اپیداوروس: اروپا ۳۲

امروز نفری ۲ یورو و ۶۰ سنت دادیم و با اتوبوس به شهر دیگری به نام Epidaurus از منطقه پلوپونزی رفتیم. ۵۰ دقیقه طول کشید تا به آن‌جا برویم، جایی که سایت تاریخی Asklepieion قرار داشت. این سایت تاریخی، روزگاری یک شهر مذهبی به شمار می‌رفت که دوران شکوفایی آن از ۲۶۰۰ تا ۱۶۰۰ سال پیش بود. در این شهر مقدس بسیار جالب، مکانی به عنوان خوابگاه زائران، محلی برای ورزش کردن، محلی برای درمان شدن، معابد خدایان مختلف، حمام، تئاتر و … وجود داشت که هر کدام قصه‌ی منحصر به فرد خود را داشتند و من سعی می‌کنم اطلاعاتی را که کسب کردم با گزارش تصویری خدمت شما ارائه کنم:

سایت تاریخی «آسکٍلٍپیون»: همه‌ی عکس‌های زیر تا آخر عکس‌های مربوط به سالن تئاتر، از همین سایت باستانی هستند.

این عکس پیست دومیدانی سایت باستانی آسکلپیون را نشان می‌دهد. جالب این است که این پیست دومیدانی در نزدیکی معبد «آسکلپیوس» (با آسکلپیون اشتباه نگیرید، و توضیح می‌دهم که او کیست) قرار داشت و باید ذکر کنم که ورزش در یونان باستان از اعمال مقدسی به شمار می‌رفت که باعث می‌شد قهرمانان مورد توجه خدایان قرار بگیرند.

این ثصویر نشان می‌دهد که شرکت‌کنندگان در مسابقه دو، چگونه در جایگاه قرار می‌گرفتند و داور چگونه اجازه‌ی شروع مسابقه را صادر می‌کرد. مسیر هر یک از شرکت‌کنندگان به وسیله چوب از مسیر دیگران جدا شده بود.

Asklepios خدای سلامتی و در واقع دکتر – خدا بود. کل این سایت تاریخی Asklepieon که از نام او گرفته شده، به این خاطر است که بیماران برای شفای دردشان به این شهر مقدس می‌آمدند و تمنای سلامتی داشتند. با این که واقعا در این شهر دوا و درمان می‌شدند (چنان‌که وسایل پزشکی در این شهر یافت شده و در موزه نگهدای می‌شود) اما تقاضای سلامتی‌ بیماران از آسکلپیوس، بسیار جالب توجه بود. تصویری که در بالا می‌بینید، مکانی را نشان می‌دهد که بیماران برای شفا بافتن به آن‌جا می‌آمدند. در نزدیکی همین تصویر، معبد ویران شده‌ی آسکلپیوس قرار دارد. هنگامی که بیماران به این بخش می‌آمدند، ابتدا خود را آماده شفا یافتن می‌کردند، چنان‌که از آب مقدسی که در این‌جا وجود داشت خود را تطهیر می‌کردند و بعد می‌خوابیدند. بیماران چندین شب در این مکان می‌خوابیدند و انتظار داشتند که آسکلپیوس به خوابشان بیاید و آن‌ها را درمان کند. خوابیدن و به خواب زدن بیمار، نمادی از مرگ بدن بیمار بود تا بعد از حلول روح خدا در وجودش، بدون بیماری از خواب برخیزد. من وقتی این موضوع را فهمیدم تا چند لحظه مات و مبهوت ماندم. احساس می‌کردم چقدر رویا و شفا در فضای این‌ مکان پخش است. و بعد با مکان‌های زیارتی خودمان مقایسه کردم و راز خواب بیماران زائر در امام‌زاده‌ها را دانستم. خودتان ببینید که چقدر داستان و روایت در ایران داریم که بیماری به مکان مقدسی رفته و در خواب شفا یافته و از این قبیل…این اسطوره‌ای یود که هرگز در ایران در موردش فکر نکرده بودم و فکر نکنم کسی در ایران دلیل و فلسفه‌ی خوابیدن در مکان‌های مقدس را بداند.

تصویر دیگری از این سایت تاریخی

نام اپیداوروس به زبان یونانی بر روی یکی از سنگ‌ها نوشته شده بود.

این هم مجسمه‌ی آسکلپیوس، خدای سلامتی است که عصایی در دست دارد و ماری به عصا پیچیده و به سوی بالا می‌رود. حالا می‌توانید حدس بزنید که علامتی که بر روی سردر هر داروخانه‌ای می‌بینید، چند سال قدمت دارد و ریشه‌اش از کجاست. از آن‌جا که با نمادها آشنا هستم، می‌توانم در مورد این عصا و این مار و ترکیب این دو موجود (عصا و مار) که یکی منعطف و دیگری غیر منعطف است و هر دو اگر بر روی زمین ساکن باشند یک‌جور به نظر می‌رسند و این‌که چرا عصا در اسطوره‌ی موسی به مار تبدیل می‌شود و… کلی برایتان حرف بزنم که باشد برای وقت دیگر.

این هم تصویری از سالن تئاتر شگفت‌انگیز اپیداوروس که ظرفیت ۱۲۰۰۰ نفر را داشت و ۲۴۰۰ سال پشت به آفتاب ساخته شده.

ما حدود یک ساعت در این مکان نشستیم و به بازی ابرها در این مکان رویایی خیره شدیم.

بعد از آن می‌توانستم آسمان را در آغوشم جای دهم.

 بعد از این‌که دیدار از سایت باستانی را تمام کردیم به ناف‌پلیو برگشتیم و تصمیم گرفتیم که از فرازی دیگر، ناف‌پلیو را بنگریم. پس به سویی رفتیم که به آسمان می‌رفت. راستش در این چند روز، هر وقت سراغی از خودم گرفتم یا بر آب دریا بودم یا در فراز آسمان. به شرح تصاویر زیر، مهمانتان می‌کنم:

در نزدیکی آسمان این بچه لاک‌پشت را هم دیدیم. قبلا فیلم «لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند» را دیده بودم، پس تعجب نکردم.

 

 

شکار هم می‌کنم گاهی

آسمان در بر و ابر در کف و معشوق به کام است.

دوستش دارم این عکس را. این دو تا را. به‌خدا دارند با هم حرف می‌زنند.

جان دارد این جزیره انگار.

 

نور را دنبال می‌کردم تا به کجا می‌بردم.

قلعه‌‌ی شهر ناف‌پلیو: همه‌ی این عکس‌ها را از داخل قلعه گرفته‌ام.

این می‌تواند آخرین عکس امشب باشد، اما اگر از آسمان پایین آمدید یک عکس هم از زمین ببینید.

نه، بهتر است این یکی را نبینید…

می‌خواهید ببینید؟

به قول یونانی‌ها…دَکسی!… یعنی “باشد.”

 

کافی است دستتان را در جای مشخص شده بگذارید تا این دستگاه از سرٌ درون خبر دهد.

دیدگاه‌ها

  1. Navid

    آنجا که نور را دنبال می کنی تا به کجا می بردت!
    آنجا را دوست می دارم و سجده می کنم بر این همه زیبایی و اعجاب خداوندی!
    نیازی نیست که موسی عصا را مار کند تا این همه قدرت خداوندی را ایمان آوریم!
    اینها خود همه معجزه اند…
    یادتان هست؛ ” هر چه که بیند دیده، خدایش آفریده…”

  2. shireen

    اپیدارووووووووووس، یعنی‌ اگه یک بار دیگه برم یونان به خاطر تئاتر اینجاست!!! میدونی‌ چه طراحی‌ آکوستیک پیشرفته‌ای داره اینجا؟!!! آن هم ۳۶۰ سال پیش از میلاد!!! ردیف صندلی‌ها در دامنه کوه با چنان دقتی‌ طراحی‌ شده که صدا به همه جای اون می‌رسه!!! میدونی‌ رو به غرب ساخته شده که از خورشید به عنوان نور صحنه استفاده بشه که از پشت می‌‌تابه؟ میدونی‌ چرا این سالن نزدیک دارلشفا ‌ست؟ چون یونانی‌ها معتقد بودن نمایش شفاست. مخصوصا تئاتر موزیکال که آرامشی ببخشه… من نرفتم اینجا :(( نشد نشد وقت نشد
    …………………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از اطلاعاتت. واقعا اپیداوروس فوق العاده است.

  3. سیما سلمان‌زاده

    عجب قدمتی داره گردشگری سلامت!
    ………………………………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. چه تحلیلی جالبی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *