از هفتهای که گذشت بسیار راضیام. چون هر سه نوشتار کامل نشدهام را تمام کردم. امشب نشستم و همت کردم و مقالهی «از ترک فرش تا لمس عرش» را به پایان رساندم و اکنون تقدیمتان میکنم.
اگر خوب دقت کنیم در بنمایه ادبیات باستانی، افسانهها و اسطورههای ملل به موضوعاتی برمیخوریم که به طرز جالبی مفهومی با عنوان پیشنهادی «میان زمین و آسمان» را در خود مستتر دارند.
«میان زمین و آسمان» مفهومی است که به گونههای متنوع و در جایهای مختلف با آن مواجه میشویم. به دار آویختن مجرم، به صلیب کشیدن گناهکار، پا بر روی زمین قرار ندادن پادشاهان، عصا در دست گرفتن پادشاهان و کاهنان و پیامبران، ستونهای رفیع برافراشتن، کاخها و معابد بلندمرتبه ساختن، تقدس کوه، تقدس درخت، احترام به رنگین کمان، دود آتش را ارج نهادن، استفاده از ننو برای نوزادان، تاببازی و اسطورههای مربوط به آن، بند بازی، فلسفه وجودی پل چه در دنیای مادی و چه در دنیای مینوی، آویزان کردن آثار هنری، از نردبان و پله بالا رفتن و … از این دستهاند.
نوشتار زیر قصد دارد کهنالگوی مفهوم «میان زمین و آسمان» را به مثابه گونهای از آیینهای گذر مورد بررسی قرار دهد.
قداست آسمان
به نظر میرسد برای روشن شدن مساله چرایی «تلاش بیوقفه آدمی برای ترک زمین و دستیابی به آسمان»، در ابتدا میبایستی قداست آسمان و هر آنچه که تداعیگر آسمان است را شرح دهیم.
میرچا الیاده عقیده دارد: “حتی بدون رجوع یا استناد به افسانهپردازی اساطیر، آسمان، مستقیما نمایشگر استعلا و قدرت و قداست ذات خود است. همان مشاهده ساده تاق آسمان، برانگیزندهی تجربهای مذهبی در وجدان انسان ابتدایی است… رمز برتری آسمان، از وقوف به ارتفاع بیانتهای آن، حاصل میآید. بنابراین «متعال»، طبیعتا صفت الوهیت میگردد. مناطق فوقانی که برای آدمی قابل دسترسی نیست، جایگاه ستارگان و اختران، شان و منزلت الهی استعلا و واقعیت مطلق و پایندگی را مییابند. چنین مناطقی، اقامتگاه خدایانند، و برگزیدگانی چند به برکت آئینهای صعود به آسمان، بدان میرسند؛ و جانهای مردگان بر وفق بینش بعضی مذاهب، بدانجا پرواز میکنند.”
تقدس بلندی
نه تنها آسمان مقدس است بلکه به تبع آن، بلندی هم از تقدس برخوردار میشود. بنا به نظر میرچا الیاده، بلندی مقولهای است که انسان فینفسه بدان دسترسی ندارد و حقا متعلق به قوا و موجودات برتر از انسان است؛ آنکه با آداب و تشریفاتی خاص، از پلههای معبدی یا نردبان آیینی که به اسمان میرسد، بالا میرود، دیگر انسان نیست (فراتر از انسان است).
ریشه شناسی یا وجه اشتقاق نامهای بعضی از خدایان، بر این واقعیت گواهی میدهد که نفس «رفیع» بودن و در «بالا» جای داشتن، برابر با «قدرتمندی» (به معنای مذهبی) و بنابراین لبریز شدن از قداست است.
کوه به عنوان بلندی، به آسمان نزدیک است و به همین جهت از قداست برخوردار است، و در اساطیر همهی ملل کوههای مقدس دیده میشود.
گیتی و مینو
اگر قرار است مفهوم میان زمین و آسمان را شرح دهیم، میبایستی رابطههای پنهان این دو مکان را بشناسیم.
میرچا الیاده در نوشتههایش اشاره کرده است که: “جهانی که پیرامون ماست، جهانی که حضور انسان و اعمالش در محدودهی آن حس میشود، کوههایی که آدمی از آن بالا میرود، سرزمینهای مسکون و آبادان، رودهای قابل کشتیرانی، شهرها و پرستشگاهها، همه دارای نمونههایی هستند علوی و مینوی که گاهی به صورت یک «مثال» و گاهی نیز به صورت «همتا» و «همزاد» تصور شدهاند که در حریم کیهانی برتری جای دارند.
میرچا الیاده مثالهایی را نیز ارائه میدهد: مطابق معتقدات بینالنهرینی نمونه آسمانی رود دجله در ستاره «انونیت» (نعایم، شتر مرغان) و نمونه آسمانی فرات در ستاره «پرستو» جای دارد. اقوام اورال – آلتایی بر این باور بودهاند که کوهها نمونه آرمانی در آسمان دارند.
در مکتب ایرانی پیش از اسلام هم هر پدیدهای در گیتی، نمونهای مینوی دارد. واژگان فارسی میانه به دو شکل موجود از کلمه دلالت میکنند که بر اساس جهانبینی سنتی زرتشتیان در کتب پهلوی بدانها اشاره شده است. واژه «گیتی» اشاره دارد به جنبه مادی، قابل رویت و ملموس دنیا. و «مینو»، بعدی از جهان را در بر میگیرد که لزوماً غیر قابل رویت و ناملموس است. تمایز بین این دو مفهوم بر اساس عقیدهای است که میگوید هر چیزی در دنیای مادی، قرینه یا همتایی دارد که قابل رویت نیست و بر عکس. و این که دنیای معنوی بر اساس رابطهای تکاملی و موازی با جهان مادی و عینی بنا نهاده شده است. گرچه این واژهها به دو نوع هستی اشاره دارند، آنها همچنین میتوانند به دو جهان و دو قلمرو دلالت کنند. جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، گیتی و آن دیگری مینو است. این دو جهان به طور همزمان وجود دارند، اما اغلب به صورت دو مرحله در تاریخ جهانی وصف میشوند.
شهرها هم به نوبه خود دارای نمونههای مینوی هستند. چنانکه شهرهای بابلی همگی نمودهایی دارند که هر کدام در یکی از صور فلکی قرار دارند: شهر سیپارا در سرطان، نینوا در دب اکبر، آشور در سماک رامح و …
بابل را «باب خدایان» تصور میکردند، چون مطابق افسانه، خدایان از آنجا به زمین فرود آمده بودند. بابل را «واسطه زمین و آسمان» نیز مینامیدند. «عقد زمین و آسمان»، نامی بوده که به معابد شهرهای باستانی بینالنهرین از جمله «نیپور»، «لارسا» و «سیپارا» داده بودند.
عقیده بر این بوده که پیش از آنکه شهر بیتالمقدس بر روی زمین و به دست مردمان بنا شود، خداوند اورشلیم آسمانی را ساخته بود. جالب اینکه، کلیساهای بزرگ سدههای نخستین میلادی همانند کلیساهای قرون وسطایی به صورت تمثیلی «اورشلیم آسمانی» را بازسازی میکردند.
با چنین برداشتی در هند باستان هم برخورد میکنیم. همه شهرهای شاهی هندوستان و حتی آنهایی که تازه سازند، از روی نمونه اساطیری شهری ساخته شدهاند که در عصر زرین، خداوند در آنجا ساکن بوده است و به پیروی از او شاه نیز بر روی زمین در پی آن است که عصر زرین را دوباره احیا کند. از این روست که کاخ – دژ «سیههگیری» در سیلان از روی نمونه شهر مینوی «الاکمند» بنا شده است. شهر خوبان (مدینه فاضله) افلاطون نیز نمودی مینوی دارد.
محور کیهان
محور کیهان آن چیزی است که زمین و آسمان را به هم پیوند میدهد و نمادگرایی آن تقریبا در همهی مکانهای قدسی به صورتهای مختلف یافت میشود: برج، تیرک، درخت، ستون، مناره، دود و …
با اعتقاد به محور کیهان (axis mundi) است که بشر خط اتصالی میان خود و خدایی که در آسمان متصور بود و همچنین میان زمین و آسمان مییافت. کوههای مقدس، مکان دفن بزرگان و قدیسان، کاخها، معابد و شهرها هم گاهی به عنوان محور جهان قلمداد میشدند.
معماری، هنری با رویکرد به آسمان
معماری اصولا هنری است که از زمین به سمت آسمان سوق داده میشود. برای ساختن هر خانه و کاخ و معبدی، لازم است که خشتها و آجرها را از روی زمین بر روی هم بچینیم و به سوی آسمان پیش برویم.
زیگوراتهای بین النهرین، اهرام مصر، معابد مایا، پاگودا و استوپاهای خاور دور، همه و همه نشان از دغدغه مشخص آدمیان در طول تاریخ و در سراسر جهان دارد و از این روست که رو به جهت اصلی که همان آسمان باشد، بالا رفتهاند. این بناها هر کدام پیوند میان زمین و آسمان تلقی میشدند. اسطوره ساخت برج بابل هم به گونهای دیگر تلاش آدمی برای دستیابی به آسمان را مشهود میسازد که البته در این مورد، تلاشی کفرآمیز نشان داده شده است.
تمام ساختمانها به نوعی کار خلقت را تجدید میکنند. در ساخت بناهای مقدس، تفکر بنا شدن در مرکز زمین دیده میشود و به نوعی مفهوم گذر از زمین به آسمان را در خود دارند. بسیار جالب است که در تمام نقاط جهان، ساختمان سازی همواره با آداب آیینی و به خصوص قربانی همراه بوده است. اگر شغلهای ساختمانی توانست به عنوان مبنای تفکر ماسونی به حساب آید، به دلیل نمادگرایی این حرفهها در سنتها و باورهای مذهبی است که بر اصول معنوی استوار بود.
بنای زیگورات؛ به عنوان تلاشی برای رسیدن به آسمان
بناهایی هستند که بیشتر در سرزمینهایی یافت میشوند که در آنها کوه وجود ندارد یا به ندرت وجود دارد. بنابراین زیگوراتها را به مثابه کوهها میساختند. این بناها ۳، ۵ یا ۷ طبقه بودند و طبقات بالاییاشان از طبقات پایینی کوچکتر بودند. بالاترین طبقهی زیگورات با طلا روکش میشد و محل اقامت خدا بود. دومین طبقه از بالا سفید، به رنگ مشتری بود، سومین طبقه قرمز آجری، رنگ عطارد بود، سپس آبی برای زهره و زرد برای مریخ و خاکستری یا نقرهای برای ماه بود. پایینترین طبقهی زیگورات سیاه و متعلق به زحل بود.
این برج عظیم برای تسهیل فرود خدایان به زمین و صعود انسانها به آسمان بود. زیگورات «لارسا» نامی پر معنا داشت: خانهی پیوند آسمان و زمین. بر قلهی آن قربانیها تقدیم میشد. زیگوراتها نشانهی تلاش غریب انسان برای نزدیک شدن به خداوند بود.
نمادگرایی زیگوراتهای بینالنهرینی مشابه نماد گرایی کوه کیهانی و نمادگرایی معابدی بود که به شکل کوه ساخته میشدند و در نتیجه با نمادگرایی مرکز جهان برابر بود.
میرچا الیاده معتقد است: زایر از طریق صعود از معبد یا زیگورات، خود را به مرکز دنیا نزدیک میکند و هنگامی که به آخرین طبقه میرسد از تمام طبقات دیگر دور میشود، و از فضای پلشت و ناهمگون جدا میشود و به سرزمینی پاک و همگون داخل میشود.
اساطیر صعود
گفتیم که آسمان و بلندی برای بشری که در زمین زندگی میکند، مقدس به شمار میآید. از مفاهیم جهانهای دوگانه گیتی و مینو هم سخن به میان آوردیم و به این نتیجه رسیدیم که میان این دو جهان دوگانه راهی وجود دارد که از آن با عنوان محور کیهان یاد کردیم و دانستیم یا حداقل حدس میزنیم که تلاش آدمی رسیدن به آسمان از طریق انواع مختلف محور کیهان است. اکنون اسطورههای صعود و آیینهای آن را بررسی میکنیم.
به اعتقاد پیروان مذهبی که مکان جهان دیگر را در آسمان یا در منطقهای فوقانی میدانند، روان مرده، کورهراههای کوهستان را میپیماید تا به قلهاش صعود کند، یا از درختی و از ریسمانی بالا میرود. لفظ معمول و عادی در زبان آشوری برای فعل «مردن»: «به کوه آویخته شدن» است. اگر به مقبره شاهان هخامنشی و بسیاری از گوردخمههای زرتشتیان دقت کنیم، متوجه میشویم که در میان کوه (میان زمین و آسمان) قرار گرفتهاند.
در ریگودا آمده است که یمه YAMA، نخستین مرده به روایات اساطیری هند، از تنگههای مرتفع گذشت تا “راه را به بسیاری از مردم” بنمایاند. بنا به معتقدات مردم اورالی – آلتایی، راه مردگان، جاده سربالایی در کوهستان است. در نوشتههای مصریان مربوط به اموات، اصطلاح asket pet، باقی مانده (asket=پله) تا معلوم شود نردبانی که در اختیار «رع» نهاده شده، برای آن که از زمین به آسمان برود، نردبانی واقعی است. “خدایان برای وی نردبانی ساختند تا بدان وسیله به آسمان بالا رود.”
مضمون صعود به آسمان به وسیله طناب، درخت، نردبان، تار عنکبوت و بادبادک و از این قبیل در همهی دنیا دیده میشود؛ نزد قبیلهای استرالیایی، اسطوره درختی هست که به جادویی، تا آسمان قد میکشد. قبیلهی MARA، از درختی حکایت میکنند که نیاکانشان عادت داشتند از آن تا آسمان بالا روند و فرود آیند. اسطورهای رایج در اقیانوسیه حکایت میکند که چگونه قهرمان به کمک سلسلهای از تیرها، یعنی با فرود بردن نوک نخستین تیر در تاق آسمان و گذاشتن تیر دوم بر تیر اول و ادامهاین کار، تا این که زنجیرهای میان آسمان و زمین، ایجاد شود، به آسمان رسید.
آیینها و رمزهای صعود
در ادبیات ودایی آمده است: “قربانکننده در حقیقت برای خود نردبانی و پلی میسازد تا به جهان آسمانی برسد.” و همچنین عنوان شده است که قربانکننده از پلکانی بالا میرود و چون به نوک تیرک قربانی رسید، دستانش را دراز میکند و بانگ برمیدارد که “من به آسمان خدایان رسیدم، من بیمرگ شدم.”
در رموز میتراپرستی، نردبان آیینی هفت پله داشت و هر پله از فلزی خاص ساخته شده بود. ارتباط این پلهها با فلزلت و سیارات به طریق زیر بود:
نخستین پله: سربی: سیاره کیوان (زحل)، دومین پله: رویین: زهره، سومین پله: برنجین: مشتری / ژوپیتر، چهارمین پله: آهنین: مریخ، پنجمین پله: فلز ممزوج مسکوکات: عطارد / مارس، ششمین پله: سیمین: ماه، هفتمین پله: زرین: خورشید.
رازآموز با بالا رفتن از این نردبان، هفت آسمان را درمینوردید و به جایگاه رفیع میرسید.
آیینهای قربانی که با صعود به نه آسمان انجام میگیرد در میان شمنها هم دیده میشود.
یعقوب پیامبر، نردبانی را در خواب میبیند که نوکش به آسمان میرسد و “فرشتگان خداوند از آن بالا و پایین میرفتند.” در روایات اسلامی، محمد (ص) نردبانی میبیند که از معبد اورشلیم به آسمان میرسد و در راست و چپش، فرشتگان جای دارند و ارواح صالحین از آن به سوی خدا بالا میروند. دانته در آسمان کیوان (Saturn)، نردبانی زرین بلندی میبیند که نوکش به آخرین فلک آسمان میرسید و روانهای نیکبختان از آن بالا میرفتند. رمزپردازی پله، نردبان و صعود در عرفان مسیحی هم باقی مانده است.
معلق ماندن میان زمین و آسمان
اکنون که عناصر رابطهای میان زمین و آسمان را شناختیم، وقت آن است که مفهوم میان زمین و آسمان را بررسی کنیم.
«فریزر» عقیده دارد که “در قصهها و افسانهها که بازتاب تصورات و باورهای اعصار پیشین است، تعلیق میان زمین و آسمان به موجوداتی نسبت داده میشود که از موهبت غبطهبرانگیز و در عینحال ملالتبار «جاودانگی» برخوردار بودند. و در ادامه چندین داستان را نقل میکند تا تاییدی بر این گفتهاش باشند.
هر چند که «فریزر» موهبت جاودانگی را ملالتبار میخواند، اما این موضوعی است که هر بشری به گونههای مختلف به دنبال آن بوده و به همین سبب در رفتارها و اعتقادات بشر و در کلیه زمانها باقی مانده است. معلق ماندن میان زمین و آسمان و در واقع تلاش برای رسیدن از زمین به آسمان نمودهای بسیاری دارد که برخی از آنها را برمیشماریم:
۱- پادشاهان پا بر زمین نمینهند (در واقع میان زمین و آسمان معلقند)
«فریزر» عقیده دارد که شاهان و کاهنان مقدس نباید پا بر زمین مینهادند. او مینویسد:
کاهن اعظم «زاپوتک» مکزیکو نباید پایش را بر زمین میگذاشت، خوردن پای او به زمین مغایر با قداست وی بود.
«مونتزوما»، امپراتور مکزیک هرگز پا بر زمین نمیگذاشت. همواره روی دوش بزرگان و اشراف حرکتش میدادند و اگر جایی پایین میآمد فرش نفیس میگستردند تا بر آن راه رود.
برای میکادوی (امپراتور) ژاپن لمس کردن زمین با پا خفت و توهین بزرگی بود؛ در قرن شانزدهم همین کافی بود تا از مقامش معزول شود. بیرون از کاخش بر دوش گماشتگان خاص حرکت میکرد و در درون کاخ بر فرشهای گرانبها پا مینهاد.
شاه و ملکه «تاهیتی» نمیبایست جز در املاک و قلمرو موروثیاشان در جای دیگری پا بر زمین میگذاردند، زیرا هرجا که بر آن پا مینهادند و راه میرفتند متبرک میشد. اگر از جایی به جایی سفر میکردند باید بر دوش مردان مقدس مینشستند. همواره چند تن از این گماشتگان خاص با آنان بودند؛ و هرگاه که لازم بود حمالان را عوض کنند، بی آنکه پا بر زمین گذارند بر دوش حمالان جدید مینشستند.
اگر پای فرمانروای «داسوما» به زمین میخورد نحوستی عظیم بود و میبایست مراسم کفاره برگزار کنند.
در قدیم شاه «سیام» هرگز با بر زمین نمیگذاشت و بر تخت زرین از جایی به جای دیگر میرفت.
در گذشته، نه شاهان «اوگاندا» و نه مادرانشان و ملکههایشان نمیبایست بیرون از محوطه وسیع خود که در آن زندگی میکردند پیاده راه روند. اگر میخواستند از جایی به جایی روند، بر دوش مردانی از قبیلهی «بوفالو» مینشستند و همیشه در سفرها چند تن از آن مردان با هریک از آنها همراه بودند و به نوبت ادای وظیفه میکردند تا خسته نشوند. شاه بر گردن آنها مینشست و پاهایش را از دو طرف گردنشان به زیر بازوان آنها فرو میکرد. هر وقت حمال شاه خسته میشد او را بدون آنکه پایش به زمین بخورد بر دوش حمال دیگر قرار میداد. حمالان در مجاورت محل زندگی و محوطهی خاص شاه کلبهی مخصوصی داشتند تا اگر ضرورتی پیش آمد در دسترس باشند.
شاهنشاه ایران در کاخش روی فرشهایی راه میرفت که کس دیگری حق نداشت پا بر آن بگذارد. بیرون کاخش هرگز پیاده بر زمین دیده نمیشد، یا بر اورنگ پادشاهی سوار بود یا بر ارابه و یا بر اسب. این موضوع کاملا از حجاریهایی که از زمان هخامنشان، ساسانیان و حتی قاجار به جای مانده کاملا مشهود است. در این حجاریها اگر شاه بر تخت نشسته است، پایش را بر روی چهارپایهای قرار داده است و هنگامی هم که ایستاده پایش مستقیم بر روی زمین گذاشته نشده است (نمونه این حجاریها را میتوان در تخت جمشید و تاق بستان دید.)
«فریزر» چنین نتیجه میگیرد که قدرت آسمانی پادشاهان -که موجودی مقدس به شمار میروند- در تماس با زمین تخلیه میشود و از بین میرود. بدین ترتیب اقتدار آن موجود الهی تحلیل میرود و زایل میشود و دیگر نمیتواند وظایف خود را انجام دهد و سلامت و بقای آدمیان و جهانیان که به آن نیرو بستگی دارد، به مخاطره میافتد.
۲- احترام به درخت
درخت ریشههایش در زمین است و به سوی آسمان قد میکشد و این مفهوم به خودی خود تلاش از زمین به آسمان رسیدن را در خود نهفته دارد. به همین خاطر است که درختان هر چه بلندتر و یا قدیمیتر باشند (نشان از جاودانگی و ماندگاریاشان دارد)، پر ارجتر هستند.
در نبرد میان رستم و اسفندیار، سخن از درخت گز بلند و تنومندی است که ریشههایش در اعماق زمین است و شاخههایش به آسمان میرسید. سیمرغ که خود مرغ مقدسی به شمار میرود و جایگاهش بر بلندترین قلههاست، به رستم میآموزد که چگونه از شاخه این درخت تیری بسازد و با آن بر دشمنش پیروز شود.
درخت را حتی اگر به صورت واژگون فرض کنیم، باز هم از قداست خاص خود برخوردار است. این درخت را درخت کیهانی میدانند. در «اوپانیشادها» داریم: عالم درخت باژگونی است که ریشه در آسمان دارد و شاخ و برگهایش بر سراسر زمین گستردهاند.
افلاطون گفته است: “انسان گیاهی آسمانی است، زیرا همانند درختی وارونه است که ریشهاش به سوی آسمان و شاخههایش به جانب زمین است. در روایات اسلامی، شجرهی طوبی، ریشهاش در آخرین طبقه آسمان است و شاخههایش بر فراز زمین گسترده است.
ستون مقدس یا درخت، به عنوان تیرک یا رکن کیهان قلمداد میشوند که نگاهدارنده جهان هستند و در مرکز عالم واقع شدهاند. و ارتباط با آسمان فقط در گرداگرد و دور درخت یا به واسطه درخت، میسر است.
در میان «شمن»های ساکن سیبری، درخت «قان» bouleau را رمز «ستون آسمان» میدانند و سپیدی درخت قان را در وسط خیمه مدور یعنی یورت میکارند. نوک درخت از سوراخی که برای خروج دود است، خارج میشود و رو به سوی ستاره قطبی، نماد قطب آسمان دارد. در تنهاش، هفت، نه یا دوازده شکاف ایجاد کردهاند که نشانگر مراتب مختلف و مراحل گوناگونی است که برای رسیدن به بهشت باید از آنها گذشت. شمن، طبق آئین، از درخت قان بالا میرود و به دروازه کیهان میرسد و به سیر و سفر در آسمان میپردازد.
درخت سه سطح از جهان را به هم مرتبط میکند. زیرزمین را با ریشههایش، رویهی زمین را با ساقهاش و ارتفاعات را با شاخههای بالاییاش. درخت جهان سفلی را با جهان اعلا پیوند میدهد.
درخت کیهان با محور جهان Axis Mundi، هم معنی و مترادف است. و با شکل محوری خود، به طور طبیعی نشانگر مسیری صعودی است. (همچنانکه خود انسان هم همینطور است)
نمادگرایی درخت یادآور و همسان با نمادهای زیر است: ستون، نردبان، تیرک سیاه چادر شمنهای سیبری، تیرک میانی محرابهای «وودو» موسوم به محور ارواح، ستون مرکزی که در سنت یهودی – مسیحی تکیهگاه معبد یا منزل است و نیز ستون فقرات به عنوان حافظ جسم.
به وسیله درخت است که شهریاران که واسط میان آسمان و زمین و جانشین خورشید هستند، به اوج میرسند و سقوط میکنند.
۳- ساخت ستون
ستون با نماد درخت زندگی و محور جهان همسان است. ستون پیوند دهنده زمین و آسمان و به معنای عبور از دنیایی به دنیای دیگر است.
۴- آویختن خدایان و قربانیان از درخت
آویختن حیوانات، انسانها و تمثیل خدایان از درخت، گونهای دیگر از معلق کردن میان زمین و آسمان است که شواهدی برای آن وجود دارد.
«فریزر» اشاره میکند که: “در بیشه زار مقدس «اپسالا» انسان و حیوان را با آویختن از درختان مقدس قربانی میکردند. انسانهایی را که نذر «اودین» بودند همواره با آویختن یا با آویختن و نیزه زدن میکشتند.”
همچنین مینویسد: “میتوان حدس زد که در ایام قدیم، کاهنی که نام و نقش «آتیس» را در جشنواره بهاری «سیبل» داشت همواره از درخت مقدس آویزان یا به صورت دیگری کشته میشد.”
و در جای دیگری میآورد: “در یونان الهه آرتمیس را ظاهرا هر سال در هیات تمثالش در بیشه زار مقدس وی، میآویختند و در آنجا به الههی آویخته مشهور بود.”
و باز هم اضافه میکند: “از روی سکههای «ایلیوم» معلوم میشود که یونانیان آسیایی حیوانات را از از شاخهای حلقآویز میکردند…در «هیراپولیس» نیز قربانیان را پیش از سوزاندن بر درخت میآویختند.
اگر دقت کنیم، متوجه میشویم که هنوز هم در کشور ما، گوسفند و گاو قربانی را از درخت آویزان میکنند و یا به طریقی آن را میان زمین و آسمان معلق نگه میدارند و مراحل پوست کندن و تخلیه شکم را اجرا میکنند.
۵- به صلیب کشیده شدن و قداست صلیب
به نظر میرسد که در دوران گذشته، مراد از به صلیب کشیدن گناهکاران این بوده که گناهشان بخشیده شود و به مثابه یک قربانی پذیرفته شوند. چنانکه مسیح هم به صلیب کشیده شد تا تاوان تمامی گناهان را بدهد و بشر را برهاند.
از طرفی «فریزر» در بخشی از کتابش، خود را طرفدار این فرضیه را نشان میدهد که مصلوب شدن مسیح، مجازاتی خاص برای او نبوده است، بلکه مصلوب شدن صرفا سرنوشتی بوده که هر سال نصیب مجرم محکومی در نقش «هامان» میشد. در داستان «استر و مردخای»، «هامان» به جای مردخای مجازات میشود، چنانکه «باراباس» از دام مرگ میرهد و مسیح مصلوب میشود. «فریزر» همچنین این عقیده را مطرح میکند که «باراباس» به معنی “پسر پدر” شاید لقب مرسوم مجرمی بوده که در نقش مردخای آزاد میشد.
در مورد تقدس صلیب هم باید بگوییم که از لحاظ مسیحیان، صلیب عیسی، نگاهدار جهان است.Firmicus materrnus مینویسد: “چوب صلیب، نگاهدار تاق آسمان است و به پایه و شالوده زمین، استحکام میبخشد و بشریت مومن (دلبسته به صلیب) را زنده نگاه میدارد.” در بعضی روایات، صلیب عیسی هفت پله دارد، به سان درختی که نمایشگر هفت طبقه آسمان است.
۶- پل
پل معبری از زمین به آسمان، از مرحله انسانی به فرا انسانی است. در نمادگرایی پل دو عامل مطرح است؛ عبور و تزکیه برای عبور. پل با محور جهان همذات است و اگر آن را عمودی فرض کنیم، نمادگرایی نردبان را میپذیرد.
پل «صراط» در تفکر اسلامی و پل «چینود» در تفکر زرتشتی نماد گذر از یک مرحله به مرحلهی دیگر هستند. پل صراط در سفر پس از مرگ پیموده میشود. پهنای این پل برای بیگناهان وسیع و برای گناهکاران به باریکی مو یا لبهی تیغ است. این نمادگرایی خود نشانگر این است که این گذر به سادگی برای همگان میسر نیست.
در مکتب مسیحیت نیز، رویای برخی از قدیسین، پلی به باریکی مو که جهان ما را به بهشت میپیوندد، ارائه شده است. این پل باریکتر از مو، زمین را به عالم علوی و بهشت ارتباط میدهد. دقیقا در سنتهای مسیحی چنین است که گناهکاران نمیتوانند از این پل بگذرند و در جهنم فرو میافتند. در سفر عرفانی انجمنهای مخفی چینی نیز عبور از پل (جوئوجیانو) وجود دارد. به طور خلاصه، میتوان عنوان کرد که توصیفات مشابهی از وجود چنین پلی در افسانهها و اسطورههای سراسر جهان یافت میشود.
