یک‌شنبه شب: آتن: اروپا ۴۰

آکروپلیس در میان حلقه‌ای تابناک، نه در دوردست، اما کمی بالا، آن‌جاست. سالهاست که آن‌جاست. و امشب یک‌شنبه شب آتن است. همه‌ی شهر از خانه آمده‌اند بیرون. همه. گویی هیچ مرد و زن اهل آتن در خانه نمانده و هیچ صندلی در هیچ رستوران در هیچ کوچه‌ خالی نیست. من در این اندیشه‌ام که آتن به اندازه‌ی همه‌ی شهروندانش صندلی در کافه‌ها و رستوران‌هایش دارد. در کوچه‌های باریک آتن راه می‌روم و انگار به هزاران کندوی زنبور پا نهاده‌ام. صدای گپ زدن این مردم هرگز خاموش نمی‌شود. بر سر هر میزی شمعی روشن است و آدمیان، آتنیان نشسته‌اند.

در این میان، به دنبال سقراط و دیوژن و اسکندر می‌گردم. و می‌بینمشان. سقراط می‌نوشد، دیوژن می‌بوسد و اسکندر می‌خندد انگار.

دیدگاه‌ها

  1. cydar

    زمان و مکان تنها در تخیل ما جای گرفته اند آنچنانکه گویند ایندو توهمی بیش نیستند

    سقراط اسکندر کوروش مسیح شوپن ………….و همه

    انگار همه شان هم اکنون نیز مشغول انجام همانکارهایی هستند که (از نظر ما) قبلا بوده اند

    خسته نباشید

  2. ------

    آرش چه می کنه؟ منظورم دقیقن خود آرشه نه اون آقاهه که نویسنده و روزنامه نگار و جستجوگر و متفکره …..

  3. المیرا

    بی نظیره نگاهت….
    ……………………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. لطف دارید.

  4. سیما سلمان‌زاده

    چقدر خوف‌انگیز و دلنشین…
    ……………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *