بهار، همچون تابلوی باشکوه نقاشی دورهٔ باروک است، که رنگهایش در هم میرقصند و زندگی سرشار میشود. پاییز، به پیکرهای عریان از یونان باستان میماند؛ ساده و صریح، که حقیقتِ برهنهٔ جهان را مینمایاند.
آن دَم نوش باد که دَمَش باد …………………………………………………………………………………. نقشی از ماهو نقشهای از ستارههاستدر چشمۀ چشمت …………………………………………………………………………………. شب و سفر به جادۀ جعدش
صحنهای را تصور کن که جهان در یک لحظه از همۀ حرکتش باز ایستاده است: قدمهای آدمها در نیویورک، پیچوتاب رقص سامبا در ریو دو ژانیرو، بارش تند باران در لندن خاکستری، زمزمهٔ راهب بودایی در کاتماندو، ریزش آب فوارهها در رم، شعلهٔ آتش پخت غذای خیابانی در بانکوک، چای میانهٔ راه از قوری تا …
انسانی، پدر را در خون غلطانید و با مادر در گناه آرمید و چون نوبت چیستان رسید، جز نام خویش چیزی بر زبان نیافت؛ «انسان»
در دل سکوتْ «دو» بار صدایم کردی؛ نه چون پژواکی دور، بلکه نجوایی بود همچون دریچهای تازه به جهان. بعد از آن، چنان به «رِ»بای حضورت راضیام که «می»دانم می نابی که از نگاهت میچکد جام سود مرا پر میکند. کسی نمیداند در آغوش شب که «فا»صلهها با ستارهها کم میشود، تو «سُل»طان لحظههایی هستی …
در خیالم خیره شدهام به خطوطِ خستهٔ چهرهات، به خندهات که محو شده. ناگاه خمرهٔ خالی دلم پُر میشود از آن همه خاطراتِ خجستهٔ خلوتمان. خاموش میمانم در خویشتنِ خویش و پندارهایم که دائم در هم میخَلَند، در خلأیی خفقانآور فرو میبَرَندم. با این حال در همان آن، به یاد میآورم که روزگاری، هر روز، …
واتیکان و روسیه؛ پنداری از مقایسهٔ کوچکترین و بزرگترین کشورهای دنیا «واتیکان» انگار یک صفحهٔ «اقلیدسی» است که در آن، ستونهای «برنینی»، با نظمی عاشقانه، نگاه را به افقی بینهایت میدوزند. انگار در این کشور، در یک تابلوی مینیاتوری، هندسهای مقدس در فضایی فشرده به تصویر کشیده شده است و گویی هر گوشهاش، بیکرانگی را …
گردشگران در «آربات»، -یکی از قدیمیترین و البته مشهورترین خیابانهای مسکو- قدم میزنند، در کافهها مینشینند و در فروشگاهها پولهایشان را خرج میکنند.این بخش از فعالیت این مردمان با بخش اول یکی از جملات «الکساندر ایوانوویچ هِرزِن» -اندیشمند و نویسندهٔ قرن نوزدهم روسیه- مطابقت دارد که گفته بود: «انسان برای خوشبختی آفریده شده است…».اما چیزی …
مسکو، مردی است با قامتی استوار و ردایی که از شانههایش تا زانوهایش را پوشانده.نگاهش همچون رودخانهٔ موسکوا، چنان در تو جاری میشود که همزمان هیبت تزار و آتش انقلاب را تداعی میکند.وقتی سخن میگوید، صدایش پرطنین و شاعرانه است؛ گویی هر واژه بخشی از خاطرهٔ روزهای جنگ و رؤیای شبهای صلح را نمایندگی میکند.او …
قبلا هم باغ سنگی واقع در نزدیکی شهر سیرجان -که درویش خان اسفندیارپور، کشاورزی که از نعمت شنوایی و گفتار بیبهره بود، در اعتراض به از دست رفتن زمینهایش در جریان اصلاحات ارضی در دههٔ ۴۰ خورشیدی ساخته است- را دیده بودم.باغ سنگی عبارت است از حدود ۲۰۰ درختِ خشک که سنگهایی با سیمهایی از …
«پیرو مانزونی» (Piero Manzoni) نام هنرمندی است که تنها ۳۰ سال زندگی کرد. او ۲ سال قبل از مرگش در سال ۱۹۶۱، اتفاق عجیبی را رقم زد.مانزونی مجموعهای شامل ۹۰ قوطی فلزی (به شکل قوطی کنسرو، تصویر بالا) را منتشر کرد که هر یک شامل ادعای «۳۰ گرم مدفوع هنرمند» بود. این قوطیها با برچسبهایی …
ماهِ مرموزْ امشب هم مغزم را مملو از مکالمهٔ مبهمی کرده بود. من، انگار مرد مستی شده بودم در پی حلِ معمای معنای مقصدِ محوی در مسیری ممتد، که آن را مدام مرور میکردم تا شاید مرهمی یابم. اما همهٔ آنچه در سرم میپیچید موسیقی مردابی بود که مرا به مرزِ مرگِ موجهای مفقود میرساند. …
در این روزهای دراز دلگیر دلم در دوردست دور از دامانِ دوست، دیگر انگار نمیتپد. دست بر دیوارههای پر از درد درهی دلتنگی میکشم که در آن گرفتارم. دریغ از ذرهای دلخوشی، که همه دود شد در دالان دلواپسی. و این دقیقههای دلزده، همچو دریا دچارِ دگرگونی میکند مرا که دهانم پر از داد و …