هستی

هستی، هلهله و همهمه‌‌ی هنرمندانه‌ی هزارها راز همگون و همزاد است که همزمان هراس و هشدار و هوس و هجران و هدیه دارد.  برای هضم حال هم‌آغوشی‌اش همیشه هشیاری و همراهی لازم است.   ……………………………………………… بگذار و بگذر، همچون ابری سبکبار در خاطرۀ آسمان ……………………………………………… سیگار عمرم در میان لب‌های زمانبا پُک‌های پی‌درپیمی‌سوزد آرام،تا ته …

زایش و زوال موج

در جزر و مدِ جهان، جایی میانِ جنونِ دریا و جزمِ ساحل، به امواج چشم دوخته‌ام. هر موج، جوانه‌ای‌ست در جُست‌وجوی جاودانگی، ولی زایشی است که به زوال می‌رسد. هر جزئی از آب می‌جنبد به تبع جوهرش، اما جبر هم زخمش را خواهد زد.  و در این جدال جاوید است که جهان زاده می‌شود؛ نه …

گ مثل گندم

گندم، گواهِ گذرِ گاوآهن از گرمای خاک است؛ گنجی است که تا از گریبانِ زمین بروید هر روز با آفتاب گفت‌وگو می‌کند.  گندم، گوهرِ گِل است، گُلِ خاک است، که در گرمی گهوارهٔ زمین جان می‌گیرد تا در قامتِ نانْ جانْ ببخشد. گاه که گندمْ با گذرِ باد، در گودِ دشت، گیسوانش را در هنگامهٔ …

آگهی

استخدام به یک کارگر سادهٔ حرف گوش‌کن برای  کار در مطب روانشناسی نیازمندیم. ……………………………………………………………………………… گم‌شده یک کودک درون گم شده است! تحویل دهید و مژدگانی دریافت کنید.  ………………………………………………………………………………. خرید ضایعات نامه‌های عاشقانهٔ قدیمی شما را خریداریم.  ……………………………………………………………………………… ثبت نام شروع شد! خرید «امید» قسطی فقط با ارائهٔ کارت ملی ……………………………………………………………………………… رستوران «ایران» افتتاح شد! بدون …

نوشتن و راندن

نوشتن، مثل راندن موتور سیکلت است! نوشتن می‌تواند هم هنرنمایی باشد، هم خطرناک؛ مثل وقتی که با موتور تک‌چرخ می‌زنی.  نوشتن شبیه حس خنکای خوشایند بادی است در اثر حرکت موتور به صورتت می‌خورد؛ لذتبخش و هیجان‌انگیز. در عین حال وقتی می‌رانی، آفتاب و باران را هم باید بپذیری بدون هیچ حفاظی. پس وقتی می‌نویسی …

سراپرده

در شاهنامه، قبل از رویارویی رستم و سهراب، سهراب از فردی به نام «هُجیر» از سراپرده‌های لشکر ایرانیان می‌پرسد و جوابهایی می‌شنود.  از این پرسش و پاسخ چند رنگ برای سراپرده‌ها (خیمه‌ها) و چند نقش برای درفش‌ها (پرچم‌ها) مشخص می‌شود که به شرح زیر است: سراپردهٔ هفت‌رنگ، متعلق به شاه (کیکاووس)، با درفشی از نقش …

ز

چندان در زمین و زمان زنجیر شده‌ایم و حلقه‌هایش چنان دیر پاییده‌ که زنگار بسته‌ انگار. در دهانمان زهر و بر روحمان زخم‌ است و زانوهای به زوال رفته‌امان دیگر زور و رمقی ندارد.  هر چه هست زوزهٔ زمستان زمخت زجرآوری است که زبانمان را زبون کرده و زمزمهٔ زندگی را زدوده و زایل کرده.

سراب سرنوشت

همه‌اش سراب نشانم می‌دهد و سنگین می‌کند سینه‌ام را. سطر به سطر سراسر زندگی‌ام را به سخره می‌گیرد.  هر روز کاری می‌کند که سراپایم سست می‌شود و احساسم سرکوب. سرنوشت را می‌گویم، همان که سالهاست سر‌به‌سرم می‌گذارد. 

اودیسه

اگر روزی به کاشی‌های گنبدی نگاه کنی، شاید ببینی که چیزی میانِ رنگ‌ها گم شده‌ است. در آن آبی و زرد و صورتی و سفید و کمی سیاه تکه‌ای از خیال در کنجی جا مانده است. یقین که در تلاقی ردّ نگاه نرم تو با نظم نقوش منحنی، خاطرات خاطرخواهی کندوکاو خواهد شد.  ……………………………………………………….. خدا …

دانه

به واژهٔ «دانه» (دونه) به عنوان واحد شمارش فکر می‌کنم. معمولا دانه با عدد «۱» همراه است، مثلا یک دانه برنج، یک دانه نخود و حتی «یه دونه نون» (به زبان محاوره). وقتی عدد «۲» و بیشتر می‌شود، یا به جای دونه و دانه، «تا» می‌گذاریم یا واحد اصلی شمارش را به کار می‌بریم، مثلا …

او

در میانهٔ بودن و نبودن ایستاده! نه به خود می‌نگرد و نه به مسیر که از هر دو گذشته. گویی دلش در افق‌ جاری‌ست. نسیم، آرام دست می‌گذارد بر شانه‌اش و خورشید می‌بوسد چهره‌اش را در آن دم، جهان می‌آساید؛ در آرامشی عمیق که سخن نمی‌خواهد.

سرو سهی، ایران و توران، البرز

در اشعار فارسی بارها عبارت «سَرو سَهی» آمده است. سرو سهی را هم یکی از نغمه‌های «باربد» دانسته‌اند و هم به معنای درخت سرو راست‌قامت و برافراشته یاد کرده‌اند.  سرو را می‌توان یکی از نمادهای گیاهی ایران دانست و می‌توان در رابطه با آن کلی مطلب بیان کرد.  اما یک موضوع جالب در شاهنامه وجود …