با اینکه خودم از روزنامهنگاران هستم، اما گاهی از بیسوادی و طوطیمسلکی این قشر بدحال میشوم. مخصوصا وقتی که موضوع مربوط به یک خبر علمی باشد. در برخی از مواقع اطلاعرسانی ما به دلیل کمسوادی بسیار نارسا و پر از اشتباه است. به جرات میتوانم بگویم تعداد کسانی از مسوولان و روزنامهنگاران که مصادیق مختلف میراث را میدانند، بسیار اندک است. …
کارهای مربوط به کتاب “راهنمای موزه ملی” خوب پیش میرود. اگر اتفاق غیرمترقبهای نیفتد و بتوانم زمانهایم را هماهنگ کنم، کتاب تا روز جهانی موزه (۲۸ اردیبهشت سال آینده) در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت. لازم است که از همهی کارکنان موزه اعم از نگهبانان، کارشناسان و مدیران تشکر کنم، چراکه بر خلاف روزهای اول، همگان همهگونه همکاری میکنند. …
۱- امروز رفته بودم به دفتر انجمن صنفی راهنمایان گردشگری استان تهران. طوری بود که حدود یک ساعت در دفتر تنها بودم. در این زمان، مرد جوانی که معلوم بود و بعدا هم معلومتر شد که اهل اصفهان و ساکن تهران است به دفتر آمد. گفت: “راهنمای گردشگری هستم و آمدهام برای کارهای تحقیقاتی و کارهای گروهی آمادگیام …
“آخرین باری که کتاب خواندم، اولین صبحی بود که از خواب بیدار شدم.” تفسیر: چون واقعا خودم هم نفهمیدم چه گفتم، مجبورم که تفسیرش کنم. از آنجا که آدم هر چه بیشتر بخواند، بیشتر میداند و هرچه که بیشتر بداند متوجه میشود که هیچ نمیداند، پس آخرین کتاب یعنی بیشترین دانستن و بیشترین دانستن یعنی …
“اینم یه جورشه” جملهی بالا فلسفیترین جملهای است که این روزها به آن میاندیشم. امیدوارم این یکی بتواند در گذر از شنیدن و دیدن و درک کردن و نهایتا لبفروبستن و فرودادن و گذشتن همراهیام کند.
زنگ اول: ورزش زنگ دوم: ریاضی زنگ سوم: فلسفه عشق، شعر، سفر، عکاسی، زنگ آخر…
چه ربطی به موضوع دارد خودم هم نمیدانم، با این حال میگویم: روز به روز بیشتر به لالشدن اعتقاد پبدا میکنم…
امروز به دفتر «انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران» رفتم تا ببینم اوضاع از چه قرار است و اگر امکانش هست کارت روزنامهنگاریام را تمدید کنم. دفتر بسته بود… اندکی به این اندیشهی تخریب اندیشه اندیشیدم… بعد، پشت در ایستادم و با موبایلم از میراث معنوی روزنامهنگاری ایران عکس گرفتم.
هیچ بینشی از جایی که ایستادهام ندارم. هیچ.
۱- خیلی سعی کردم که مطلب تصادف در جاده، مربوط به متن “سفری که به پایان نرسید” را طوری بنویسم که باعث نگرانی دوستانم نشوم. با این حال از اینکه برخی از شما عزیزان را ناراحت کردم، عذرخواهی میکنم. در ضمن از تمامی دوستانی که با تلفن، ایمیل و کامنت، اظهار لطف کردند صمیمانه تشکر میکنم و …
یک پیام تبریک سال نو برای دوستان خارجیام ایمیل کردم. در جواب، خانوادهی ۲ نفری که در سفر اروپا و در آلمان مهمانشان بودم این عکس (عکس خودشان) را برایم فرستادند:
۱- بالاخره توانستم توافقهای اولیه را برای چاپ کتاب “راهنمای موزه ملی ایران” انجام دهم. به زودی دستبه کار میشویم و امید دارم که این پروژه را برای موزههای “رضا عباسی”، “آبگینه”، موزه شهر “شوش” و … هم انجام دهیم. ۲- قصد دارم در روزهای آینده با چند نفر از دوستان به آخرین سفر داخلی تحقیقاتی-گردشگری در سال …
اطلاعرسانی: چهارشنبه، ۲/۱۰/۱۳۸۸ از ساعت ۱۶ تا ۱۸ در اتاق آبی فرهنگسرای شفق (فرهنگسرای دانشجو) دربارهی “پیشینه آئینها و باورهای شب چله” صحبت خواهم کرد. آدرس: خیابان سیدجمالالدین اسدآبادی، خیابان ۲۱، بوستان شفق، فرهنگسرای دانشجو (شفق)، اتاق آبی