اینکه بالاخره خبری شنیدم، خوب است، اما اینکه مجبور شدهام، بد است.
در مورد کتابم حرف میزنم. همان کتابی (عدد، نماد، اسطوره) که چهار سال برایش زحمت کشیدم و چند ماهی است که از طرف وزارت ارشاد منتظر مجوزش هستم.
چند ایراد گرفتهاند: باید یک صفحه را به طور کامل حذف کنم. از ستارهی ششپر حرفی به میان نیاورم. به مقدمهی کتاب مطالبی را اضافه کنم و از خیانت فراماسونرها در ایران مطلبی بنویسم.
چه باید بکنم؟ من که در شب امتحان فیزیک، ریاضی میخواندم تا به هر چه تحمیل است دهن کجی کرده باشم، حالا باید چه کار کنم؟ من که از دانشگاه فقط به این دلیل که قرار بود نحوهی زندگیام را تحت تاثیر قرار دهد (آنطور که دلم نمیخواست)، انصراف دادم، حالا چه باید بکنم؟ من که برای اینکه فقر فشارم ندهد و آزادهگیام را نگیرد، ازدواج نکردم، حالا چه باید بکنم؟
راستش جوابش را میدانم. احتمالا تن میدهم. این کتاب بچهی من است. هر چند یک بچهی نارس است. از حالا میگویم که شیرینی کتاب از دلم رفت و برایم افتخاری ندارد.
باید بگویم که آنوقتها جسورتر بودم. اکنون دیگر نیستم. باید بشکنم این بار و احتمالا بارهای دیگر.
پینوشت:
۱- از اظهار لطف همهی دوستان سپاسگذارم.
۲- واقعا دیگر چاپ یا عدم چاپ کتاب برایم مهم نیست. هر چیزی برای هر کسی زمانی دارد، برایم مهم بود که کتاب را تمام کنم. (هر چند هر روز مطالب بیشتری به آن اضافه میکنم و انگار این کتاب در ذات خود تمام شدنی نیست)
۳- و دیگر اینکه تغییرات را به شرح زیر انجام دادم: (اگر چاپ کردند، کردند و اگر نکردند،… خودتان جمله را تکمیل کنید.)
۳-۱ مطلب مربوط به ستارهی ششپر که مهمترین بخش عدد شش بود را حذف کردم، صریحا گفته بودند که حذف شود. چون به زعم آنان نماد پرچم اسرائیل است. بعدتر آن را در سایتم مینویسم.
۳-۲ مطلب دیگری را حذف کردم که نبودش به متن خیلی لطمه نمیزند. این مطلب در رابطه با اشتباهاتی بود که ممکن است از تبدیل اعداد به حروف ایجاد شود و چون من یکی از این اشتباهات را در مورد مسیح مثال زده بودم، باید حذف میکردم.
۳-۳ جملهای را در مقدمه اضافه کردم که برای من اصلا مهم نبود، ولی برای آنان مهم بود. جمله در این رابطه بود که ارزش اعداد در فرهنگ اسلامی و ایرانی متفاوت است. این موضوع البته واقعیت هم دارد، چون بهواقع ارزش و معنای اعداد در هر فرهنگی متفاوت است.
۳-۴ گفته بودند که چون در مورد فراماسونرها توضیح دادهام، باید از خیانت آنان در دوره پهلوی بنویسم. تنها کاری که من کردم این بود که در پانوشت خوانندگان را به کتابهای منتشر شده در این زمینه ارجاع دادم و به جای کلمه خیانت، از خسارت استفاده کردم. شاید به همین دلیل دوباره اصلاحیه بدهند.
به هر حال این تصمیمی بود که گرفتم و کاری بود که کردم. اما همهاش در این فکر بودم که از بسیاری چیزها در زندگی گذشتم تا اندیشهام را داشته باشم و با چشم و جان خود دیدم که آن را هم میخرند و میفروشند و میدزدند و …
دیدگاهها
نه فقط برای چاپ کتاب دوم، نه فقط برای اینکه شکسته شدن (؟!؟) را آغاز کردی، نه فقط برای اینکه باهوشی و شرایط را می فهمی، که برای اینکه (( تجرد زیستی )) را رها می کنی، کم کم، تبریک فراااااااااااااااوان می گویمت!
با سلام به استاد خوبم
خبر ناگواری است
به نوعی خود را در آیینه می بینم
توصیه ای از برادر کوچکتر خود داشته باش. در مقدمه کتابت هیچ اندیشه ای که در تو وجود ندارد را اضافه نکن- اگر مطالبی را حذف کنی بعدها می توانی اضافه کنی اما هر آنچه که نوشته شد و تو آن دیدگاه را نداشته باشی، مخرب خود شما عمل خواهد کرد.
درود بر شما
شما می توانید سانسور ها در مجلات و روزنامه های الترونیکی بگذارید تا دیگران از شما نفل قول بگویند . انسان موجودی ساز گار است
اینکه من اصولا دیگه با تائید شدن از سوی وزارت نا مشروع ارشاد و تمام وزار این مملکت مشکل دارم شاید شخصی باشه اما فکر می کنم تحریم کن چاپ کتاب تو این دوره رو و باور کن بچه ات رو تحریم نکردی و فقط بحث اینه که تائید اونها هیچ قابل اهمیت نیست و کتاب رو در ۲۰۰ نسخه بدون مجوز چاپ کن این یه کار قانونیه گویا و ایرادی هم بهت نمی گیرن…رضا حیرانی شاعر به دلیل همین سانسورها کتابی چاپ کرد با همین احوال که گفتم. حالا دیگه خو دانی… ولی باز توصیه می کنم چاپ نکن و خودسانسوری رو رها کن …
بله بله، نمی دانم به اندازۀ دوستان حقیقی اتان قدر و ارزش خودتون رو می دونید یا نه!!!
امیدوارم که بدونید
قضیه ،آب که از سر گذشت، است
خواهشاً مطالبی که بهش اعتقاد ندارید رو ننویسید… به هیچ عنوان ننویسید
اینکه خدا میدونه اون مطالبی که آقایون فرموده اند باید حذف بشه چه اهمیت و ارزشی داره، بماند… نمیدونم دلتون میاد بچه تون رو معلول کنین؟!
حذف مطالب رو خود دانید… اگرچه فکر میکنم بیشتر دوستانتون مخالف با حذفِ حتی یک خط از افکارتون باشند، حتی اگر به قیمت چاپ نشدن کتابتون باشه… ولی خوب به این امر هم نیمشه زیاد دخالت کرد… ما بیرونِ گودیم
اما خواهشاً مطلبی رو به زور و به دلیل فرمایشات حضرات ننویسید… حتی یک کلمه..
شما جزءِ اون آدم هایی هستید که حیفه… واقعاً حیـــــفه بشکنه…
آقای نور آقایی واقعاً نمیشه کمی بیشتر برای چاپ کتابتون صبر کنید؟
بعضی راه ها وقتی رفته بشه دیگه برگشتی نداره
در مورد این اثر مطمئنا شگفت انگیز که خیلی ها مشتاقانه منتظرش هستند، نگذارید این اتفاق بیافته
حیــــفه…
سلام انرژی، حالت چطوره؟ فکر کنم حالته وزارت ارشاد گرفته. اشکال نداره. تو هم کتاب چاپ نکن. یه کم صبور باش، بعد که شرایط فراهم شد کتاب بده برای چاپ.
بذار بچه ات سالم و کامل به دنیا بیاید نه نارس و ناقص.
موفق باشی
سلام … این چنین شکستهایی حرمت دارد دوست عزیز … کم نیستند اما قانعیم به بودنشان … موفق باشی و کماکان نویسا
سلام
می دونم فردی هستید که در انتخاب واژه ، نهایت دقت رو می کنید. با تمام احترام و ارادتی که نسبت به شما دارم ، هنوز نتونستم بعد از چندین بار خوندن متنتون متضاد مناسبی رو برای لغت ” آزاده ” پیدا کنم …….
با آرزوی بهترین ها
……….به قلبتان گوش کنید هر چه او گفت همان کنید.
درود بر همگی یک نوشتار برای تندیس خانم نوشتم در تالار گفتمان هخامنشیان به رویه ی نخست آمده “آب گوهر آفرینش “جناب نور آقایی شما هم حتما بخوانید به درد تون می خوره!!!!!
سلام آرش جان
از اینکه شنیدم قراره کتابت را علی رغم میل باطنیت سانسور کنی متاثر شدم
به اعتقاد من تو که چند سال صبر کردی یه مدت دیگه هم صبوری کن ،
مطمئنم اوضاع روبراهتر میشه
در ضمن یادت باشه که :
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
موفق باشی مرد بزرگ .
علی میرفتاح از یزد
اگر چاپ کردند که کردند، اگر نکردند؛ یعنی این کتاب کتابیست که هرچه از عمرش بگذرد پربار تر خواهد شد و بالاخره میرسد آن روزگاری که لیاقت وجود اینچنین کتابی را داشته باشد..
ولی خواهشاً اگر با این تغییرات هم باز مورد مقبولیت قرار نگرفت به بیشتر تغییر دادنش تن ندهید..
وگرنه شاید بعد از چند وقت ببینید که محتوای کتابتان از روزهای اول خود فرسنگ ها فاصله گرفته است..
یک سوال!
آیا تن ندادن به خواسته های بی اساسِ ایشان، مناسب ترین دهن کجی به افکار مضحکشان نیست؟
آیا آن روزگاری که در شب امتحان فیزیک، ریاضی میخواندید تا به هر چه تحمیل است دهن کجی کرده باشید، تمرینی نبوده است برای نشکستن در مقابل این انسان های آدم نما؟
…!؟!
سلام ،وقت بخیر
نمی گویم چه بکنید و چه نکنید.
اگر تک تک ما جای شما بودیم چه می کردیم؟
اگر این کتاب را من نوشته بودم، از خود می پرسیدم:
۱- هدفم از نوشتن این کتاب چه بوده؟
۲- با سانسور کردن یا سانسور نکردن چه چیز را از دست می دهم و آن چیز چقدر برای من ارزش دارد؟
به هر حال، صلاح مصلحت خویش … .
موفق باشید
سلام ارش جان به نظر من کتابت را چاپ کن حتی با وجود سانسورها باز هم مطالب خوب
خواهد داشت امیدوارم موفق باشی
با سلام
به خاطر بسپار: برده نباش! تا جایی پیرو جامعه باش که احساس میکنی لازم است، اما همیشه حاکم بر سرنوشت خود باش.
این کتاب سرچشمه افکار شما است مال شما است بچه شما است و همه چیز شما
پس درست ترین تصمیم را بگیرید به دلتان رجوع کنید هرچی اون میگه گوش کنید
پیروز باشید
آرش بسیار عزیزم
این روزها آدمها را هم حذف و تحریف میکنند چه برسد به کتابها!!!!
ولی من دعا میکنم که خداوند آرزوی دل تو را به تو عطا نماید هرچند که همین حدایی که حرف دل ما را بهتر از هرکسی میفهمد در کتاب مقدس, در کتاب ایوب میفرماید:
آرزویی که در وقتش برآورده نشود باعث مرارت دل است.
پس دوست خوبم من را با خودت در این مرارت دل شریک بدان.
سلام
فراموش نکنید:
” ما همگان تنها نیمی رهاییم….. نیمی در بند…”
فکر می کنم دربرابر فنا شدن یک هدف بزرگ چشم پوشی کردن از اهداف کوچکی که راه های دیگری هم برای رسیدن به اونها وجود دارد، راه عاقلانه ای باشه.
سلام
آرش عزیز همیشه اون کاری را انجام بده که بهت شادی و آرامش میده و خودت هم خوشحال میشی
……………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سعی میکنم.