قبل از رفتن به فرنگ ورزش میکرد. از آن بارفیکس نصب شده در چهارچوب آستانه اتاقش بارها خودش را آویزان کرده بود.
از فرنگ که برگشت یک کراوات با خودش آورد.
به کراوات فکر کرد که گلویش را میفشارد، به چهارچوب که انگار جلویش را میگیرد، به بازگشت که افسردهاش کرده بود، و به اینکه از دستانش کاری ساخته نیست.
تصمیمش را گرفت:
کراوات را به دور گردنش بست و این بار بدون دست از بارفیکس چهارچوب آستانه اتاقش آویزان شد.
از در نگذشت، درگذشت.
دیدگاهها
سلام
عجب اشتباهی کرده!😅
توی اون فروشگاه فرنگی دوتا قفسه بوده:
– a tie to die
– a rope to hope
اون مسافر سوغاتی رو اشتباه خریده😁
حالا هم درنگذشته…فقط ترسیده…باید به زودی برگرده و سوغات رو معاوضه کنه…
امان از عجله…
…………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. نظر شما عالی بود.
مبهم بود پست منظورتون کی بود
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. به منزله یک نوشته کوتاه بهش نگاه کنید.
کامنت خانم سلمان زاده بسیار دلچسب و قشنگ و بجا بود.
موافقم باهاشون
…………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. زنده باشید و زنده باشند.
سلام
کراوات را اشتباه با بند تی آر ایکس گرفته بوده!!!!
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام.