خيلی كوتاه، كمی ادبی

در این حضور سخت سرد سرطانی

وقت می‌خواهم، تا بیاندیشم، تا بیاندیشم، تا بیاندیشم… به تمام لحظه‌های فراموش شده، به این تن فرتوت، به این عاطفه‌ی مسخِ خداداد، به این روح پرتلاطم، خفه، به این رنجودگی خودخواسته‌ی تمام ناشدنی، به این سفرهای دروغ، دروغ، دروغ، به نبودن، به نابودن، به نابودی، به این گام‌های بی‌کلام، به این سایه‌ی ناجور، به این …

خواب

در میان میدانی ایستاده ام. مردمان دور تا دور و در یک فاصله ی نه چندان دور در انتظارند. پیاله پیاله مایعی را بر سر و صورت و دستانم می ریزم. گاه گاهی در میان این پیاله بازی ها، نگاهی را درمی یابم در میان آن جمع. و یک توقف، به اندازه‌ی همین {،} شیرین …

ذهن پرتلاطم ایرانی من

در میان توفان سرنوشت نسل گنگ امروز، انگار، تنها تسلیم… در فضای عریان و بی حرمت ایده ها، انگار، تنها لودگی… در مهلکه ی رنج مسخ شدگی انگار، تنها باده گساری با اهریمن … در صحنه ی دروغ جوانی ما، انگار، تنها شادمانی ناچیز زورکی جواب می دهد….. جواب می دهد…… جواب می دهد….. ………………………………………………………………………………………………………………… ساعت ۱۰ …

فیلم‌نامه

*** گذر از فیلم به کارتون در دنیای تراژدی به نوای غمناک نی روییده از آخرین قطره‌ی خون دختر زیبای ربوده شده به دست دیو بلا سوگند، که من رنج نکشیدن را انتخاب نکردم به جای دوست نداشتن. ………………………………………………………… *** این فیلم کوتاه را در ذهنتان بسازید: – من خو کنم به وسعت محدود فلان آدم؟ – هی …