دو پرنده دیدم که دقایقی را چند دهمتر فرازتر از آسمانخراش مونپارناس در پرواز بودند.
حتما دیدار رود سن، برج ایفل، کلیسای قلب مقدس، آرامستان پرلاشز و … از آن بالا دیدنیتر است.
با خودم فکر کردم در انعکاس چشمان آن بلندپروازان که در حرکت دورانیشان پاریس را میپایند، چه معمایی کشف میشود؟!
همان لحظه به یاد آن دو عقاب زئوس افتادم که از شرق و غرب دنیا پریدند تا در مرکز دنیا دلفی، به هم برسند. اندیشیدم شاید همچون معنایی باشد که در آن روزگاران، پیشگوی معبد در نظر داشت.
لحظهای بعد با خودم گفتم شاید جواب در چهارراههای پاریس باشد که جایگاه نشستن مردمان است در کافهها. همانهایی که انگار آنجایند تا ادیپوار به چیستانهای مکرر ابوالهولهای روزمرهی زندگی جوابی درخور بدهند.
ابوالهولها انگار نه در اسطورهها پنهانند و نه در میان دیوارهای قلعهی لوور محصور. آنها اینجایند، روبروی ما، به چشمانمان خیره شدهاند و سوالهایشان را میپرسند.
پرندهها دیگر رفته بودند…
دیدگاهها
پرندهها هم پرسه میزنند؛
اما
هیس، اسطورهها فریاد نمیزنند…
…………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
سلام
این دومین بار هست که من نام مونپارناس را میشنوم.
دفعه اول نام فیلمی بود که خیلی سالیان پیش دیدم.
تو فقط باید بنویسی استعداد خاص با سبک نگارش منحصر به فرد مخصوص ارش نورآقایی . بی نظیری
…………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. محبت داری لیلا جان. سپاسگزارم.