ادامه سفرنامه «سفر به شهرهای دور کویرهای ایران» را در اینجا بخوانید.
روز پنجم:
ساعت ۶:۳۰ صبح از بیرجند حرکت کردیم. باید تا شب به زاهدان میرسیدیم. حدود ۸ کیلومتر که از بیرجند دور شدیم به روستای «بجد» رسیدیم و قبر نظامالدین عبدالعلی بیرجندی را در آن روستا یافتیم.
زمان تولد او نامعلوم ولی وفاتش را در سال ۹۳۴ هجری قمری ذکر کردهاند. وی ریاضیدان و ستارهشناس مشهور سدههای نهم و دهم هجری قمری بود. او را با القاب فاضل بیرجندی و محقق بیرجندی نیز نامیدهاند.
در ادامه مسیرمان و در ۳۰ کیلومتری بیرجند به روستای «نوفرست» رسیدیم. نوفرست روستایی گمنام اما بسیار با هویت بود، چنانکه دوست نداشتیم آن را ترک کنیم. گذشته تاریخی این روستا بسیار جالب است، چنانکه در کتاب «المعجم البلدان» و کتاب «بهارستان» شیخ محمد حسن آیتی آمده است که نوفرست روزگاری دراز مقر حکومتی خاندان گورکانی و بعضی از شاهان مغول بوده است. از آن جمله آخرین پادشاه آنان که در این ده حکومت میکرده «طوغان شاه» نام داشت و آثاری از او باقی است. به طور مثال باغ طوغان منصوب به اوست. این باغ در جنوب ده و در فاصله یک کیلومتری از مرکز ده قرار دارد.
نوفرست را ترک کردیم. قصدمان این بود که قلعه «فورگ» را ببینیم. بنابراین نرسیده به «سربیشه»، به سمت فورگ تغییر مسیر دادیم. ساعت ۸:۱۰ صبح و بعد از پیمودن ۲۵۶۵ کیلومتر به قلعه فورگ اسدیه رسیدیم.
بدون معطلی برای ورود به داخل قلعه اقدام کردیم و با اجازه مسوول حفاظت قلعه، داخل شدیم.
قلعه بزرگی بود و ما اطلاعات جالبی را توسط نگهبان قلعه به دست آوردیم. این قلعه هم مثل بسیاری از قلعههای دیگر، شاهنشین، محل زندگی نظامیان، محل زندگی خدمه، مسجد، انبار آذوقه، آبانبار، محل نگهداری احشام، و حتی راه مخفی برای فرار داشت.
قلعه از سنگ، آجر، گچ و ساروج و در زمان نادرشاه افشار (۱۱۶۰ هجری قمری) ساخته شده است.
۱۸ برج داشته و بعد از الموت مهمترین مقر فداییان اسماعیلیه به شمار میرفته است.
در کتب تاریخی شرح قلعه به این صورت آمده است: قلعه فورگ در روی کوهی است که از آجر پخته، دیوار و باروج آن را به طور محکم ساختهاند و پایه آن را سنگچین نمودهاند و دو شیر در اطراف خود داشته با دو خاکریز که قطر هر یک پنج در پنج است.
قبل از این که روستا را ترک کنیم، به منزل نگهبان قلعه رفتیم. نکته جالب توجه این بود که گاو این خانواده تازه زاییده بود و ما دیدیم که برای گاو زائو، نوعی «کاچی» درست کردهاند تا انرژی و قوت خود را به دوباره دست بیاورد.
به جاده اصلی برگشتیم و مسیرمان را ادامه دادیم. ساعت ۱۱:۳۰ و بعد از طی ۲۷۴۰ کیلومتر به «نهبندان» رسیدیم. جایی که روزگاری پیش از این پای «سون هدین» سوئدی هم به آن رسیده بود.
بدون توقف از نهبندان گذشتیم و به طرف زابل راندیم. دومین مشکل برای اتومبیل دقیقا در کیلومتر ۲۷۶۰ روی داد. کیلومترشمار از کار افتاد و اتومبیل گاز نمیخورد. دچار دردسر شده بودیم، آنهم در جادهای که خطرناک مینمود و ما کمترین دسترسی را به شهرهای بزرگ داشتیم. اما خوشبختی کار در این بود که متوجه شدیم، اتومبیل حرکت میکند، اما حداکثر با سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت که جای شکرش باقی بود. حالا مجبور بودیم با یک فنر شکسته و سرعت متوسط و ترس و لرز و کجدار و مریز به راهمان ادامه دهیم. جالب اینکه تا آخر سفر اینگونه ادامه دادیم و هیچ اتفاق بدتری هم رخ نداد و ما هنوز فقط نیمی از سفر را طی کرده بودیم.
از آنجا کیلومتر شمار از کار افتاده بود، ما مجبور بودیم که بقیه کیلومترهای طی شده را از روی نقشه راهها و احتمالا با کمی خطا برای خودمان یادداشت کنیم.
هوا گرم بود، بسیار گرم و انگار نه انگار که زمستان است. دقیقا ما دو روز قبل در همین ساعت از سرما شکایت داشتیم.
ساعت ۱۳:۳۰ بود که به ابتدای دریاچه هامون رسیدیم، مکانی که به میل نادر شهرت داشت. خیلی زود همگی به این نتیجه رسیدیم که اکنون دریاچه هامون نام مضحکی است برای برهوت خشکی که پیش روی داشتیم. مدتی بعد، وجود یک تپه بزرگ که به کوه بیشباهت نبود در دوردست و در میان دریاچه خشک شده هامون و در سمت راست جاده پدیدار شد. در ابتدا شک داشتیم، ولی بعدتر کاملا یقین حاصل کردیم که همان است که به نام «کوه خواجه» میشناسیمش.
در راه، عشایر را میدیدیم که چادرهایشان را برافراشته بودند. شترها و گوسفندهایشان نیز پیدا بودند.
ساعت ۱۴:۰۰ به زابل رسیدیم. در بدو ورود، صف طولانی گازوئیل را دیدیم که شبیه صفهای گازوئیل در نزدیکیهای مرز در استان کردستان بود. توقف ۲۰ دقیقهای ما در زابل تنها به خاطر این بود که بتوانیم مشکل اتومبیل را برطرف کنیم، مشکل برطرف شد، اما فقط برای چند دقیقه و بعد دوباره همان مشکل بروز کرد. بعد از این، همان طور که گفتم دیگر وقت نکردیم اتومبیل را درست کنیم و تا تهران همانطوری آمدیم.
از زابل یکراست به سمت کوه خواجه رفتیم. ساعت ۱۵:۱۵ آنجا بودیم. کوه خواجه جزیرهای را میمانست در میان برهوت هامون. یکی از همراهان گفت، وقتی سونهدن آمده بود به اینجا، بیشتر کوه خواجه زیر آب بود. تفاوت صحنهای که ما میدیدیم و صحنهای که سونهدن دیده بود، بسیار تعجب برانگیز بود.
وقتمان تنگ بود و به همین دلیل در مدت ۴۵ دقیقه کوه خواجه را بازدید کردیم. از آن بالا رفتیم و ویرانههایش را دیدیم و با معماریاش آشنایی مختصری پیدا کردیم. بر فراز کوه خواجه، حس غریبی موج میزد. اینجا بالاترین مکان بود. از خودم سوال کردم، در آن روزگاران، آن مردم چگونه در این جا روزگار میگذرانیدند؟
بد نیست بدانیم که کوه خواجه تنها عارضه طبیعی دشت سیستان با ارتفاع تقریبی ۶۰۹ متر از سطح دریا (حدود ۱۰۰ متر از سطح زمین) است. این کوه و دریاچه آن (که اکنون خشک بود) در باورهای سه مذهب زرتشتی، مسیحیت و مسلمانان، مقدس است. منطقه تاکنون توسط تعداد زیادی از پژوهشگران مورد بررسی و کاوش قرار گرفته و همه بر اشکانی و ساسانی بودن بناها با کاربری توامان “زیستی، دفاعی و عبادی” متفقالقولند. از لحاظ اعتقادی و بر اساس اسطورههای زرتشتی، دریاچه هامون مقدس بوده و ظهور منجی دین زرتشت (سوشیانت) با این دریاچه در ارتباط است.
مهمترین و بزرگترین بخش آثار باستانی کوه خواجه، در شیب جنوب شرقی کوه قرار گرفته که دارای سه دیواره دفاعی، دروازه اصلی، راهروهای جانبی، حیاط مرکزی، آتشکده و… بوده و به نام «قلعه کافرون» شناخته میشود. دومین مجموعه که در بلندترین نقطه و مشرف بر قلعه کافرون ساخته شده، «کک کهزاد» است که در باورهای اسطورهای فرمانروای دیوسان منطقه بوده و توسط رستم دستان به قتل میرسد. این مکان میتواند کاندیدایی برای محل شاه نشین ارگ باشد.
شواهدی از راهپلههای سنگی منظمی که ارتباط قلعه کافرون را با کک کهزاد برقرار میکرده هماکنون دیده میشود. بنای دیگر به گویش محلی، کوچک چل کنجه (کوشک چهل دخترون) است و مابقی آثار پراکنده سطح کوه را آثار قبور اسلامی و بنای مقبرهای مقدس خواجه مهدی تشکیل داده است. در باورهای اهالی نسب خواجه را به شهیدی از خاندان آل علی (ع) میرسانند که توسط کفار به شهادت رسیده است.
ما تنها ۴۵ دقیقه برای دیدار از کوه خواجه وقت گذاشتیم، اما وسعت آثار بر روی این کوه چنان است که چند ساعت وقت برای دیدن همه آنها نیاز داریم. از جمله نقاط جالب توجه در اطراف این کوه، قدمگاه حضرت علی (ع) و درهی سوختهای است که به اعتقاد مردم محلی بر اثر پرتاب ذوالفقار امام به سوی کفار در کنار کوه خواجه به وجود آمده است.
کوه خواجه را با حسرت ترک کردیم و در ساعت ۱۶:۳۵ دقیقه به مکانی رسیدیم که «لوتک» نام داشت. یک چیزش برایمان جالب توجه بود، قاچاق بنزین.
به راهمان ادامه دادیم و در مسیر تابلوی بزرگی را دیدیم که بر روی آن نوشته شده بود:
سیستانم، بوی گندم میدهم / بوی شادیهای مردم میدهم
نمیدانم که این بیت شعر اکنون چقدر راست مینماید، ولی این موضوع مشخص است که روزگاری سیستان بسیار حاصلخیز بود و محل تولید گندم کشور پهناور ایران آنروزها، به شمار میرفت.
مقصد بعدی ما شهر سوخته بود. محوطهای باستانی که بسیار از آن شنیده بودم، ولی هرگز ندیده بودمش. تا وقتی که به مکان شهر سوخته رسیدیم، هیچ تابلویی مبنی بر وجود چنین محوطهای ندیدیم. در تردید بودیم که آیا آن را پشتسر گذاشتهایم یا نه، که درست کنار جاده دیدیمش. ساعت ۱۷:۰۰ بود.
از شهر سوخته بازدید کردیم، ولی حقیقتش را بگویم برای من یکی، آن ابهتی که انتظارش را داشتم، تداعی نکرد. از نگاه گردشگری، تپه سیلک و تپه هگمتانه به مراتب از شهر سوخته بهترند.
خیلی سریع شهر سوخته را در زمانی که هوا رو به تاریکی می رفت، تماشا کردیم و راهمان را به زاهدان ادامه دادیم.
شب را در منزل یک زوج افغانی مقیم زاهدان، خوابیدیم. این مرد مهماننواز قرار بود که اتومبیل ما را تعمیر کند، اتوممبیل تعمیر نشد، ولی ما جای خواب پیدا کردیم.
روز ششم:
زاهدان را در ساعت ۶ صبح و وقتی که هنوز صاحبخانه خواب بود، ترک کردیم. به نظرمان میآمد که سفرمان طولانی شده، دیگر یادمان نبود که برج رادکان را چه وقت دیدیم و در مسیر کلات نادری با چه خطری روبرو شدیم. دیگر از روزهای ابری و بارانی اول سفر خبری نبود و فقط خورشید بود و آفتاب.
در مسیر زاهدان به بم، شهری وجود دارد به نام فهرج و ما در ساعت ۹:۴۵ دقیقه از آن گذر کردیم. ۱۰:۴۰ به بم رسیدیم و از ارگ آن دیدن کردیم. تا بم ۳۴۶۰ کیلومتر راه آمده بودیم. در شهر دستههای عزاداری در حرکت بودند، روز تاسوعا بود.
از بم به طرف ماهان رفتیم و ساعت ۱۳:۲۰ به آنجا رسیدیم و گرسنه بودیم. مقداری غذای نذری گرفتیم و با همان غذا به رستوران رفتیم و مقداری دیگر غذای غیر نذری سفارش دادیم و گرسنگیامان را فرونشاندیم. ماهان را همهامان قبلا دیده بودیم، پس خیلی زود آن را ترک کردیم تا قبل از تاریکی بتوانیم به شهداد برسیم و کلوتها را که هیچکداممان قبلا ندیده بودیم، ببینیم.
ساعت ۱۵:۱۵ بود که به «سیرچ» رسیدیم. جایی که ییلاق کرمانیهاست و سرو معروف بلند بالایی دارد. با سرو عکس گرفتیم و به طرف شهداد رفتیم. ساعت ۱۶ در شهداد بودیم و بدون فوت وقت از این باغ – شهر کویری که یادآور درفش شهداد، قدیمیترین درفش پیدا شده ایرانی است، به طرف گندم بریان، محل قرارگیری کلوتها رفتیم. در مسیر قلعهها و کاروانسراهای متعدد دیده میشد. حدود بیست دقیقه که از شهداد دور شدیم، کمکم کلوتها نمایان شدند و هر چه جلوتر میرفتیم بر تعداد و بلندایشان افزوده میشد.
وقتی ۵۵ کیلومتر از شهداد دور شدیم و تابلوی «گندم بریان» را رد کردیم، ایستادیم تا غروب خورشید را در این صحنه پرشکوه به نظاره بنشینیم و چنین نیز کردیم. ماه در آسمان نمودار شد و ما سکوت را تجربه کردیم.
بعد از دیدن این پدیده کویری، دوباره به شهداد و از آن جا به سمت کرمان راندیم. ساعت ۱۸:۴۵ به کرمان رسیدیم و یک راست به هتل رفتیم.
روز هفتم:
ساعت ۸ صبح کرمان را به مقصد روستای میمند ترک کردیم. صبحانهامان را که عبارت بود از آبگوشت نذری هتل اخوان (شب را در این هتل اقامت داشتیم) از هتل گرفتیم و در مسیر آن را خوردیم. وقتی که صبحانه تمام شد، متوجه شدیم که یکی از دو سوئیچ اتومبیل را در هتل جا گذاشتهایم، و مجبور شدیم که نیم ساعت راه طی کرده را برگردیم و در این هنگام با صف طولانی نذری خواهان در پشت در هتل اخوان مواجه شدیم. موضوع جالبی که دیدیم، تاکسی با عنوان «تاکسی صلواتی» در شهر بود. تاکسی صلواتی شخصی در روز عاشورا.
به نزدیکیهای رفسنجان که رسیدیم، درختچههای پسته در دو طرف جاده نمایان شدند. از رفسنجان دو راه به سمت میمند میرود، ما راه کوهستانی، زیبا و غیر معمول را انتخاب کردیم. ساعت ۱۱:۴۵ و بعد از طی ۴۱۰۰ کیلومتر به میمند رسیدیم.
در روز عاشورا در میمند، مراسمی به نام مراسم «جوش» برگزار میشود، اما ما دیر رسیدیم و این مراسم آیینی، که نوعی عزاداری گروهی است را ندیدیم. مردم در مرکز روستا و روبروی حسینیه تجمع کرده بودند، نشسته بودند و به روضه گوش میدادند. ما از آنها عکس گرفتیم و از خانهها و مسجد و بقیه مکانهای روستا دیدن کردیم.
اگر بخواهم در مورد میمند سخن بگویم باید مقالهای یا کتابی نوشته شود، اما بد نیست بدانیم که میمند، همچون کندوان، ماسوله، ابیانه و اورامان تخت، جزو روستاهای شگفتانگیز محسوب میشود. جایزه ملینا مرکوری، جایزهای است که از سوی دولت یونان با همکاری یونسکو و ایکوموس (شورای حفاظت از بناها و محوطههای تاریخی) اهدا میشود. در ۱۶ شهریور ۱۳۸۴ این جایزه به روستای میمند رسید. روستای میمند هفتمین منظر فرهنگی، طبیعی و تاریخی جهان است که جایزه مزبور را دریافت کرده است.
روستای چندین هزار ساله میمند که در دل صخرههای سخت جای دارد، و یکی از معدود روستاهای تاریخی در جهان است که هنوز روابط سنتی زندگی در آن جریان دارد و میتوان تعامل انسان و طبیعت را در عصر ماشین به خوبی در آن مشاهده کرد.
نقوش و سفالهای چندین هزار ساله مکشوفه، تاریخ طولانی میمند را گواهی میدهند. روستای میمند از آب و هوای معتدل کوهستانی برخوردار است و در مرز مشترک دشت و کوهستان واقع شده. ساکنان این روستای صخرهای هنوز با گذشت چند هزار سال از ساخت آن در درون حفرههایی زندگی میکنند که پنجره و دودکش ندارد و به زبان محلی «کیچه» (همان کوچه) نامیده میشود.
اصالت این روستا تنها مخصوص خانههای شگفت آن نیست. رفتار ساکنان میمند به همراه آداب و رسوم فضایی را ایجاد میکند که خواهناخواه اندیشه و توجه همگان را با خود به آنجا میبرد که خود میخواهد. هنوز در زبان و گویش مردم آنجا واژههایی از زبان پهلوی ساسانی یافت میشود.
خانههای میمند در دل کوه ایجاد شدهاند و شامل اتاق، پستو، راهرو و ستون هستند. شکل و شمایل خانههای میمند کارشناسان را به این اندیشه میرساند که این روستا روزگاری متعلق به کسانی بود که به آئین مهرپرستی اشتغال داشتند. روستای میمند در مرز مشترک دشت و کوهستان قرار دارد و قالی آن از بهترین قالی های کرمان است و شهرت جهانی دارد.
یکی از محلیها ما را به یکی از خانهها برد تا علاوه بر فضای روستا از فضای داخل خانهها هم باخبر شویم. به خانهای داخل شدیم، که پیرزنی نشسته نماز میخواند. او مسنترین فرد روستا بود که به قول راهنمایمان، پیوسته در حال نماز خواندن بود. از او عکسهای زیادی گرفتیم و بعد از آنکه غذای نذری روز عاشورا را از دست مردم میمند دریافت گرفتیم، روستا را ترک کردیم.
به سمت یزد راندیم، اما در مسیر از کاروانسرای زینالدین، دیدار کردیم و با نوشیدن چای خستگی را از تنمان زدودیم. ساعت ۱۵:۳۰ بود.
کاروانسرای زینالدین که در مسیر گردشگری مثلث یزد، کرمان و شیراز قرار دارد، بهطور طبیعی ظرفیت ویژهای برای پذیرش مسافر و ارائه سرویس به گردشگران را داراست. علاوه بر این، ویژگی خاص این کاروانسرا با قدمتی ۴۰۰ سال و بهعنوان تنها کاروانسرای دایرهای شکل ایران که سالم باقی مانده و طراحی آن بهعنوان یک مکان اقامتی سنتی، این کاروانسرا را در زمره هتلهایی قرار داده که گردشگران در یک شب اقامت در آن، لحظات به یاد ماندنی را تجربه خواهند کرد.
برای بازساری این کاروانسرا ۷ سال کار مرمت و حدود ۵۰۰ میلیون تومان هزینه شده است. اکنون نیز کارکنان این کاروانسرا، همان کارگران بلوچی هستند که در سالهای گذشته و در زمان مرمت بنا، برایش زحمت کشیدهاند. در واقع همانطور که کاروانسرا برای اقامت و رفاه مسافران آماده میشد، این کارگران هم به یک کارمند هتل تبدیل شدند.
کاروانسرای زینالدین به شیوه سنتی ایرانی تزیین شده و از ابتدا طراحی آن برای یک شب اقامت بوده است. بیشتر گردشگرانی که به این کاروانسرا (با ظرفیت سرویسدهی به ۶۸ نفر) میروند، خارجیان هستند و کمتر مسافر ایرانی در آن به چشم میخورد.
کاروانسرای زینالدین برای گردشگرانی که به ایران سفر میکنند، نامی آشناست و در کتاب «Lonley Planet» نام آن درج شده است. زینالدین نام کوچک گنجعلی خان، والی کرمان در زمان شاه عباس بوده که مجموعه گنجعلی خان کرمان هم به دستور او ساخته شده است. همچنین یک کاروانسرای دایرهای شکل دیگر در ایران و در مسیر جاده قدیم کاشان ـ نطنز دیده میشود که سالم باقی نمانده و هر دوی این کاروانسراها به دست یک نفر به نام محمد معمار یزدی ساخته شدهاند.
کاروانسرا را ترک کردیم و به راهمان ادامه دادیم. به مهریز که رسیدیم، قصد کردیم که «سریزد» و نخل معروفش را، که تقریبا به اندازه همان نخل تکیه امیرچخماق یزد و بزرگترین نخل ایران و در واقع جهان هستند را ببینیم. غروب روز عاشورا بود و مردم بسیاری از اطراف به سریزد و میدانی که نخل در آن قرار دارد، آمده بودند تا در مراسم نخلگردانی شرکت کنند. ما باز هم کمی دیر رسیدیم و بلند کردن نخل را ندیدیم. اما دیدیم که یکی از علمها افتاد و محلیها قرار شد برایش قربانی کنند. از پشت بام بناهایی که در اطراف میدانی که نخل در آن بود و محل تجمع مراسم محسوب میشد، بستههایی به پایین پرتاب میشد که در آنها دو نقل بزرگ وجود داشت. مردم این نقلها را به نیت برآورده شدن آرزوهایشان برمیداشتند و اگر برآورده شد، سال بعد خودشان جزو کسانی خواهند بود که نقل پخش میکنند.
