کویر: یک سفر، یک تجربه، یک متن

با زبانم سطح آبنبات با طعم قهوه را می‌چشم که چند ثانیه پیش در دهانم گذاشته‌ام و نگاهم به دورترین چشم‌انداز افق کویر است.

آرام آرام لذت چشایی و چشمانی را به درونم جاری می‌کنم. سعی می‌کنم با مخلوط نسبیتی از «وهم دوردست ورودی چشم» و «فهم روراست ورودی دهان» کیمیاگری کنم. ترکیبشان حس نوشیدن جرعه‌های اکسیری نثارم می‌کند.

در دنیای مملو از شهرها و شلوغی‌ها، بودن در جایی که نشانی از جاده‌ها و آدم‌ها نیست، به خیالی عجیب می‌ماند، چنان که گم اندر گم می‌شوی در این ناکوچه‌ها، بی هیچ پس کوچه‌ای.

خودت را در مرکز دایره‌ای می‌یابی با محیطی بیکران که کارکردش انداختن سودای «یگانه بودن» در جان توست. در این آن، شاهد بر هم‌ کنش دو مفهوم «تهی» و «تنها» می‌شوی در درونت.

هنگامی‌که وجودت به تمامی تسخیر بشود، به نبوغ هر ذره‌ای از خاک پی می‌بری که تا پیش از این شعوری برایش فرض نمی‌کردی، به‌ویژه در زمانی که غباری می‌شود معلق، به فرمان نسیمی یا که طوفانی. آنگاه که برمی‌خیزد و می‌چرخد و برمی‌گردد و اینگونه فلسفه‌ی ساده‌ی هستی را به نمایش می‌گذارد.

به بوته‌ها نگاه می‌کنم که گفته‌اند هیچ آدمی از زیرشان به عمل نیامده و فکر می‌کنم چگونه خودشان در این بی چیزی، چیزی شده‌اند و چیزستان آفریده‌اند.

خط پست افق ممتد کویر جای چندانی برای چنین و چنان کردن خطوط بلند عمودی باقی نمی‌گذارد. با این حال نطفه‌های واژه‌های شکوهمند برای وصف مکان کماکان شکل می‌گیرند، اما زاده نمی‌شوند؛ شکست مطلق می‌شود و سکوت شکسته نمی‌شود.

با خودم می‌اندیشم، کویر نمادی از گذشته‌ی نزدیک به لحظه‌ی آغاز هستی است؛ زمانی که حیات در کمترین کمیت و کیفیت خود است.

این کویر و رمل‌هایش را که می‌بینم، انگار اقیانوسی است که موج‌های بلندش، در یک لحظه از زمان متوقف شده. کویر رد پایی را بر خاکش بر نمی‌تابد چنان‌که دریا رد دستی را بر آبش.
اینجا، با همه‌ی خشکی‌اش، تردستی می‌کند. کویر بو ندارد اما به شدت لمس کردنی است.

انگار شن‌های کویر نتیجه‌ی هزاران بار سرند سنگ‌های کوهند.
شاید باورتان نشود، اما این صحنه از هستی، پر از تنوع غافلگیر کننده است.

کویر ریگستان، شهرستان اردکان

دیدگاه‌ها

  1. سیما

    کویر برنمی‌گرده
    مقیم میشه
    برای همیشه
    ……………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. جمله‌ی جالبیه.

  2. لیلا

    سلام
    چه سفرنامه نابی نوشتی. دستت طلا
    آبنبات با طعم قهوه و شیر امتحان کن خوشمزه ست.
    تو چقدر کویر را دوست داری وبسیار زیبا توصیفش میکنی. دمت گرم

    بی گمان کویر
    همان دریای عاشقیست که می گویند
    چشم به راه معشوق
    به اندازه همه قطرات آب هایش
    و به وسعت پهنای بی انتهایش گریسته است.
    ………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از اینکه مطالعه کردی. زنده باشی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *