گیل‌گمش ۳

مردم از گیل‌گمش – شاه راضی نیستند:
در همان لوح اول علاوه بر توصیف زورمندی و توانایی گیل‌گمش که بسان نره‌گاو است، از ستمکاری او سخن به میان می‌آید. مردم شکایت گیل‌گمش را به خدایان می‌برند: “او، گیل‌گمش، پسری را به پدر بازنمی‌گذارد….دختری را به آن‌که دوستار اوست بازنمی‌گذارد.” (گیل‌گمش، برگردان احمد شاملو)


تفسیری که می‌شود از دو جمله‌ی شکایت آمیز فوق ‌الذکر کرد این است:
جمله‌ی اول…”او، گیل‌گمش، پسری را به پدر بازنمی‌گذارد.” احتمالا به این معنی است که فرمان گیل‌گمش از فرمان پدران برتر است و پسران به خدمت او برای سپاهی‌گری و نگهبانی و شبانی و … در‌می‌آیند. شاید هم منظور این است که گیل‌گمش اهل شاهدبازی است. {در این مورد در جای دیگری بیش‌تر سخن خواهیم گفت.}
جمله‌ی دوم…”دختری را به آن‌که دوستار اوست بازنمی‌گذارد.” به احتمال قریب به یقین صحبت از رسم قدیمی تصاحب دختر باکره در شب عروسی، توسط شاه و کدخدا (در این جا گیل‌گمش) است.
وقتی که خدایان شکایت مردمان را می‌شنوند، برای گیل‌گمش رقیبی می‌آفرینند تا از طریق او، قدرت تهدید‌کننده‌اش را مهار کنند. برای این منظور، خدا – بانو آرورو Aruru دست به کار می‌شود. “دست‌ها بشست. مشتی خاک رس برگرفته به آب دهان تر کرد و انکیدو پهلوان را در پهن‌دشت بیافرید.” (گیل‌گمش، برگردان احمد شاملو)
در این‌جا چند نکته وجود دارد. اول از همه این‌که، خدایان خود برای تنبیه گیل‌گمش اقدام نمی‌کنند، بلکه قرار است با واسطه این کار را انجام دهند. بعدتر هم می‌بینیم که خدای «شمش» از گیل‌گمش می‌خواهد که نگهبان جنگل سدر را نابود کنند. تحلیل من از این واسطه‌ها، این است که خدایان برای حکومت بر آدمیان و برای تشویق و تهدید آن‌ها، دو روش دارند. روش سیاسی و روش مذهبی. واسطه‌های سیاسی آنان، شاهانند و واسطه‌های مذهبی‌اشان، پیامبران. از طریق این دو گروه است که خدایان به خواسته‌هایشان می‌رسند.
این دو گروه همیشه با هم در جدالند و مقام واسطه‌گری را تنها برای خود می‌خواهند و نه دیگری. این تفسیر مصداق تاریخی هم دارد، در طول تاریخ سعی شاهان همواره این بوده که مقام مذهبی هم داشته باشند و پیامبران و کاهنان و روحانیون هم می‌خواهند که قدرت سیاسی به دست بیاورند.

نکته‌ی دیگر آن‌جاست که می‌بینیم، خدا – بانو انکیدو را می‌آفریند نه خدا، و به همان طریقی هم می‌آفریند که در اندیشه‌های عبری و اسلامی و برخی از ادیان و مذاهب دیگر هم دیده می‌شود، چرا که انکیدو از خاک آفریده می‌شود.

انکیدو:
“اینک انکیدوست. موی بر همه‌ی اندامش رسته، تنها در میان دشت ایستاده است… موی سرش چون موی زنان چین بر چین فروریخته است. موی سرش به‌سان گندم رسته است. از سرزمین‌ها و از آدمیان آگاه نیست و پیکرش از پوست جانوران دشت پوشیده است…انکیدو با غزالان علف مرغزار می‌خورد، با جانوران بزرگ از یک آبدان می‌آشامد،…” (گیل‌گمش، برگردان احمد شاملو)
از این تعریف برمی‌آید که انکیدو هر چند انسان است، اما با گیل‌گمش بسیار فرق دارد. گیل‌گمش شاه است و در شهر زندگی می‌کند و با فرهنگ است. اما انکیدو به حیوانات می‌ماند و با آن‌ها دمخور است، از فرهنگ و شهرنشینی چیزی نمی‌داند، با آدمیان سر و کاری نداشته است.
در یک کلام گیل‌گمش نماد فرهنگ و انکیدو نماد طبیعت است. در ادامه می‌بینیم که گیل‌گمش و انکیدو با هم مبارزه می‌کنند و بعدش به سازش می‌رسند. هم در هنگام مبارزه و هم در هنگام سازش، به ما فهمانده می‌شود که گیل‌گمش (فرهنگ) از انکیدو (طبیعت) برتر است. بعد از دوستی و همکاری انکیدو با گیل‌گمش، انکیدو به مرگ محکوم می‌شود و گیل‌گمش هم به جاودانگی نمی‌رسد. همه‌ی‌ این‌ اتفاقات، جدال میان فرهنگ و طبیعت را روایت می‌کنند. فرهنگ برای غالب شدن، همیشه بخشی از طبیعت را نابود می‌کند و خود فرهنگ نیز جاودانه نیست، چرا که بدون طبیعت، فرهنگ محکوم به فناست.
من عقیده دارم که سازش میان گیل‌گمش و انکیدو را به زبان امروزی می‌توان، تلاشی برای «توسعه پایدار» عنوان کرد (هرچند که بی‌نتیجه می‌ماند)، چرا که توافق میان این دو است که از بین رفتن دشمنان را باعث می‌شود. با این‌که مرگ تومار زندگی گیل‌گمش را در هم می‌پیچد، اما در جایی از داستان می‌بینیم، انسانی هست که به جاودانگی دست یافته. او همان کسی است که جان انسان‌ها و جانوران را از بلای طبیعی توفان نجات داده است. او، در یک کشتی انسان‌ها و حیوانات و گیاهان را جای داده و آن‌ها را به ساحل سلامت رسانده و این یعنی هم‌زیستی انسان و جانور یا به قولی فرهنگ و طبیعت. به عبارت دیگر، طبیعت بر کشتی فرهنگ سوار شده و با هدایت کسی به نقطه‌ی امن می‌رسد که لیاقت جاودانگی پیدا می‌کند. جاودانگی این انسان، مفهوم «توسعه پایدار» را تداعی می‌کند.

ادامه دارد…

دیدگاه‌ها

  1. شراره

    واااااااااااای
    جایی که صحبت از نماد فرهنگ و طبیعت کرده اید…

    واقعاً بعضی اوقات مطمئن می شوم که شما – حقیقتاً – بی نظیریــــد…

  2. آبادی ویران شده

    salam, khaste nabashin, weblogetono ta hadii khondam, baram jaleb bod,,man be khatere reshteye tahsilim bayad hemaseye gilgamesho mikhondam, amma az tanbali hamishe hey be aghab andakhtam in karo, ama emroz ba khondane weblogeton targhib shodam ke hatman in karo bokonam, thx.
    movafagh bashin, bye:)

  3. فرزانه عدالت منش

    استاد آرش نورآقائی

    بی نهایت سپاسگزارم

    شاد باشید
    …………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام.

  4. سیما سلمان زاده

    درود
    از ابتدا شروع کردم به خوندن این حماسه…
    تفسیر شما از عاقبت نبرد فرهنگ و طبیعت و جناسی که در تبیین اون به کاربردی شاهکاره
    دست مریزاد 🍀
    ………………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس.

  5. Masi

    واقعا دم شما گرم! چه کردین!!
    شروع ِ بی نظیر و این تفسیر غافلگیر کننده و جانانه !
    واقعا گاهی زبانم بند میاد از شگفتی نوشته ها و انسجام و تفسیرهای معرکه ی شما 🙇‍♀️🙏🏻

    استاد یادم میاد از پیوند فرهنگ و طبیعت یک بار دیگر در کارتون هایدی و کشور سوئیس هم صحبت کردین . به همین زیبایی بود برام.
    ……………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. بزرگوارید. بله در داستان هایدی هم نظیر این ارتباط وجود داره.

  6. محمد فرهادی

    تفسیر فرهنگ(تمدن) و طبیعت شما بی نظیر بود واقعا دانا هستید حالا متوجه شدم چرا زرتشتیان اینقدر برای عناصر طبیعت ارزش و احترام قایل بودند چرا آلوده نکردن خاک و آتش اصل دینی بوده
    …………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس. محبت دارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *