امشب…
نه شراب نابی هست و نه نغمهی ربابی
نه میی و نه مطربی
نه آبی، نه رنگی
نه خالی، نه خطی
نه سیه چشمی و نه مه سیمایی
نه عندلیب شیدایی و نه سرو سیم اندامی
نه گلی و نه ملی (مل:به ضمه میم به معنی شراب است)
نه دلی و نه دلداری
نه خاطر مجموعی، نه زلف پریشانی
نه شاهد قدسی، نه مرغ بهشتی
نه دلبر عاشق کشی و نه مونس جانی
نه چشم خماری و نه لب لعلی
نه آیینهداری و نه جام جهان نمایی
نه ساغر، نه ساقی
نه افسانه، نه افسون
نه ژالهای، نه لالهای
نه نرگسی، نه نگاری
نه نسیمی، نه صبایی
هیچ…امشب هیچ…از اینها هیچ…
امشب، عیش ما بی یار است
امشب، بنیاد عمر ما بر باد است
امشب، دل زما گوشه گرفته
امشب، شب ما را آفت ایام گرفته
امشب، بخت ما خواب آلود است
امشب، دل ما خراب است
امشب، جان ما بر لب آمده
امشب، دانهی اشک ما در آمده
امشب، در پیالهی ما عکس رخ یار نیست
امشب، دل هرزه گرد ما دربند هیچ زلفی نیست
امشب، در دام ما باد است
امشب، ما باد پیماییم، نه باده پیما
امشب، لولی شوخ شیرین کار شهر آشوبی در کار نیست
امشب، ز تاب هیچ جعد مشکینی خبری نیست
امشب، بلبل بیدل ما مینالد
امشب، شب بدنامی ماست
دیدگاهها
این شب چقدر شب است
چقدر تاریک است
هیچ شبی از زندگی هیچکس چنین مباد!
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند
کس به میدان درنمیآید سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش
از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
عیدتون مبارک!
امشب همان یلدای بی توست
یلدای ابستن
ببین تا چه زاید!!!!!!
امشب از جا برخاستم، به پشت تپه ها و به افق نگاه کردم، افق را فتح خواهم کرد و از دوردست افق به تپه هایم نظاره خواهم کرد، من در افق به دنبال رویا می گردم، افسانه، به دنبال راز جاودانگی نه به دنبال راهی پر از سروهای به فلک کشیده، من در آنجا خواهم ماند تا ابد…
نوشته های من مثل نوشته های شما قوی نیست باید ببخشید
به از این باد..
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. برای شما، برای همه.
سلام
وقتی دست به قلم می شوی و تراوشات ذهنیت روی کاغذ خیلی زیبا و دلنشین به رقص در می آیند آدمی را به وجد و شعف در می آوری دمت گرم چه متنی نوشتی کولاک کردی.
با اینکه شب خوبی نبوده ولی زیبا به رشته تحریر در آوردی دستمریزاد.
………………………………….
قهوه ای موهاو
شرابی لب هایم
برای این شب نشینی کافیست
حالا فقط مانده
باد بیاد
حواس روسری ام را پرت کند و
پیراهنم را به بازی بگیرد
تا تو
شعر تازه ات را
کامل کنی
………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. خیلی ارادتمندم. سپاس بابت متن.