حاشیه علیه متن

باید به طور اساسی به این موضوع بیاندیشم و بیاندیشیم که چرا در کشور ما و در اکثر مواقع، حاشیه مهم‌تر از متن و گاهی حتی علیه متن می‌شود. آیا این موضوع به درک نادرست ما از وقایع برمی‌گردد؟

یکی از نمونه‌های این موضوع که حاشیه بر متن می‌چربد را در نوشته‌ی قبلی ببینید. بنده فقط یک خبر را روایت کردم و بر این باور هستم که در این کشوری که ما زندگی می‌کنیم، شاید باید هزینه‌های بیش‌تری برای لغو حکم سنگسار می‌پرداختیم و اکنون لغو این حکم خبر خوشایندی است. تا آن‌جا که به نظرها دقت کردم متوجه شدم که حس خوشایندی ایجاد نشد و در عوض به موضوعات دیگر پرداخته شد. دیگر این که، بنده این سایت را به این منظور راه‌اندازی کردم تا بتوانم دیگران را از نتیجه‌ی تحقیقات، مقاله‌ها و عکس‌هایم، که در زمینه‌ی گردشگری، میراث فرهنگی، میراث معنوی و مردم‌شناسی هستند، مطلع کنم. در این میان بخشی از سایت را هم به روزنوشت‌های خودم اختصاص دادم که مسلما کم‌تر علمی و بیش‌تر از روی احساسات شخصی نوشته می‌شوند. جالب این است که کمتر کسی برای نوشته‌هایی که من گاه شش ماه برای آن‌ها وقت صرف می‌کنم، یک نقد جدی و اصولی ارائه می‌دهد و در عوض برای روزنوشت‌ها، بیش‌ترین نظرها داده می‌شود.

نمی‌خواهم بگویم که از نظرات دوستان در «روزنوشت‌ها» خوشحال نمی‌شوم، اما سوالم این است که چرا آن چهره‌‌ی علمی که من مایل هستم از خودم نشان بدهم را کسی نمی‌بیند؟ چرا من (من مثالی) نمی‌توانم ما به ازای افکار خودم را در بیرون از خودم بیابم؟ چرا این تراژدی در مورد همه‌ی کسانی که دوست دارند در حیطه‌ی تخصصی‌اشان فعالیت کنند، دیده می‌شود؟ 

البته مطمئن هستم که برای این سوال اصلی که چرا ما در همه‌ی زمینه‌ها به حاشیه بیش از متن می‌پردازیم، پاسخ‌های جدی وجود دارد.

پی‌نوشت ۱: جواب این سوال یکی از دغدغه‌های اصلی من در شناخت فرهنگ و جامعه‌ی امروز ایرانی است.

پی‌نوشت ۲: جواب این سوال شاید به طرز فکر روشنفکر‌مابانه‌‌، درگیری‌های ناخودآگاه‌، نگرانی‌ها، عصیان‌ها، توهمات، شهوات، ارزش‌ها، تجربیات و مطالعات ما مربوط می‌شود. شاید هم به این مربوط باشد که ما اصولا مردمی گفتارگرا و البته دوستدار جمع هستیم.

دیدگاه‌ها

  1. بهار

    شاید از متن میترسیم
    می ترسیم که نتونیم درست اون رو بخونیم و همین ترس باعث میشه که یا نخونیم و یا اگر هم میخونیم درست اون رو نخونیم
    اما نخونده هم که نمیشه! میشه؟! و از اونجایی که ساکت موندن هم سخته میریم سراغ حاشیه ها و اون قدر حاشیه ها رو بزرگ میکنیم که متن هم گم میشه شاید هم تو ذهن خیلی از ما ها جای متن رو میگیره!!!و همین میشه که تو حاشیه ها گیر میکنیم
    در مورد بحث قبلی هم کاملا باهاتون موافقم ( عجب حاشیه ای )
    مشکل اینجاست که فکر میکنیم فقط یک عقیده وجود داره و اون هم عقیده منه ( امان از این من هفتاد من!!!) در حالیکه بقیه هم عقیده ها و نظر هایی دارند که یکسری همسو با ما و یکسری هم نا همسو (که البته باید هم همین طور باشه وجود این تفاوت هاست که به انسان دید درست تری رو میده به شرطی که تعصب الکی نداشته باشیم)

  2. مهتاب

    سلام آقای نورآقایی
    من هم اگر یادتان باشد به همین موضوع اشاره کردم ولی گویا شما بسیار پرمشغله بودید.

  3. سارا

    جانا سخن از زبان ما میگویی هنوز جایگاه تحقیق در جامعه روشن نیست من این زحمت شما و این تخقیقات رو میفهم و همیشه حتی تو رشته خودم حتی از فرهیخنگان و اساتید جفا دیدم شرمنده یه سوال داشتم فکر کنم اکثران دوستان اینجا یا راهنما هستن یا علاقمند به این فضاها یه سوال فنی دوستانی که کارت گرفتن من بعد از چند ماه به مرکز جهت دریافت کارت مراجعه کردم بعد از کلی بالا و پایئن رفتن یه شماره نامه بهم دادم گفتن برو میراث خیابون آزادی دیگه اینقدر از این بی نظمی عصبی شدم که نپرسیدم باید چی کار کنم از دوستانم هم پرسیدم به از ۲ ماه از همین جا کارت دریافت کردن جواب هر ۳ نامه هم مشکلی نداشته شماها می تونید راهنمایی کنید من اصلا اونجا دنبال چی باید برم.

  4. cydar

    شاید به این دلیل است که هیچوقت شهامت قبول واقعیت ها رو نه یاد گرفتیم ونه دوست داشته ایم یاد بگیریم!
    همیشه همه چیز رو از عینک شخصی خودمان نگاه میکنیم و به آن رنگی از حاشیه اضافه میکنیم که معمولا هم غالب است.هیچوقت نمیخواهیم به قلب واقعیت نگاهی بیندازیم چرا که میترسیم.

    هیچوقت حاضر نیستیم از حق چنان دفاع کنیم ولو منجر به حذف خودمان و منافعمان شود چراکه برای ما همه چیز مشروط است به این و آن!حال میخواهد فکر باشد یا هر چیز دیگری.

  5. مثلث

    تمامه دور و برمون حاشیه پررنگ تر از متنه و در طول تاریخ هم همین طور بوده . فقط بعد از اینکه آدم ها می میرند متنشون میاد روی حاشیه هاشون قرار می گیره . مثل تمام شاعر ها تمام فیلسوف ها تمام نقاش ها تمام مجسمه ساز ها و خیلی از مخترع ها .چرا که اونها هم در گیر حاشیه های زندگیشون بودن و اون الهامات و مطالعاتشون در طول زندگیشون اونقدر ارج گذاشته نشد که بعد از مرگشون . فروغ فرخزاد زنی که بسیار به شعر ما کمک کرد و خیلی ها به حاشیه های زندگیش پرداختند و بعد از مرگش به این فکر افتادند که بهتره شعر شو بخونند . با مرگ مولف همه چیز انگار درست می شه .غمگینه ولی واقعیت داره .

  6. مریم

    حاشیه خیلی هم بد نیست . خیلی وقت ها پرداختن به حاشیه متن را روشن تر می کند و گاهی با ارزش تر .

  7. سیما سلمان‌زاده

    دقیقا مشابه زمانی که یک پست از زندگی خصوصی روی اینستا گذاشته میشه و کلی لایک می‌خوره. امان از وقتی یک پست بذاری که لازم باشه بهش فکر بشه😐
    ………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *