ای زندگی؛
از همان ثانیههای اول که من را نشاندی پای این صفحه شطرنج لعنتی سیاه و سفیدت، میدانستی، و به من هم فهماندی که آخر داستان، این منم که مات میشوم نه تو.
سوالم این است حالا که چنان میشود که میدانی، چرا دُم جنباندنهای موش گونهام را در برابر چشمان پیروز بَرّاق گربه مانند خود، حتی لحظهای دَم بر نمیتابی؟
لعنتی، آخر کار، نه مقام وزیری که از سرسختی سربازیام به دست میآورم به کارم میآید، نه جهشهای مستانه اسبیام.
نه در هیچ قلعهای در امانم، و نه با کج کردن راهم بسان فیل، از تو گریز توانم.
من که عاقبتم هرچه باشد سیاه است، حتی اگر شاه سفیدرو باشم، خانهام را سیاه میکنی.
ای زندگی؛
این شهوت تاختن تو تا خُتَن، تا روم، چرا؟ چرا این همه شوم؟
آخر کار، من آنم که رَوَم و شَوَم. تو میمانی. لعنتی! آن تویی که میمانی. لحظهای دست بردار از دست انداختن.
لعنتی، فقط لحظهای!
دیدگاهها
آرش عزیز
صفحه پیش رویت را با مهره های سبز و قرمز آذین بستم و مات بازی تو شدم.
هربار برگ سفیدی به نشانه سپیدبختی از آن خود کردی.
نگاهم همراه توست ولی دم برتابیدن هرگز!
گاه تاختی و گاه خرامان سر کردی.
آری؛ گزیری نیست جز رفتن.
دستت را به من بده، راه را هموار خواهیم کرد.
این بار هم با من بساز تا دنیا را از آن خود بسازیم.
باز هم تو می مانی و من پشت آن صفحه برایت دست تکان خواهم داد.
(تقل قول از زندگی)
……………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. وقتی خوندم، ناخودآگاه لبخند زدم. زنده باد شما.
خیلی جالبتر از جالب بود….
…………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
.میگویم هزار بار زمین خورده ام، می گوید برای هزار بار دیگر هم آماده ایی…..به چشم های زندگی نگاه می کنم، او مصمم است، من هم…
…………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.
سلام
باور کردنی نیست، اما همین ا ست دیگر.
زندگی از هر چیزی نیرومندتر است.
حتی وقتی به آن بی اعتنایی، حتی وقتی از قبولش سرباز میزنی، از تو قویتر است
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. زندگی و مرگ یک چرخه است. هر دو هم رقیب و حریف و البته همکارند.