احسان عبدی‌پور

اگر از من بپرسند یک قصه‌گو نام ببر!، اولین اسمی که به ذهنم خطور می‌کند، «احسان عبدی‌پور» است. این روزها در شبکه‌های اجتماعی و فضاهای مجازی، از در و دیوار بلاگر و تولید‌کنندهٔ محتوا می‌روید که بیشترشان مقلّدی بیش نیستند و برخی اما، کارشان خوب است. در این میان، از نظر من عبدی‌پور نمایندهٔ نابغهٔ داستان‌سرایی محفلی است، سنتی که در ایران و جهان ریشه داشته و در دنیای مدرن می‌رفت که «میراث در خطر» شود. او با لهجه‌اش گویی جغرافیا، تاریخ و از همه مهمتر هویت زادگاهش، بوشهر (و مفهومی به نام جنوب) را -بدون ادا و اطوارهای معمول بلاگرها- برای شنوندگان تبیین می‌کند؛ چنانکه انگار نقشهٔ شهر را بر ذهن‌ها حک می‌کند. احسان در روایت‌هایش، چنان روحی به واژه‌ها می‌بخشد که نه تنها افراد و رویداها، بلکه حتی اشیای موجود در قصه‌ها، انگار می‌رقصند و می‌رقصانند. اگر «سهیم کردن در تجربه» و «به اشتراک گذاشتن حس» تجسم عینی داشت، بی‌شک عبدی‌پور خالق آن کالبد بود. او در جهان قصه، جانْ خلق می‌کند. موضوعی که در روایت‌های او بسیار می‌درخشد، تصویر «مکان» رویداد است، چیزی که در بسیاری از داستان‌ها و قصه‌های ایرانی گم شده است؛ او مارسل پروستی است که توانایی نوشتن «در جستجوی مکان از دست رفته» را دارد. عبدی‌پور با تسلطش بر سینما و تصویر، بر واژه و متن، و با نگاه عمیقش به روزمره‌گی، سفری ترتیب می‌دهد که وسیلهٔ نقلیه‌اش هیجان، مقصدش لذت، و خوراکش درمان است. آری او، «قصه‌درمانگر» است که روح یک «گوسان» دوهزار ساله در او حلول کرده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *