فرش؛ روایتی از دو جهان و دو آفریدگار

خالق می‌نشیند پشت دار و جهانی از پایین به بالا می‌آفریند. در قاب جهانش در ابتدا چیزی نیست جز طرحی از خیالی در ذهنش.

تمام که می‌شود، جهانش را پهن می‌کند و خود به میانش می‌شتابد. می‌نشیند در آن. آری آفریدگار به سرزمینی که آفریده فرود می‌آید، هبوط می‌کند به آن باغ و در میان درختان و گل‌ها و جانوران دنیایش می‌زید.

این باغ با آن باغ فرق دارد که خدایش مخلوقش را، که این خالق باشد، از آن بیرون رانده؛ از آن بالا به پایین. راستی آن خدا خودش را پنهان کرده در کجا.

دیدگاه‌ها

  1. ماری

    طلب، آدمی را به بافتن خیالی از باغ عدن، خالق ساخته، که میان این طلب و آن فقر،تنها یک چله، فاصله هست.
    ………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از ارائه نظر

  2. ماری

    چنین بامهربانی خواندنت چیست
    بـدین نا مهربانی رانـدنـت چیست

    به عاشق بودن او که پیاله را می شکند بیشتر گمان می برم
    مرد کماندار،عاشق باید که در چنته ،آتشی،قهری ،غیرتی ،داشته باشد.شما فاصله می بینید؟
    ………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام.

  3. لیلا

    سلام
    زنده باد آرش چه توصیف زیبایی و عالی از دوتا آفریدگار نوشتی مخصوصا آفریدگار فرش لذت بردم.

    حرف‌هایِ تو مثل قالی ایرانی‌ست
    و چِشم‌هایت
    گُنجشک‌های دَمشقی
    که بین دو دیوار می‌پرند.
    نزار قبانی

    این صدا هییس از کجاست؟
    تو که این همه خیره شدی به آسمان
    خدا کجاست؟
    کمی چرخ بزن برایم
    ورد بخوان
    کمی پشت سر من حرف بزن
    دندانم خیره مانده پس زبانم کجاست؟
    باز این صدای هییس… از کجاست؟
    سرم درد می کند. پس این قرص های من کجاست؟
    با توام:
    خدا کجاست؟…

    رضا بکرانی
    ………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. همیشه بهترین اشعار را در کامنت‌ها میزارید. سپاس.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *