۱- در حدود چهار سال است که هر هفته و بدون وقفه، جلسات هفتگیامان را با حضور راهنمایان گردشگری و دیگر علاقمندان، برگزار میکنیم، هنوز به رضایتخاطر کامل نرسیدهام و گاهی خیلی خستهام میکند.
۲- برای نوشتن کتاب “عدد، نماد، اسطوره” به مدت چهار سال هر مطلب یا کتابی که ربطی با این موضوع داشت را مطالعه میکردم، تا اینکه بالاخره این کتاب چاپ شد و فقط نیمی از رضایت خاطرم را فراهم کرد. آخرهایش خیلی خسته شده بودم.
۳- حدود ۲ سال است که تالیف کتاب “میراث جهانی ایران” را پیگیری میکنیم (با پرتو حسنیزاده)، حالا اگر هم به چاپ برسد تنها رضایت خاطر اندکی برایم دارد در حالیکه از طولانی شدنش خسته شدهام.
۴- حدود ۴ ماه است که برای رایزنی با موزه ملی در رابطه با نوشتن “راهنمای موزه ملی ایران” ذهن خودم و چند نفر دیگر از دوستانم را درگیر کردهام و هنوز در ابتدای راهم. احساس میکنم همهی انرژیام را از دست دادهام و دیگر نیرویی برای چگونگی انجام این کار در خودم نمییابم و البته معلوم نیست اگر چاپ شود تا چه اندازه رضایتخاطرم را به همراه دارد.
و اما…
۰- حدود بیست سال است که یادم میآید برای آدم شدنم نگرانم و به فکرش هستم و تلاش میکنم. خسته شدم، اما حتی ۱۰ درصد هم از خودم رضایت ندارم.
دیدگاهها
زندگانی همچون رویایی به نظر می رسد!
هرچند دیگران نیز پیش از من این مطلب را هماره بیان داشته اند..
اما دریغ، که این اندیشه در هر سو مرا پیوسته رها نمیسازد
آن هنگام که محدودیت هایی تنگ و باریک، قابلیت های بشری و هوش و خرد را اسیر خود نگاه میدارند، دریغا… که آن هنگام است که مشاهده می کنیم همه نیرویمان را برای رفع نیازهایی به هدر می دهیم که هیچ هدفی مگر به درازا افکندن حیات نکبت بارمان ندارند..
و این که آرامش ما به چیزهایی که به شدت وابستۀ آنها هستیم، هیچ چیز مگر خیال پردازی تسلیم پذیرانه ای بیش نیست که بیشتر به خیال پردازی های آن زندانیانی شبیه است که سعی داشته اند با نقاشی های گونه گون، دیوارهای سلولشان را از نظرها بپوشانند.. و آن گاه است که به باطن خود باز میگردم، و در آن عالمی را می یابم که بیشتر به احساسات و الهامات و خواسته هایی تیره می مانند تا حقایق و اعمالی واقعی..
و آن.. همان هنگام است که همه چیز در برابرم به نوسان می افتد..
باری همه اینهاست که مرا خاموش، در سکوت بر جای می نهد..
از “رنج های ورتر جوان”
اثر “گوته”
شاید بایستی قبل از نوشتن کتاب ، رفتن سفر، و خیلی کارهای دیگه باید آدم شد تا از تمام این کارها لذت برد!!!!!
…………………………….
جواب: شاید، اما اونطوری دیگه هیچکس هیچکاری تو دنیا انجام نمیده.
سلام میکنم به متواضع ترین استاد حکیم گردشگر دنیا.از پیغام تسلیت شما نهایت سپاس دارم… و اما بعد.. ارزوی و همه هدف من ان است قبل از انکه راهنما یا مسافر خوبی باشم یک اتحاد بی مانند در بین این صنف برقرار کنم.دلم میخواست مهربانی را جاری کنیم و همه ما از غباری مثل من تا پیشکسوتان در نگارش به کتابت کمک کنیم.همه یک جشواره داشته باشیم.چون همه از یک جنسیم یه طورهایی کمی دیوانه ایم.دستشویی لوکس خونه را با مستراح چندش اور جاده ها براحتی میفروشیم.تا بچه دماغو یک روستای بکر و سیاحت کنیم ازش اجازه بگیریم تا با او عکس بگیریم .نمیگویم کاش بشود میگویم اگر روزگار به من اجازه ورود به این حرفه را داد انجامش خواهم داد.. و دومین کاری که خواهم کرد انقدر با تو رفاقت خواهم کرد تا خواهش مرا رد نکنی و عکس اخم الود حرمسرات را با یک عکس بشاش تعویض کنی..
………………………………………………
جواب: یک مشکل بزرگ من اتفاقا اینه که متواضع نیستم.
درود بر شما
شور عشق است که باعث شده این امور برایت اهمیت پیدا کند پس خستگی نمیتواند معنایی داشته باشد.
زندگی نقد هزار آزار است هر قدر کم شمری بسیار است
مرده هم فکر قیامت دارد آرمیدن چقدر دشوار است
رنج مکشیم تا عاشق شویم و عاشق میشویم تا رنجهایمان را زیبا کنیم.
سلام
در حق خودت خیلی خیلی بی انصافی میکنی. چرا؟؟!!
……………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. نمیدونم.
استاد فکر می کنم اونقدری از این نوشته گذشته که حالا اون رضایت به بالای ٧٠ درصد از خودتون رسیده باشه😊
شما پیگیر، سختکوش، جنگجو، جسور، مقاوم، شجاع و باهوش و خیلی چیزای دیگه هستین، بنظرم وقتشه کمی با محبت نسبت به خودتون، از خودتون راضی باشین.
………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. محبت دارید شما. ولی هنوز و تا وقتی زنده هستم باید کارهایی بکنم.
رضایت نسبی از خودتون، ابدا ناقض ِ اینکه باید ادامه بدین به راهی که بهش باور دارین نیست استاد.🙏🏻🍀
……………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.