۷- دود
دود مظهر ارتباط زمین و آسمان است، چه دود قربانی باشد، چه دود عود و بخور که برای ستایش و نیایش به سوی خداوند میرود، چه دود پیه یا درمنه که در آیینهای چین باستان مورد استفاده داشت. در چین و تبت، دود روح را به عالم آخرت میبرد.
ستون دود به هر صورتی که باشد، با محور جهان همذات میشود. این همان دودی است که از اجاق مرکزی یورت مغولها بر میخیزد و از سوراخ سقف خارج میشود.
دودکش نیز نماد راههای ارتباطی رمزآمیز با موجودات عالم دیگر است و نمادگرایی آن با نمادگرایی محور جهان همخوانی دارد. دودکش خانه دو جهان را به هم میپیوندد.
۸- رنگین کمان
رنگین کمان راه میانجی میان زمین و آسمان است. پلی است که به کمک خدایان و پهلوانان میان جهان دیگر و جهان ما کشیده شده است.
بوداییها رنگین کمان را پلکان هفت رنگی میدانند که از طریق آن بودا از آسمان باز میگردد. در تبت رنگین کمان روح شاهان است که به سوی آسمان بر میخیزد و در ژاپن آن را پل آویخته از آسمان فرض میکنند.
رنگین کمان به نمادگرایی آسمان و پل نزدیک است.
۹- تاب خوردن
در سراسر آسیای جنوب شرقی، تاب با آیینهای حاصلخیزی و باروری در ارتباط است. در بعضی ایالات هند، استفاده از تاب مگر در مراسم آیینی ممنوع بوده است؛ تاب خوردن برای ارتباط میان زمین و آسمان و حتی خاصتر از آن برای تجلی کلام الهی در نظر گرفته شده بود.
از آنجایی که، مجسمههای کوچک کرتی – یونانی پیدا شدهاند که برای آویزان شدن از درخت ساخته شده بودند، برخی از اسطوره شناسان عقیده دارند که مفهوم آیینهای تاب، گونهای از جهش به ملکوت را تداعی میکرده است.
تاب خوردن با حلق آویز شدن از درخت در ارتباط است. چرا که: آتن جشنی موسوم به جشن تابها داشته است. این آیین کفارهی مرگ «ایکاروس» است. «ایکاروس» که کاشت درخت مو را در یونان رواج داده بود، شراب، هدیهی «دیونیزوس» را به چوپانان نوشاند. چوپانان که مست شده بودند، گمان بردند که مسموم شدهاند و «ایکاروس» را کشتند. دختر او در کنار جایی که جسد پدر را یافته بود، خود را بر درختی آویخت. سپس زنان جوان آتن، که توسط «دیونیزوس» دیوانه شده بودند، از او تقلید کردند و خود را حلقآویز کردند. در واقع «دیونیزوس» از آدمیان که هدیهی او را خوار شمرده بودند و باعث مرگ «ایکاروس» و دخترش شده بودند، انتقام گرفت. سپس جشن مذهبی، در مدتی که زنان جوان بر درختان آویزان بودند، بر پا شد. بعدها به جای زنان، تمثالشان به شکل صفحهای با صورت انسانی، موسوم به «اوسکیلوم» Oscillum بر درختان آویخته میشد. رم هم با این مراسم آشنا بوده است.
نتیجه:
اکنون شاید خواننده گرامی به این حدس رسیده باشد که برخی از، آیینهایی که بشر با روشهای مختلف برگزار میکرده، بناهایی که به شیوههای متنوع میساخته، افسانههایی که روایت میکرده، تفکراتی که رواج میداده و فلسفهای که برای زندگی انتخاب میکرده، به نوعی با این خواستهی دیرینهی او که همانا از زمین به آسمان رسیدن است، تطابق داشته است.
آرش نورآقایی
منابع:
*اساطیر خاور میانه، نوشته ساموئل هنری کوک، مترجمان: علی اصغر بهرامی – فرنگیس مزداپور، تهران، روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۸۰
*اسطوره بازگشت جاودانه، میرچا الیاده، ترجمه بهمن سرکاراتی، تهران، طهوری، ۱۳۸۴
*مقدس و نامقدس، میرچا الیاده، مترجم نصرالله زنگوئی، تهران، سروش، ۱۳۷۵
*شاخهی زرین، جیمز جرج فریزر، ترجمهی کاظم فیروزمند، تهران، آگاه، ۱۳۸۲
*رساله در تاریخ ادیان، میرچا الیاده، ترجمه جلال ستاری، تهران، سروش، ۱۳۷۶
*رمزهای زنده جان، مونیک دو بوکور، ترجمه جلال ستاری، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۳
*فرهنگ نمادها، ژان شوالیه، آلن گربران، ترجمه و تحقیق سودابه فضائلی، ویراستار فنی علیرضا سید احمدیان، تهران، انتشارات جیحون، ۱۳۸۲
* مقالهی «گتیک و مینوک؛ واژههایی برای جهان مادی و جهان معنوی»، نوشتهی شائول شاکد، مترجم: ناهید سعادتیان
دیدگاهها
۱-
اگر به ساختار زیگورات ها و یا اهرام دقیق شویم، اکثر قریب به اتفاق آنها از مقطع مثلث یا مربع یا مستطیل تشکیل شده اند که پله پله به سمت بالا، محدود و کوچکتر می شوند تا آن که در انتها با یک نقطه ی فرضی در آسمان در حکم راس نامرئی و فرضی تکمیل می شوند. این در ذات خود چیز تازه و جدیدی نیست. اما این نقطه ی فرضی از اهمیت خاصی در مذاب بدوی برخوردار است. مفهوم نرسیدن در این جهان مادی به ذات مطلق یا مفهوم کثرت منتهی به وحدت را می توان به عنوان بن مایه ی این اندیشه قلمداد کرد.از سویی دیگر این گونه از معماری ساختار سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی جوامع اولیه را کاملا رک و آشکار بیان می کند. ساختار های هرمی سیاسی نمایانگر ساختارهای اجتماعی اند که در انتها به یک نفر یعنی شاه ختم می شوند. این ساختار در عمق خود نمایانگر مراتب معنوی نیز هست. فر کیانی شاهان ایران دلیل این مدعاست.
۲-
دربار ه ی کوه
کیخسرو ، نمونه ی اعلای پادشاهی ایران، یا به عبارتی من برتر یا ابر مرد ایرانی در زمستان و در میان برف و بوران بر فراز کوه به آسمان رجوع می کند. زال زر پدر رستم در کوه در آشیانه ی سیمرغ برمی بالد. فریدون ضحاک را در غاری در کوه دماوند به بند می کشد و رها می کند.
۳-
درباره ی پرواز و تخت روان چیزی ننوشته بودی که به گمانم ارتباط نزدیکی دارد با موضوع پژوهشت. مثلا کی کاووس را بر تخت معلق دیوان به آسمان می برند و از همین روی مورد سرزنش دینمردان قرار می گیرد. یا ایکاروس برای رسیدن به خورشید بالهای مومی برای خود می سازد و وقتی به خورشید نزدیک می شود از حرارت آفتاب بالها ذوب می شوند و او فرو می افتد و می میرد. یا در افسانه ی طرقه ، او برای رسیدن به خورشید باید هزار و یک نام خدا را بر زبان آورد ولی در واپسین مرتبه چون نام اعظم را از یاد می برد می سوزد و…..
۳-
دانته برای گذر به جهان مینوی می بایست از کوه بالا برود.
۴-
مولانا جلال الدین کلام را نربان گذر به آسمان می داند.
نردبان آسمان است این کلام
هر که از این بر رود آید به بام
در همین جاست که تقدس کلام شکل می گیرد. نوشتن نام مقدس خدا در هیچ مکانی بر روی زمین مجاز نیست. نام خدا همواره در جایی میان زمین و آسمان نوشته می شود.
۵-
آویختن نظر قربانی و چشم زخم و تعویذ و دعا را هم در خانه و محل کار می توان با تعلیق میان زمین و آسمان مربوط دانست.
و…….
heyf ke masooline daneshgaahe maa inghad aghlo shour nadran ta shomaa ro estekhdaame rasmi konand ,besyaar maghaaleh jaalebi bood vabesyaar estefaadeh kardam ,vaghean kaaretaan dorost ast, safar haaye toolaani va ketaab khgandane shomaa ba aan zehniyaate hassasi ke tavanaye peyvand dadane dadeh haara darad maghaaleh haye shegefti ra tarh va tahlil mikonad , omid varam movaffagh bashid va sare haal, damet garmo sarat khosh baad ,ali jabbari !ahaa rasti ketaabe key miyaad biroon ? hoo hagh madad
حالا که اینقدر حرف از عرش و آسمان شد برای علاقه مندان به آسمان و علم نجوم یک سایت خوب معرفی می کنم که متعلق به ناسا ست و هر روز می تونید یه عکس جدید از این آسمان با عظمت و بینهایت زیبا ببینید . می تونید تو google پیدا کنید
* astronomy picture of the day*
have a good time
از خوندن این مقاله ات لذت زیادی بردم. برام اینقدر تازگی داشت و جالب بود که ۲ بار خوندمش.
بهترینی. موفق باشی
………………………………………………………
جواب: سلام به تو و سپاس از لطفی که داری.
خوشحالم که تنها با خوندن این یادداشت حالا دیگه حس نمیکنم تمام امروزم به بطالت گذشت.
سپاس
عالی بود
از رنگهای پلکان زیگورات و هفت پله فلزی خیلی لذت بردم.
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس که مطالعه کردید.