لعنتی

خیلی ساده، دو نفر از دوستان همکار خبرنگارم را گرفته‌اند و برده‌اند. حالٍ کسی را دارم که پارچه در حلقومش فرو کرده‌اند و نمی‌تواند حتی با صدای بلند بگرید.

دیدگاه‌ها

  1. فرهاد

    یک شعر کوتاه دارم که این طور وقت ها زمزمه می کنم:

    گوش های تان را بگیرید/
    می خواهم سکوت کنم

  2. ایران

    ایهاالشاعر تو هم از شعرگفتن لال باش
    شعر یعنی چه برو حمال شو رمال باش
    چشم بندی کن میان معرکه نقال باش
    نیستی آزاد در ایران ویران ای قلم…………………….

  3. لیلا

    سلام
    چه کارها که برای وطن نکردیم
    یکی مان مردیم
    یکی مان نطق کردیم

    اورهان ولی
    پ.ن. فعلا که همه داریم یک جورایی کشته می شویم
    ……………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس بابت این نوشته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *