خيلی كوتاه، كمی ادبی پسر کو ندارد نشان پدر توسط آرش نورآقائی در یکشنبه, دی 8, 1387 آسیب خوردم از عشق، امروز… از سیبی که خورد پدرم به عشق، دیروز… نوشتهی قبلی نوشتهی بعدی نوشتههای مرتبط خيلی كوتاه، كمی ادبی خواب و کودکی خيلی كوتاه، كمی ادبی تماشا خيلی كوتاه، كمی ادبی دگر بار در آستانۀ بهار
n.sdt ۱۰ دی ۱۳۸۷ در ۱۱:۲۳ ق٫ظ و نصیب پدر از سیب عشق ، آموزش من بود در این کهنه زمان… چه… آموخته ام .. که این عشق است که زخم ها را شفا می دهد نه زمان
لیلا ۷ اسفند ۱۳۹۹ در ۰:۰۶ ق٫ظ سلام باخوردن یک سیب چقدر بلا سرمان آمده؟!!! ای کاش انگور می خورد!!! …………………………………………………………………………………………………………. جواب: سلام. آره، شاید بهتر بود.
دیدگاهها
و نصیب پدر از سیب عشق ، آموزش من بود در این کهنه زمان… چه…
آموخته ام .. که این عشق است که زخم ها را شفا می دهد نه زمان
سلام
باخوردن یک سیب چقدر بلا سرمان آمده؟!!!
ای کاش انگور می خورد!!!
………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. آره، شاید بهتر بود.