دوست دارم روز تولدم غیبم بزند. دوست دارم دور باشم.
از کیک تولد و جشن تولد هیچ خوشم نیامده و نمیآید. راستش از پیام تبریک هم دل خوشی ندارم. این پیامها را معادل مویههای بعد از مرگ میدانم. هیچ سودی ندارند، فقط برای فراموشی خوبند. و من اصولا در اینجور مواقع با فراموشی سر جنگ دارم.
(این دو سه خط بالا را برای خودم میگویم، نسخهای نیست که برای دیگران تجویز کنم.)
با این همه امروز وقتی فهمیدم برخی از دوستانم از مدتها قبل برنامه ریزی کرده بودند تا مراسم وسیعی ترتیب دهند و رفقایم را جمع کنند و من این برنامه را (به دلیل ناراحتی دو سه روزه اخیر) به هم زده بودم، خیلی شرمنده شدم.
باید اقرار کنم که امشب خودم را سرزنش کردم و بابت غرور و خودخواهیام خجالت کشیدم.
چه کنم، ذاتا از هر چیزی که رنگ و بوی کلیشه بدهد، بیزارم. ولی انگار محبتهای فراوانی در پس همین کلیشهها نهفته است.
اینها درسهایی است که یاد میگیرم. درسهایی است که یاد میگیریم.
دوست دارم امشب سیگاری بگیرانم و در بالکن خانهامان، رو به کوه -به همان کوه جاودان که می خندد به من میرنده و پیر شونده- دودش را بیرون دهم. و با هر پک، فحشی نثار روزهای سگی آینده کنم. آیندهای که از همین شنبه خواهد آمد و از آن بیزارم.
برای روزهای آینده هیچ برنامهای ندارم. قصد کردهام تغییر کنم قضایم را. اما بیمایه یعنی فطیر.
این روزها به رفتن میاندیشم. به رفتن و دور شدن. دور شدن از خودم. میدانم، خوب میدانم، بیش از هر چیز باید از خودم دور شوم.
و در این میان همهی ترسم،
همهی نا امیدیام،
همهی دلواپسیام
از این است که
مفید نباشم.
دیدگاهها
قدم نهاده ای به چشم ما،
به باغ بی بهار ما،
به باغ خسته ای که هرگز انتظار رویش دوباره اش نبود،
به هفت آسمان یک ستاره اش نبود،
تو با ترانه امید
تو با کلام آفتاب،
ز راه رسیدی و
هدیه ات برایمان بهار بود
اینجا به هر گوشه اش نشان دست های توست،
اینجا به هر گوشه اش نشان ز جای پای توست….
آرشا … نازنینا … دلت شاد و خودت خوش
از طرف مزاحم همیشگی
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. مهدیس عزیز، سپاسگزارم.
سلام
تولدتون مبارک …
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
سلام مرد جوان
شروع جدید مبارک
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. قربانت مجتبای عزیز
گاهی در زندگی چنان مفیدیم که نمیدانیم، گاهی به خاطر حضورمان لبخندی را به کسانی میدهیم که نمیفهمیم.
مفید یعنی سادگی
مفید یعنی یه صبح بخیر ، یه سلام
مفید یعنی حضور
مفید یعنی یه لبخند
مفید یعنی همین چند قلم نوشتن
مفید یعنی همین به ناگاه
مفید یعنی انسان، تو، من، ما، همه…..
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. شاید.
تورو آرزونکردم
ته تنهایی جاده
آخه حتی آرزوتم
واسه من خیلی زیاده
تورو آرزو نکردم
این یعنی نهایت درد
خیلی چیزا هست تو دنیا
که نمیشه آرزو کرد
تورو تا یادمه از دور
ار همین پنجره دیدم
بس که فاصله گرفتی
به پرستشت رسیدم
من گذشتم از تبی که
تورو تو خونم ببینم
راضیم به اینکه گاهی
تورو میتونم ببینم
نه امیدی به سفر نیست
ازهمین فاصله برگرد
خیلی از فاصله هارو
باسفرنمیشه پرکرد
عمری پای تو نشستم
که من و حالا ببینی
تو مث کوهی که باید
من و از بالا ببینی
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام.
سلام آقا آرش سالروز تولدت مبارک
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. خیلی سپاس از شما.
سلام آرش جان تولدچهل سالگی مبارکککککککککککک ،، وبه نظر من شما همیشه ودر هر حالی مفید هستی
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. قربان فرشاد عزیزم. خیلی به خانواده محترمت سلام برسون.
راستش را بخواهید دیروز حرف شما بود با یکی از دوستان…به یاد بحث های خودتان افتادم…حق دارید هر چند کلیشه ای است…به نظرم سیگار فکر خوبی است…تمرکز می آورد!!!اتفاقا من هم امروز داشتم به همین فکر میکردم!
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. گاهی از اینکه سیگاری نیستم، لجم میگیره.
( دست نوشته های فروغ فرخزاد)
“رفتن” !
رفتن که بهانه نمیخواهد ،
یک چمدان میخواهد از دلخوریهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشیهاى انکار شده …
رفتن که بهانه نمیخواهد وقتى نخواهى بمانى ، با چمدان که هیچ بى چمدان هم میروى !
“ماندن” !
ماندن اما بهانه مى خواهد ،
دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوست داشتنى،
دوستت دارمهایى که مى شنوى اما باور نمى کنى،
یک فنجان چاى، بوى عود، یک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شیرین …
وقتى بخواهى بمانى ،
حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد خالى اش مى کنى و باز هم میمانى …
میمانى و وقتى بخواهى بمانى ، نم باران را رگبار مى بینى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت !
آرى ،
آمدن دلیل مى خواهد
ماندن بهانه
و رفتن هیچکدام ……
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.
سلام
متاسفانه یا خوشبختانه نوشته اتون رو درک می کنم و بدتر (یا بهتر؟) اینکه به نظرم بسیار به آرش نورآقایی که ما (خوانندگان وبلاگ) می شناسیم می آید!
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از شما.
سلام
تولدتان مبارک
امروز بود و صفحه فیس بسته برای تبریک
یادمه بحران ۳۰ هم خیلی ازش میگفتن اما خیلی هم بد نبود مهم اینه که چه جوری و کجا باهاش روبرو بشید !
سلامت و شاد و موفق باشید
همیشه و همه چا در پناه خالق طبیعت
:):):)
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.
عمر انسانهای مفید باید بیشتر از ۱۰۰ سال باشه. برات بیشتر از ۱۰۰ ارزومندم
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. من به چیز دیگه ای فکر می کنم اما…
……
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام.
درودها دوست عزیز
.
آرش عزیز طبیعی ست ..همه ی ما یه وقتایی به این نقطه می رسیم….اما تو می تونی و باید بتونی از این بحران رها شی…
من ام همیشه دل ام می خواد برم.. و دور شم دور دور…از همه از خودم..
نمی دون ام چرا . یاد این شعر خودم افتادم:
آرام ترین اقیانوس می داند
راز کشتی هایی که در من غرق می شوند
مرگ را گفته ام
دل تنگی هایم را ببرد
جایی دورتر
میان گودال ماریانا
چال کند !!!
……………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
چرا ادرس ایمیل همیشه در کادر ثابت وجود دارد مگر قید نکرده بودید نمایش داده نخواهد شد
……………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. نمایش داده نمیشه.
در مورد قسمت اول متنت باس بگم حرفی واسه گفتن ندارم
گفتم که می ری سریع “علیه” ما می نویسی! :))
در مورد قسمت دوم هم نظرم رو می دونی
تمام این مویه ها، دردها و چس ناله ها حق شماست!
اما بنده با سرکار خانم بیگل همنوایی می کنم و می گم
.
.
.
.
.
ساده است لغزشهای خود را شناختن
با دیگران زیستن
به حساب ایشان
و گفتن که من این چنینم
ساده است که چگونه میزی
باری زیستن سخت ساده است
و پیچیده نیز هم
……………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از تو.
هرچند از کلیشه تبریک تولد چندان دلخوشی ندارید اما سالروز تولدتون را تبریک گفته و ما خوشحالیم که امثال شما به این دنیا پا گذاشته اند … برایتان روزهایی سرشار از سفر و سفر وسفر و خودیافتگی آرزو دارم .
……………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از محبت شما.
با سلام حضور استاد آقایی(آقا آرش)
مطالب اخیرتان را خواندیم این اشعار را که قبلا از بزرگی شنیدم به ذهنم آمد که می تواند شفایی باشد بر دل خسته دلان:
گاهی گمان نمی کنی و میشود گاهی نمیشود که نمیشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت نیست گاهی تمام شهر گدای تو می شود
منظور شاعر حکمت خداوند است.
شاد باشید.
……………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
ارش عزیز چرا احساس مفید بودن نکنی با اینهمه کار های مثبت که تا بحال انجام دادی این هم بحرانیه که می گذره مطمن باش نوشته هاتو خیلی دوست دارم یاد روزهای خوش گذشته کتاب شعرت که برام امضا کردی بخیر
……………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. اگر هم مفید بودم، متعلق به قبل بوده. باید ببینم از الان به بعد چه کاره ام.
با این جمله ات بسیار موافقم ….محبتی که در همین کلیشه ها است……….
هرچند در سطح…اما هست وبسیار دوست داشتنی است..
تولدت مبارک….(حالا در نظر بگیر با تاخیر شدید .وبی ربط)اما من الان خوندمش ..
تولد هر کس برای من روزیه که به نوعی در قلبم وارد شده …نه اون تاریخ دقیق اولین ملاقات نه…تاریخ تولد مرسوم هم که به نظرم برای مادر ادم حقیقتا یک تولده …من این تولدهای حقیقی را بیشتر از تولد فیزیولوژیکی تو ذهنم دارم…..اعدادی که فقط خودم معنی اش را می دونم
……………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از شما.
سلام آقای نور اقایی، من بعد از حدود ۱۰ ماهه که این پیامتون رو می خونم، امیدوارم از این حس عبور کرده و وارد مرحله جدیدی شده باشید. من شما رو دو بار بیشتر ندیدم، ولی اینو مطمءنم احساسی که دیگران به شما دارند کاملا متفاوت ازاین حس شما به خودتونه.شما فرد مفید و نازنین و قابل احترامی هستید.براتون شادی و آرامش آرزو می کنم ، چون در این بستر شکوفایی بیشتر شما محقق می شه
……………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از لطفی که دارید.
روز تولد ، روز مرگ است
انسان فقیر هرگز ناامید نیست، انسان غنی همیشه ناامید است.
و اگر مرد ثروتمندی را پیدا کنی که هنوز ناامید نشده است، یقین است که هنوز ثروتمند نیست!
ناامیدی نماد ثروتمند بودن است. انسان فقیر میتواند امید داشته باشد. میلیونها چیز است که او هنوز به آنها دست نیافته. میتواند رویا ببیند، میتواند امید داشته باشد که وقتی آن چیزها وجودداشته باشند، او به هدفش رسیده است. آنگاه همه چیز روبهراه خواهد بود، خوشبخت خواهد بود.
این مرد به مدت شصت سال به دنبال خوشبختی بود. در شصتسالگی مرگ نزدیکتر میشود، در آن شب او میبایست این را احساس کرده باشد، زیرا هرگاه یک روز تولد میآید، احساسی لطیف از مرگ نیز برمیخیزد.
برای سرکوب این احساس، ما سالروزها را جشن میگیریم.
هرگاه روز تولد میآید، در آن روز فراموش کردن مرگ امکان ندارد.
برای کمک به فراموشی تو، دوستان میآیند و به تو تبریک میگویند و میگویند که این روز تولد تو است.
هر روز تولدی یک روز مرگ است، زیرا یک سال دیگر گذشته است، مرگ نزدیک میشود.
درواقع، سالروز تولد، یک روز تولد نیست، نمیتواند باشد ـــ مرگ در راه است. زمان به سرعت از میان سرانگشتانت سُر میخورد. خود همین زمین که روی آن ایستادهای از زیر پایت کشیده میشود. بزودی در آن مغاک بیانتها خواهی بود.
روز تولد، روز مرگ است.
برای پنهان کردن این، برای سرکوب این، جامعه کلکهایی سوار کرده است. مردم با گل و هدایا میایند تا به تو کمک کنند تا فراموش کنی که مرگ نزدیکتر آمده است ــ و آنان این را روز تولد میخوانند.
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
بنظرم احساسات آدمیزاد با همین کلیشه ها جان ِ دوباره می گیرن. مثل گردش سال که تکرارو تکراری و کلیشه اما با هر بهار جان ِ تازه میگیره و جان ِ تازه می بخشه…
امیدوارم در آستانه ی شهریور امسال، یک ماه و یک روز کم به تولدتون ….احساستون فقط این باشه، مفید بودم؛ که بودید…فقط به شرطی که برای خودتونم مقبول باشه.
……………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از همراهی با این سایت.
همون طفلی
بد عنق تر
حربص تر به زندگی نکردن
شکننده تر
و امان از آدمها که بیرحمانه تشویقت می کنن ادامه بدی
………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. بعضیها به دنیا اومدند تا دنبال زخم بگردند. بعضی ها به دنیا اومدند که زخم زبان بزنند. بعضیها به دنیا اومدند که ناچیزی خودشون رو در ناچیز کردن دیگران پیدا کنند. درست میگم. نه؟
نه درست نمیگی !
خشم ت ناراحت کننده نیست چون بعضی هایی در کار نیست اصولا ادعایی در کار نیست
زخم زبانی در کار نیست
شاید مراقبت از شکسته های تیزی یه شیشه شکسته اس شاید.میدونی چیه؟
پس کتاب واسه چی می خونی یا می نویسی ؟
واسه گفتن؟ یا واسه شنفتن؟
ترازویی ندارم
تو به مقام شهود و قضاوت نائل شدی
تو جزیی از تن منی همین
تو منصف نیستی
…………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. ببین، یک لطفی بکن و اینجا نیا. نه اینجا به درد تو میخوره، نه من با کسانی مثل تو حرفی دارم.
یادمه
اون دلواپسی هفت سال پیش بیهوده بود، اصلاً بیمعنی بود؛ تجربه به همهمون ثابت کرد.
از حالا تا هفت سال بعد هم همینطور خواهد بود.
از حالا دستمریزاد!
……………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. شما لطف داری.