار با قدرت عشق و نفرتش در حماسهی گیلگمش حضور مییابد و این موضوع خود به گونهای شخصیت دوگانه زن را تداعی میکند، همچنانکه روسپی و مادر دو گونهی متضاد از زن هستند.
در ادامهی این بحث میتوانیم اینگونه پیش برویم که در حماسهی گیلگمش از گزند جسمی برای مردان (مرگ گیلگمش و انکیدو ) و گزند روحی برای زنان (بیاعتنایی گیلگمش به ایشتار) باخبر میشویم. و باز هم در ادامه و به عنوان یک فرضیه، میتوان اینگونه اندیشید که انکیدو و گیلگمش در واقع یک نفر هستند که ما گاهی با تضادهای روحی و گاهی نیز با هماهنگی روحی آنها روبرو هستیم و چون این هر دو یک نفر هستند سرنوشت مشابه دارند. باز هم میتوانیم بال اندیشهامان را بگسترانیم و فکر کنیم که وقتی انکیدو و گیلگمش با هم یکی باشند، به کمال میرسند و یک انسان کامل را تداعی میکنند و این موضوع که دو سوم گیلگمش «خدایی» است و انکیدو هم به خواست خدایان آفریده شده، به ما این اجازه را میدهد که ترکیب گیلگمش – انکیدو را به گونهای نیمه – خدا معرفی کنیم.
حال، من این اجازه را میخواهم که ترکیب گیلگمش – انکیدو را همان «مسیح» بدانم.
«مسیح» یک انسان کامل و یک نیمه – خداست (به هر حال او فقط مادر دارد و به نظر میرسد که خدا پدر اوست و در دعاهای مسیحیان داریم که: “به نام پدر، پسر و روحالقدس”)
موضوع جالب اینکه در داستان مسیح هم، «مادر» و «روسپی» حضور دارند و زنها گزند روحی میبینند و مرد (مسیح) است که گزند سخت جسمی را تجربه میکند.
دیدگاهها
مرسی
خیلی خوبه
می خونمش
درود بر آرش عزیز …
این روزها دارم پستهای مربوط به حماسه گیلگمش رو می خونم و باید بگم که واقعا لذت می برم. هیچ جا تفسیرهای موشکافانه و به این زیبایی از حماسه گیلگمش نخونده بودم.
نکته جالب پست شماره ۶ به نظر من فرضیه یکی بودن گیلگمش و انکیدو هستش (این من رو به یاد داستان دکتر جکیل و مستر هاید میندازه) و همین طور نقش زنها در حماسه گیلگمش نکته جالب دیگه در این پست هستش. در پست شماره ۴ هم بحث جالبی بود در مورد نقش زن در ایجاد فرهنگ.
با توجه به این بحث ها این فکر به ذهن من خطور کرده که همونطور که فرض کردیم گیلگمش و انکیدو در واقع یک نفر هستن، میتونیم فرض کنیم که مادر و روسپی هم در واقع یکی هستن و این دو نقش رو میشه به عنوان دو جنبه مختلف از یک فرد (زن) در نظر گرفت (در داستان مسیح هم هر دوی اینا یک اسم دارن). میشه گفت مادر (در کل) نقش پرورش فرزند رو به عهده داره و روسپی هم (در داستان گیلگمش) نقش رام کردن انکیدو رو انجام میده (همونطور که گفتین گذار انکیدو از طبیعت به فرهنگ). این ارتباط روسپی (یا همان مادر) و انکیدو (فرزند یا گیلگمش) من رو به یاد عقده ادیپ میندازه که طبق نظر فروید منشأ گذار بشر از طبیعت به فرهنگ و منشأ تمدن، مذهب، اخلاق و هنره.
پاینده باشید…
…………………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام به شما. خواننده هایی مثل شما که دقیق و کنجکاو هستند رو دوست دارم. سپاس از توجه و لطف شما.
واااای!!!!
یکی بودن گیلگمش و انکیدو
و
گزندها
معرکه تفسیر شدن
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از اینکه خواندید.
👌👌دقیق
این تفسیر دقیق و هوشمندانه ست !
نیمه خدا بودن، گزند روحی و جسمی ، چینش و تفسیر باور نکردنی این داستان به دست شما شبیه به دم مسیحایی ست در کالبد این افسانه!
واقعا عااالی بود.
……………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. دم شما گرم که توجه کردید.