ساعت ۱۷:۲۰ سریزد را به مقصد فهرج و به شوق دیدار از مسجد جامع آن ترک کردیم. ساعت ۱۸ بود که مسجد جامع فهرج را در تاریکی و در غربت خاصی که گرفتارش بود، تماشا کردیم.
چنین عنوان میشود که قدمت این مسجد به قرن اول هجری میرسد. شکل عمومی بنای این مسجد ساده است و تنها نقوش ساده و زیبایی از هنر گچبری، زینتبخش دیوار شرقی آن است. عناصر اصلی معماری این مسجد عبارتند از: حیاط، شبستان، راهرو و مناره. میانسرای مسجد از جنوب به سه دهانه شبستان، از شرق و غرب هریک به دو دهانه ایوان و از سمت شمال به چهار صفه محدود میشود. پوشش صفهها ساده و به شکل نیمگنبد است. مناره مسجد را در قرون بعد، احتمالاً قرن چهارم هجری ساختهاند. همچنین ورودی اصلی مسجد در کنار مناره، بعدها به مسجد اضافه شده است. ویژگیهای خاص معماری این مسجد از قبیل شکل طاقها و قوسها، نوع جزییات تزیینی و نیز مصالح بکاررفته در آن که خشتهایی به ابعاد ۵×۳۲×۳۲ سانتیمتر هستند، ثابت میکند که معماری ساسانی و تزیینات آن، منبع الهام معماران ایرانی قرون اولیه هجری در مسجدسازی بوده است.
ساعت ۱۸:۳۰ و بعد از طی ۴۴۴۰ کیلومتر به یزد رسیدیم. احساس خوبی داشتم. همیشه در حسرت یک سفر هیجانانگیز به شهرهای شرقی ایران بودم. این کار به انجام رسیده بود، هرچند که هنوز از سفرمان باقی بود.
مستقیم برای دیدار از مراسم شام غریبان به تکیه امیرچخماق رفتیم. تعداد زیادی از مردم یزد، جمع بودند و روبروی تکیه، دور حوض مستطیل شکل و در کنار نخل بزرگ تکیه، شمعهایشان را روشن کرده بودند و محفلی برپا کرده بودند از نور.
حدود یکساعت در میان این مردم بودیم و برای استراحت و خواب به منزل یکی از دوستان یزدی رفتیم.
روز هشتم:
ساعت ۷ صبح از یزد حرکت کردیم. ما تا به حال از غرب به شرق، از شمال به جنوب، از شرق به غرب را طی کرده بودیم و اکنون از جنوب به شمال میرفتیم. ساعت ۸ به روستای اصیل، یکپارچه و تودرتوی خرانق رسیدیم.
کسی که به خرانق که میرود میتواند قلعه خشتی، منارجنبان، کاروانسرا، آسیاب و حمام و حسینیه و … را در یکجا ببیند.
بعد از ترک خرانق از راه دیگری به سمت اردکان رفتیم. در کتاب «اطلس راههای ایران»، مسیر خرانق به اردکان آسفالت ذکر شده، که البته صحت ندارد. ظاهرا تجدید هر ساله کتاب مذکور کمکی به رفع اشتباهات نه چندان کم این کتاب نمیکند. اسامی بسیاری از روستاها و مکانها اشتباه ذکر شده است. دور از حقیقت نیست اگر بگوییم که در مسیرهای کمتردد، ضعف اطلاعات این کتاب چشمگیر است و ما در سفر خودمان بارها به این مساله برخوردیم.
ساعت ۱۰:۱۰ بود که به «عقدا» رسیدیم. این دومین مرتبه بود که به عقدا میرفتم و هر دو مرتبه با درب بسته کاروانسرا روبرو شدم و تلاشها برای بازکردن درب، بینتیجه ماند. جالب این که این کاروانسرا، مجتمع فرهنگی عقدا به شمار میرود و بیشتر اوقات بسته است. عقدا یک شهر کویری با ویژگیهای منحصر به فرد است. اما نه کسی آن را میشناسد و نه همتی برای شناساندن آن دیده میشود. همهی مرمتهایی که به نظر میرسد در این شهر قرار بوده اتفاق بیفتد، نیمه کاره باقی مانده است.
ما با اتومبیل در بافت قدیمی عقدا گشتی زدیم و از بیرون، چاپارخانه و کاروانسرا را تماشا کردیم و به سمت نائین رفتیم.
نرسیده به نائین تصمیم گرفتیم که از دیدار نائین صرفنظر کنیم و در عوض راهمان را کج کنیم و به سمت «ورزنه» برویم. ساعت ۱۲:۱۰ به ورزنه رسیدیم. مستقیم به طرف مسجد جامع رفتیم تا دیدار زنان چادر سفید را که یکی یکی و چند تا چند تا از در مسجد بیرون میآمدند را از دست ندهیم.
با هماهنگی قبلی که انجام داده بودیم، چند نفر از دوستداران میراث فرهنگی ورزنه به پیشواز ما آمدند و اطلاعات مفیدی را در رابطه با شهرشان به ما ارائه کردند. این دوستان در بازدیدها که شامل مسجد جامع، پل قدیمی ورزنه، چند خانه به سبک خانههای ایرانی (که متروک بودند)، تپههای شنی (رمل)، قلعه قورتان و کبوترخانه می شد، با ما همراه بودند.
ورزنه بهعلت نزدیکی به کویر، آبوهوای گرم و خشک دارد، بهطوریکه ماههای مرداد و شهریور از حداکثر خشکی هوا برخوردار و میزان متوسط بارندگی در ورزنه ۸۰ میلی متر است. به همین دلیل، بهترین ماههای سفر به ورزنه، فروردین، اردیبهشت، مهر، آبان و اسفندماه است.
تالاب گاوخونی یکی از ۲۲ تالاب ایران محسوب میشود که در سال ۱۳۵۴ به ثبت کنواسیون بینالمللی رامسر رسیده است و در فاصله ۳۰ کیلومتری شرق شهر ورزنه قرار گرفته و ارتفاع آن از سطح دریا ۱۴۷۰ متر و حداکثر عمق آب آن حدود یک متر و مساحت تالاب ۴۷۰ کیلومتر مربع (به طول تقریبی ۲۵ و عرض ۱۵ کیلومتر) است و همهساله پذیرای تعدادی از پرندگان مهاجر ازجمله فلامینگو، غاز، اردک، عقاب و … است که تالاب گاوخونی را به عنوان مأمن زمستانگذرانی و جوجهآوری خود انتخاب میکنند. متأسفانه تالاب گاوخونی در سالهای اخیر بهعلت عدم تأمین آب و آلودگی بیش از حد درمعرض خطر نابودی قرار گرفته است.
قابل توجه است که مسیر ۳۰ کیلومتری ورزنه به تالاب، خاکی است و برای مشاهده آبنمای تالاب میبایست ابتدا از کوه سیاه مجاور تالاب بالا رفت تا چشمانداز تالاب را از بالا نظاره کرد. جنس سنگهای کوه؛ سنگپا یا بازالت است که بر اثر خروج مواد آتشفشانی در زیر آب و در حدود دوازده میلیون سال قبل بهوجود آمده است.
به همراه دوستان ورزنهای، از قلعه قورتان هم دیدار کردیم که در حدود ۱۰ کیلومتری ورزنه واقع شده است. به گفته راهنمایانمان، قلعه قورتان، یک قلعه همسطح است که حاکمنشین نداشته و احتمالا یک قلعه دفاعی بوده است. در قلعه که گشت زدیم، متوجه جوی آب، انبار غذا، حمام، آسیاب، حسینیه، بازارچه، کاروانسرا، و محل نگهداری گوسفند شدیم. جالب اینکه مردم هنوز در این قلعه زندگی میکنند و در عصر تاسوعا، مراسمی در آن برگزار می شود که به نام «زار خاک» معروف است.
متوجه شدیم که تا اینجا، ۴۷۵۵ کیلومتر را طی کردهایم و اکنون در راه اردستان بودیم. ساعت ۱۶:۴۵ و کیلومتر طی شده، ۴۹۲۵ بود که به اردستان رسیدیم. به این خاطر اردستان و زواره از مقصدهای مورد نظر ما بودند که دوست داشتیم با دیدار از مساجد جامع هر دوی اینشهرها، دیدار از تمام مساجد قدیمی ایران را در این سفر تکمیل کنیم. در اردستان به جز مسجد جامع زیبایش از قنات دوطبقه آن هم بازدید کردیم که در نوع خودش جالب توجه بود.
بر اساس بررسیهای صورت گرفته بنای اولیه مسجد جامع اردستان، مربوط به قرون اولیه اسلامی است و در دوره سلجوقی تجدید بنا و در دورههای دیگر، بخشهای مختلفی به آن اضافه شده است. بر اساس بررسیهای باستان شناسی، مسجد جامع اولیه اردستان، بین اواخر قرن دوم هجری تا نیمه اول قرن چهارم هجری، بر روی بقایای ساختمانهای بزرگ خشتی ـ احتمالاً از دوره ساسانی ـ ساخته شده است. در نیمه دوم قرن ششم هجری، با تخریب بخشی از شبستان جنوبی مسجد اولیه، گنبدخانه کنونی بنیاد شده و چندی بعد از آن، ایوان جنوبی و رواقهای متصل به آن ساخته شدهاند. در مرحله بعد، با حفظ ترکیب اصلی، تغییراتی در جرزها و پایهها به منظور تقویت و تحکیم آنها صورت گرفته و سرانجام در مرحله چهارم ساختمانی که احتمالاً دوره صفوی را شامل میشود، ایوانهای دیگر -خاوری، باختری و شمالی- به صحن اضافه شدهاند. گسترش و اتصال مسجد به بناهای دیگر – مدرسه و حسینیه – نیز در همین دوره صورت گرفته است. با توجه به اطلاعات به دست آمده، ایوان شمالی و غرفههای جانبی آن، در یک زمان (۹۴۶هـ.ق.) بر روی آثار مسجد اولیه بنا شده است.
بنای کنونی مسجد با طرح چهار ایوانی در کنار بناهای قدیمی دیگری چون حسینیه، آب انبار، مدرسه علمیه، کاروانسرا و بازارچه قرار گرفته و مشتمل بر سردر، صحن، ایوانهای چهارگانه، گنبدخانه، شبستانهای متعدد، رواق، بخشهای زیرزمینی و کتیبههای تاریخی و تزیینات نفیس است. این مسجد در اصل شش ورودی داشته که از طریق دالانهایی به صحن مرکزی مربوط میشده، اما ظاهراً دو ورودی مسدود شده است. ورودی اصلی در گوشه جنوب باختری مسجد و سر راه دشت «محال» (محال، محله ای است که مسجد در آن قرار دارد) قرار گرفته است.
ایوان جنوبی صحن با طاق گهوارهای و تزیینات بسیار زیبای گچ بری و آجرکاری و کتیبه نفیس و تاریخی مربوط به دوره سلجوقی مهمترین ایوان مسجد است. متأسفانه قسمت عمده تزیینات ایوان فروریخته، با این حال، کتیبه تاریخی آن تقریباً سالم باقی مانده است. این کتیبه به خط نسخ در متن تزیینی گچبری شده است. بر طبق مفاد این کتیبه، ساختمان ایوان جنوبی و رواق باختری متصل به آن در سمت راست و دو رواق متصل سمت چپ آن، در سال ۵۵۵هـ.ق. توسط ابوطاهر بن غالی ساخته شده است.
از اردستان به زواره رفتیم و مسجد جامع آن را در تاریکی تماشا کردیم.
مسجد جامع زواره در مرکز شهر بین بازار و بازارچهای که مشرف به دیگر مکانها است قرار گرفته و نمای خارجی آن را جداری از آجر تشکیل میدهد. دو در ورودی که بر ضلع شرقی و غربی این مسجد ساخته شده به سمت داخل مسجد باز میشوند و در روبروی هم قرار دارند.
ساختار بنیادی گنبد مسجد جامع زواره شباهت بسیار به گنبد مسجد جامع اصفهان دارد و آن گنبدی است مستقر بر پایه هشت ضلعی که خود بر مربعی استوار است.
هوا دیگر کاملا تاریک شده بود که ما زواره را به مقصد کاشان ترک کردیم. ساعت ۱۹:۱۰ و با طی ۵۰۵۰ کیلومتر از ابتدای سفر، به این شهر رسیدیم و مستقیم به «خانه نقلی» (کوچکترین خانه تاریخی ثبت شده در کاشان که کاربری هتل دارد) رفتیم. شام خوردیم و بعد از شبنشینی، زیر کرسی به خوابی عمیق فرو رفتیم.
روز نهم:
ساعت ۸:۳۰ از خانه نقلی بیرون آمدیم. مسجد آقابزرگ، خانه تاج (موزه مردم شناسی و خانه هنرمندان کاشان در خانه تاج واقع است)، خانه عامریها (بزرگترین خانه تاریخی کاشان)، باغ فین و تپههای سیلک، مکانهایی بودند که در کاشان از آنها دیدار کردیم.
آخرین مکانی که دوست داشتیم در این سفر ۹ روزه ببینیم، شهر زیرزمینی «اویی» در نوشآباد بود که در حدود ۱۰ کیلومتری کاشان واقع شده است.
اویی یک شهر زیرزمینی دستکن با راهروها و اتاقهای متعدد است. میگویند یک شهر سه طبقه است که اولین طبقه از عمق سهمتری زمین شروع میشود و به سومین طبقه تا عمق ۱۶ متری میرسد. هر کدام از این طبقهها به وسیله چاههای عمودی به هم ارتباط دارند. برای ساخت این شهر زیرزمینی هیچ گونه مصالحی به کار نرفته است و به نظر میرسد تا اواخر دوره قاجار هم مورد استفاده قرار میگرفته.
سفالهایی مربوط به قرن هفتم هجری قمری از نوشآباد به دست آمده ولی احتمالاً قدمت آن به قبل از اسلام برمیگردد. این شهر زیرزمینی محلی برای اختفا از دست دشمنان و ادامه زندگی در زمان محاصره بوده است.
چنانکه میگویند مردم نوشآباد در زمان قاجار از ترس راهزن معروفی به نام «نایب حسین» به آن پناه میبردند. همچنین در زمان حمله مغول مورد استفاده قرار گرفته و شاید در زمان ساسانیان محل مخفی شدن اقلیتهای مذهبی بوده است.
در نزدیکی این دالانهای تودرتوی زیرزمینی یک قلعه روی زمین قرار گرفته که به قلعه «سیزان» معروف است و به احتمال زیاد از درون این قلعه راهی به شهر زیرزمینی وجود دارد.
دیدار از شهر زیرزمینی نوشآباد به شدت من را به یاد غار نیاسر کاشان انداخت ناخودآگاه این حس را در من به وجود اورد که شاید در اطراف کاشان، باز هم از این شهرهای زیرزمینی وجود داشته باشد که هنوز کشف نشدهاند.
ساعت ۱۲ بود که ما نوشآباد را به طرف تهران ترک کردیم و ساعت ۱۶ به مبدا حرکتمان در تهران رسیدیم و سفر ۹ روزهامان را اینگونه و در روز جمعه ۲۰ دیماه سال ۱۳۸۷ به پایان رساندیم.
ما در این سفر ۵۳۵۰ کیلومتر را طی کردیم. نفری ۱۰۰۰۰۰ تومان خرجمان شد و حدود ۴۵۰ لیتر بنزین مصرف کردیم.
آرش نورآقایی
شماره تلفنهای لازم برای کسی که این سفر را تکرار میکند:
*حسن ابراهیمی میمندی، شهردار میمند:۰۹۱۳۳۹۳۱۴۷۷
*علی برارک، مسئول کاروانسرای رباط شرف: ۰۹۱۵۳۱۲۸۸۱۷
*آقای رجبی، مسئول قلعه فورگ:۰۵۶۱۳۳۲۳۳۴۳
*کامران امامی، مدیر کاروانسرای زینالدین: ۰۳۵۱۸۲۴۳۳۳۸
*احمد شهباز، از یگان حفاظت ورزنه:۰۹۱۳۴۱۱۵۹۲۳
*رضا خلیلی، دوستدار میراث فرهنگی و گردشگری در ورزنه: ۰۹۱۳۲۰۳۰۰۹۶
*حسین میرزاجانی، مسئول شهر زیرزمینی نوشآباد:۰۹۱۳۲۶۳۲۳۵۱
خلاصه سفر:
روز اول :
دامغان: چهل دختران، مسجد تاریخانه، دیوار قدیمی شهر، تپه حصار، پیر علمدار، مسجد جامع بسطام: مجموعه بایزید بسطامی، برج کاشانه،مسجد جامع. ارمیان: مقبره ارمیای نبی نیشابور: آرامگاه خیام، آرامگاه عطار، آرامگاه کمال الملک، امام زاده محروق
روز دوم:
نیشابور: شهرباستانی شادیاخ ،مسجد چوبی و دهکده چوبی، مسجد جامع قدمگاه: کاروانسرای قدمگاه، باغ قدمگاه دررود: طبیعت دررود رادکان: برج رادکان طوس: آرامگاه فردوسی، هارونیه، برج اخنگان مشهد:حرم امام رضا، مسجد گوهرشاد
روز سوم:
شورلق: کاروانسرای (رباط) شرف سرخس: مقبره لقمان بابا، پل خاتون، سد دوستی تربت جام: مجموعه شیخ احمد جامی، مقبره حاج عزیزالله
روز چهارم:
تربت حیدریه: مجموعه قطب الدین حیدر مهنه: آرامگاه ابوسعید ابوالخیر رشتخوار: آرامگاه میر قوام الدین خرگرد: مدرسه غیاثیه نشتیفان: آسبادها، قبرستان قدیمی نشتیفان زوزن:مسجد ملک قائن: مقبره بوذرجمهر(بزرگمهر) قائنی
روزپنجم:
بیرجند:روستای بجد، روستای نوفرست اسدیه: قلعه فورگ زابل: کوه خواجه، بقایای دریاچه هامون، شهر سوخته
روز ششم:
زاهدان: میل نادر بم:ارگ بم ماهان روستای سیرچ:سرو قدیمی شهداد:کلوتها
روز هفتم:
میمند:بافت روستای میمند مهریز:کاروانسرای زین الدین سریزد:بافت شهر فهرج:مسجد جامع یزد:تکیه امیرچخماق
روزهشتم:
خرانق: کاروانسرا، قلعه، بافت قدیمی، منار جنبان عقدا: بافت تاریخی ورزنه:بافت تاریخی،زنان چادر سفید، آخرین پل زاینده رود، کبوترخانه، قلعه قورتان اردستان:مسجد جامع، قنات دو طبقه زواره:مسجد جامع کاشان:خانه نقلی
روز نهم:
کاشان: خانههای تاریخی عامریان، تاج، باغ فین، تپه باستانی سیلک نوشآباد:شهر زیرزمینی
دیدگاهها
نه روز سفر صدهزار تومان؟؟؟ خیلی صرف جویی کردید. وقتی با خانومهاهمسفر می شوید لطفا از بهترین و حداکثر امکانات استفاده کنید هنوز شما اینا نمی دانید؟
این ماشین نبوده لگن بوده بازم خوبه که به تهران رسیدید سالم. هنگام سفر باید با ماشین سواری خوب و عالی سفر کرد که سفر بچسبه و خسته اش نکنه .
در ضمن فهمیدم خیلی خسیس هستید.
حتما سفر جالب پر از هیجانی بوده است.
سلام تا شهر ورزنه امدید کاش به روستای ابو سعید ابوالخیر هم که در ۲۰ کیلو متری ورزنه قرار داره میومدی اثار باستانی بسیار قدیمی وجالبی داره بار دیگه اگه اومدی یک سربزنید .مریم خانم شما خیلی ولخرجی روزی۱۱هزار تومن کم به نظر نمیرسه.
…………………………………………………..
جواب: سلام.
سلام
امشب تمام این قسمت از سفرنامه ات را خوندم و نهایت لذت رابردم.
از عکسهایی که از طبیعت زیبا گرفته بودی بیشتر خوشم اومد.
سفری که به کویر داشتی خیلی دقیق و با نظم همه چیز را نوشته بودی طوری که با خوندن آن حس کردم خودم دارم سفر می کنم. ای کاش عکسهایی نیز از این سفر داشتی.
از تمام اطلاعات، سفرنامه هات و عکسهایت تشکر می کنم
سفرتون خیلی خوب بوده من هم عاشق سفر وعکاسی هستم ضمنا من خودم آوازایرانی کار میکنم خلاصه عاشق ایران وایران گردی وهرچی برو بچ باحال مثل شما ها هستم انشاله همیشه درسفر باشیدو خرم وخوش
……………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. به امید موفقیت شما.
سلام
ضمن عرض تبریک به شما که اینگونه زندگی می کنید و می تونید این سان لذت ببرید .
صرفا خواستم تشکر کرده باشم از مجموعه اطلاعات ارزشمند و گرانبهایی که در طبق اخلاص گذاشتید .در بخشی که تلفن های ضروری را قید کرده بودید میشد میزان احساس مسئولیت شما را فهمید و البته کار بسیار یا ارزشی هست ف در واقع هر سفر کرده می تواند تشخیص دهد که به چه میزان این اطلاع ارزنده هستند .
شادکام و پیروز باشید
مهران امیر اصلانی
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. بسیار سپاس از این نوازش. سپاس از اینکه درک کردید.
عجب حسی داشت این سفر
شرق ایران ابهتی داره
هر گوشهاش بزرگی زندگی کرده
خیلی خوب بود
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام و سپاس.