برداشت شده از کتاب «فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی»:
آبستن: باردار، حامله
فارسی میانه: آبستن
فارسی باستان: a-puca-tanu به معنی دارای تن پسردار، آن که تنش حامل فرزند پسر است.
آخوند: باسواد، دانا
آ+خوند
آ: مخفف آقا
خوند: از لغت فارسی خاوند (مخفف خداوند)
آدینه: روز جمعه
ایرانی باستان: ati-ayanaka به سویی رفتن، به سویی حرکت کردن، جمع شدن، اجتماع کردن
(در عربی هم روز جمعه معنای روز جماعت و روز گردهمایی را میدهد)
ایرانی میانه: atenak
آستین:
فارسی باستان: (دست) a+dastaina (پیشوند)
آسمان: فلک، گردون، مقابل زمین
فارسی میانه: آسما
اوستایی: asman (آسمن) آسمن به معنای سنگ، سنگی، از سنگ.
ارتباط میان آسمان و سنگ به خاطر این است که در اندیشه مردم عهد باستان، آسمان همچون گنبدی سنگی بوده.
فارسی باستان: asmanam
سانسکریت: asman (سنگ، آسمان)
آفتاب: خورشید، نور خورشید
آف+تاب
آف: آب، روشنی (از اینجا رابطه آب روشنایی در فرهنگ ایران مشخص است)
تاب: تافتن، پرتو افکندن
آفتابه: آف + تابه
آفرین: ستایش، مدح، تحسین، درود، مرحبا
فارسی میانه: آفرین
ایرانی باستان: آفرینا
اوستایی: afri-vana afri: افسون، دعای خیر vana: آروز، خواست
ریشه لغت آفرین از fri به معنی توجه کردن و خشنود کردن میآید. لغت نفرین همان نه آفرین است.
آقا: خواجه، کیا، مهتر از ریشه مغولی aqa (برادر بزرگتر)
آغا: شاهزاده خانم، خاتون (عنوانی برای زنان عالی نسب)
آیینه:
ایرانی باستان: از ریشه لغت day (دیدن) a+dayanaka(پیشوند)
اَ: بی، بدون
مثال: اَمرداد (بیمرگ)، اَپرویز (شکستناپذیر)، اَنوشیروان (دارای روح جاویدان)
اتاق: جای دیواردار و مسقف در خانه
ترکی: چادر و خیمه
مشتق از ot (اُت) به معنای آتش و اتاق یعنی محل نگهداری آتش
اُجاق: آتشدان
ترکی: ojaq (کانون، آتشدان) مشتق از (ot) به معنای آتش + Jaq (پسوند مکان)
اُستاد: ماهر، حاذق
فارسی میانه: awestad
ایرانی باستان: ava-stata (پیشوند) گماشته، منصوب stata مشتق از sta به معنی ایستادن و برپا بودن
سکایی: avasta (به معنای جا و مکان) پیشوا، رئیس، کسی که در جلو میایستد.
استکان: واژهای روسی مخفف dastakan
برخی میگویند این لغت روسی از لغت فارسی باستان dasta میآید. dasta: ظرفی که با دست میگرفتند و بلند میکردند.
بزرگ: کلان، عظیم، مقابل کوچک
فارسی میانه: wuzurg
فارسی باستان: vazrka مشتق از vaz به معنی قوی، نیرومند
بزه: خطا، گناه، معصیت
فارسی میانه: bazag
اوستایی: bazdaka یا bastaka مشتق از band به معنی بیمار بودن، خاموش بودن
Band از ban مشتق شده. ban از ریشه bhen هندواروپایی به معنی ضربه زدن، آسیب رساندن
بستر: جامهای که برای خواب میگسترانند. رختخواب
فارسی میانه: wistar
ایرانی باستان:) vi-staranaپیشوند) staran مشتق از ریشه star به معنای گستردن و پهن کردن
بغ: خدا، یزدان، فرشته، بت، صنم، مغ
فارسی میانه: bay
اوستایی: baya به معنی سرور، ارباب، خدا، یزدان
فارسی باستان: baya: بغ، خدا
مشتق از ریشه bag به معنی تقسیم کردن
در عربی هم قاسم به معنای قسمت کننده، یکی از اسامی و صفات خداوند است.
بلبل: هزاردستان، پرندهای معروف
از عربی آمده، از ریشه سامی BL به معنای غلغل کردن، صدا برآوردن
بلبلالابریق: لوله کوزه
در فارسی هم بلبله به معنای کوزه لولهدار و کوزه شراب است.
بندر: محلی در ساحل دریا یا رودخانه که محل توقف و بارگیری و باراندازی وسایل نقلیه دریایی است. احتمالاً مشتق از ریشه band به معنی بستن، مسدود کردن. بندر به معنای جای بسته و محصور است.
بنده: غلام، خدمتکار
فارسی میانه: bandage
ایرانی باستان: bandaka مشتق از band به معنای بستن
بنفشه: نام گلی معروف
فارسی میانه: wanefsag
سانسکریت: vana-puspa
vana به معنی گل جنگلی، گل وحشی – puspa به معنی گل، شکوفه
در اوستایی هم معنی لغوی بنفشه گل جنگلی است.
بهشت: جنت، فردوس
فارسی میانه: wahishta: بهترین، بهشت
اوستایی: vahista: بهترین، بهترین هستی
بیگانه: ناآشنا، غریبه، ناشناس
فارسی میانه: begang مشتق از beg: بیرون، خارج
بیمار: مریض، ناخوشایند، دردمند
شاید از ایرانی باستان Upai-mara:در حال مرگ از ریشه mar به معنای مردن
بیوه: زن شوهر مرده
فارسی میانه: wewag
اوستایی: vidara
ایرانی باستان: vidarak
سانسکریت: vidhara
همگی از ریشه هندواروپایی به معنای جدا کردن و دور کردن میآیند. از همین کلمه لاتین vidua و انگلیسی widow به وجود آمدهاند. شاید لغت ترکی bibi از لغت فارسی بیوه آمده باشد.
بنه: بار و اسباب
فارسی میانه: bunag: توشه سفر، مسکن، اقامتگاه
ایرانی باستان: budnaka مشتق از budna به معنای بن، پایه و اساس
بوسه: ماچ، بوس
احتمالاً از کلمه هندواروپایی به معنای لب و بوسه میآید. شاید از کلمه ایرانی باستان bauds از ریشه baud به معنای بوییدن آمده باشد.
بوم: زمین
فارسی میانه: bum به معنی بوم، زمین، سرزمین، کشور
فارسی باستان: bum به معنای جهان، محل بودن و زیستن مشتق از ریشه bar به معنای بودن
بها: قیمت، ارزش، نرخ
فارسی میانه: wahag
ایرانی باستان: vahaka مشتق از vah به معنای داد و ستد کردن.
سانسکریت: vasna به معنای بها، ارج، قیمت
پاو: (pad) پاسبان، نگهبان
فارسی باستان: pata حالت فاعلی مفرد از patar به معنای پاینده، محافظ و مراقب مشتق از ریشه pa به معنی پاییدن و مراقبت کردن.
اوستایی: patar به معنی نگهبان و مراقب
سانسکریت: patar به معنی نگهبان و مراقب
پارسا: پرهیزکار، پاکدامن، زاهد، پارسی
فارسی باستان: parsa به معنی پارس، پارسی
احتمالاً با لغت پارسی در فارسی میانه parsig که مشتق از پارس است، مرتبط است.
پاس: نگاه داشتن و نگاهبانی و حراست کردن و استوار داشتن
فارسی میانه: pas
فارسی باستان: paca به معنی مراقبت، حراست، مشتق از ریشه pa به معنی پاییدن و حفظ کردن.
اوستایی و سانسکریت: patra به معنی ظرف، آوند (نگهدارنده و حفظ کننده)
سکایی: pattara (ظرف صدقات)
پاییز: برگریزان، خزان، یکی از فصول چهارگانه
فارسی میانه: padez
ایرانی باستان: (زمستان) pati- zaya (نزدیک زمستان)
پالیز: باغ و بوستان و کشتزار
ایرانی باستان: pari-daiza،
pari به معنی حصار کردن، پیرامون چیزی حصار کشیدن.
Daiza به معنی انباشتن و روی هم چیدن.
پتیاره: دشمن، مخالفت، عداوت
فارسی میانه: patyarag به معنی دشمن، ضد، مخالف
ایرانی باستان: paty-arka (پیشوند): مخالفت، خصمانه کردن
پدر: بابا، والد، اَب
فارسی میانه: pidar
فارسی باستان: pitar
سانسکریت و اوستایی: pitar
هندواروپایی: peter از ریشه pe یا pa (پاییدن و مراقب بودن)
پدرام: آراسته و نیکو و خوش و خرم
ایرانی باستان: (آرامش، آسودگی، صلح) pati+raman (آقا و سرور)
پدید: آشکار، روشن، نمایان
فارسی میانه: padid به معنی به دید، در دید، آشکار
Pa+did: مشتق از diti در ایرانی باستان به معنای دید، روشنی، وضوح
پرتقال: نوعی از مرکبات
برگرفته از نام کشور پرتغال. اولین بار پرتغالیها نهال درخت پرتقال را از چین به اروپا بردند. و به دستیاری آنان این میوه در اروپا، امریکا و ایران شناخته شد.
پرتقال به زبان آلمانی: Apfel-sine به معنی سیب چین است.
مثال بعضی از خوردنیها که به نام شهر یا کشور منسوب هستند: هندوانه: که از هند آمده.
پرستو: نام پرندهای است.
فارسی میانه: paristag ریشه کلمه کاملاً معلوم نیست. شاید مرتبط با پرستیدن و شاید مرتبط با پریدن باشد. در فارسی میانه paristan به معنای پریدن است.
پرگار: آلتی فلزی برای کشیدن دایره و خطوط. پرگال هم گفته میشود.
ایرانی باستان: (از ریشه kar به معنی کشیدن) pari-kara (پیشوند به معنای پیرامون)
اوستایی: pairi-kara به معنی شیارکشی
پرونده: بسته قماش و اسباب را گویند. بعضی لفافه قماش و اسباب را گفتهاند. یعنی پارچهای که قماش را بدان پیچند.
مجموعه سندها و نوشتهها راجع به یک نفر یا یک موضوع یا یک کار که در یک جا جمعآوری شده باشد.
ایرانی باستان: (بستن) pari-bandaka (پیشوند)
فارسی میانه: parwand به معنی محوطه، جای محصور
پسته: میوه معروف
فارسی میانه: pistag احتمالاً مربوط است به کلمه پستان و به علت شباهتش به نوک پستان
پشه: حشرهای است.
فارسی میانه: paxsag شاید مشتق از ایرانی باستان paxsaka به معنای جزء، ذره، خرده، قابل مقایسه با لغت عربی بَعوضه به معنای پشه که مشتق از بعض (جزء، بخش، خرده و ذره) است.
پلک: پوست گرداگرد چشم
ایرانی باستان: pataka به معنای پوشش از ریشه pat به معنی پوشاندن، احاطه کردن.
توجه به لغت پتو (patou) شود.
پنام: پارچهای چهارگوشه که در دو گوشه آن دو بند دوزند و زرتشتیان در وقت خواندن اوستا یا نزدیک شدن به آتش آن را به روی خود بندند.
فارسی میانه: padam
اوستایی: paiti-dana به معنی پوشش حفاظی، پوشش دفاعی
پند: اندرز، نصیحت
فارسی میانه: pand: راد، سیر، طریق، پند، اندرز
ایرانی باستان: panta/panti : راه، طریق
اوستایی: pant: راه، طریق
مشتق از هندواروپایی pent به معنی وارد شدن، قدم گذاشتن، رفتن
پهلوان: بسیار توانا، دلیر، شجاع، قهرمان
پَهلو: مردم شجاع و دلاور
فارسی میانه: pahlaw (پارت)
پیغام: پیام، خبر، آگهی
ایرانی باستان: (مشتق از ریشه gam به معنی آمدن) pati-gama (پیشوند)
اوستایی: paiti+gam به معنای بازگشتن، برگشتن
پیک: قاصد
فارسی میانه: paya (پیک)
ایرانی باستان: padika مشتق از ریشه pad (پا)
سانسکریت: padika پیاده، سرباز پیاده
پیکار: جنگ، رزم، نبرد
فارسی میانه: pahikar
ایرانی باستان: (مشتق از ریشه kar به معنی جنگیدن، پیکار کردن) pati-kara (پیشوند)
پیکر: قالب، کالبد، صورت هر چیز
فارسی میانه: pahikar
فارسی باستان: (مشتق از ریشه kar به معنی کردن، انجام دادن) pati-kara (پیشوند)
سانسکریت: prati-krti به معنی چهره، تصویر
پیکر و پیکار تقریباً شبیه هم هستند.
تابستان: یکی از فصول چهارگانه
فارسی میانه: tabistan مرکب از Tab به معنی گرما، تابش
ایرانی باستان: tapah به معنی گرما، مشتق از Tap به معنی تافتن
تازیانه: شلاق
فارسی میانه: tazanag
ایرانی باستان: tacanaka به معنی تازیانه از ریشه tak به معنی تاختن، دویدن.
اصل و ریشه تازیانه و تافتن یکی است. تازیانه آن چیزی است که برای تاراندن حیوان از آن استفاده میشود.
تَر: مرطوب، خیس، تازه، جوان
فارسی میانه: Tar
ایرانی باستان: tarna
اوستایی: taaruna به معنی جوان، تازه، پسربچه
تنبان: پا، جامه، شلوار
ایرانی باستان: (مشتق از ریشه pa به معنی پاییدن، حفظ کردن) tana-pana (تن)
منبع:
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، نویسنده: دکتر محمد حسن دوست، ناشر: فرهنگستان زبان و ادب فارسى، چاپ اول، تاریخ نشر: ۱۳۸۳ شمسى
دیدگاهها
ریشه کلمه آکبند رو می خواستم.
سلام
با تشکر از تاپیک جالبتون
میخواستم بدونم چرا کلماتی مثل بررسی شامل قاعده تشدید نمیشن؟( یعنی نمینویسیم برّسی)؟ ممنمون
……………………………………………………………………………….
جواب: سلام به شما. جواب سوالهایتان را نمیدانم.
برام این لغات جالب بود
ممنون از زحماتت
……………………………………………………………..
جواب: سلام. ارادت دارم.
کلمه بررسی یک واژه فارسی است و در زبان فارسی چیزی به نام تجدید وجود ندارد . در اصل معنی این واژه به ثمر رساندن است . بر در فارسی به معنی میوه و رسی برگرفته از رسیدن است . ولی در معنای امروزی برای بکار بردن عملی را که با تحقیق همراه است استفاده می شود .
…………………………………………………..
جواب: سلام و سپاس.
ممنون.خیلی به دردم خورد.
………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. موفق باشید.
مرسی
………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. خواهش می کنم.
خشکسالی در فارسی باستان دوشی یارا به معنی ترکی دوشی یارا یعنی پستان زخمی.
خوب بود.
……………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از شما.
سلام .به نظر شما کلمه \”گندشمین\” که الان نام یک روستا در اردبیل است و به نظر یک کلمه باستانی می آید چیست؟ ومربوط به کدام دوران است؟
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. متاسفانه در این مورد اطلاعی ندارم.
اینم اضافه کن
رئو(باشکوه)+هوم هئوم(شراب مقدس)=رئوهام =رُهام
………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. شما اضافه کردی و سپاس.
سلام با تشکر از بابت سایت مفید و جالبتون. در نشریه مترجمان رسمی چند واژه که مبدا آنها مشخص نیست ذکر شده که عبارتند از : کاپشن – آکبند – سوله خواهشمندم در مورد این لغات نیز تحقیقی داشته باشید. بنده نیز تا به حال به هیج مبدا یی نرسیدم . با تشکر
………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. اگر روزگاری وقت داشتم، اینکار را انجام می دم.
عالیه ، خیلی ایده گرفتم . اگه بازم گسترش پیدا کنه خیلی خوبه . راستش همچین منبع به درد بخوری هرگز ندیده بودم . مرسی مرسی
…………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. چشم.
با تجه به مطلب ارزشمنتون باید بگم ما زبان هندی اروپایی نداریم یعنی وقتی که ایرانی وجود داشته نه هندی بوده نه اروپایی پس ریشه هندی اروپایی اشتباه است
……………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. وقتی ایرانی بوده، نه هندی داشتیم و نه اروپایی؟!!! یعنی اینا از زیر بته به عمل اومدن؟ داداش من اینا چه حرفهایی است که می زنی. جون مادرتون یک کم، فقط بک کم کمتر ناسیونالیست باشید. همین.
درود فراوان به شما ایرانی فرهیخته ، از شما خواهشی داشتم معنی برگزاری نمایشگاه یا برگزارکننده جشن رو درفارسی باستان میخواستم. از شما سپاسگزارم
…………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. الان ایران نیستم و نمی تونم جواب شما رو بدم. موفق باشید.
آقای نورآقایی با درود
خواهشمندم راهنمایی بفرمایید ، واژه پنتا panta ( راه ، طریق ) مندرج در سایت شما از چه منبعی میباشد؟. در کتاب فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی موجود نیست .
به جهت نیاز فوری به اطلاعات در این ضمینه ، در صورت امکان در اولین فرصت پاسخ دهید . با سپاس
……………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. الان در سفر هستم و دسترسی به اطلاعات ندارم. عذر می خوام.
باسلام وسپاس از سایت مفید ومطالب جالب شما من میخوام بدونم آیا بازبان فعلی می شود با مردم روزگار ساسانیان سخن گفت یا از گفتگویشان چیزی برداشت کرد وارتباط زبانی برقرار کرد
……………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. احتمالا همانقدر که شما مثلا می توانید با مردم کرد زبان ارتباط برقرار کنید، این امکان وجود دارد.
از شهامتت در شروع کار خوشم آمد دریغ از محافل تبادل نظر .
ریشه پهلوان پیل بان است ( پیل وان ) کسی که زور رام کردن پیل را دارد . در زبان کردی بلوان به معنی پیل بان یا همان نیرومند است .
……………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از اطلاع رسانی. موفق باشید.
سلام / من معنی کلمه اوشم به معنای صداقت رو تو کدوم لغت نامه می تونم پیدا کنم. کلمه اوستائی می باشد.
با تشکر
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. راستش نمی دونم. ببخشید.
باسلام
اگر امکان داره درباره
ریشه و معنی کلمه (( ویدا ))
منو راهنمایی کنید و بگویید مربوط به کدام زبان است
……………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. اگر تونستم، چشم.
دوست گرامی،
با تشکر از موضوع جالبی که گذاشته اید، باید عرض کنم اتاق در ترکی مشتق از کلمه “اوت” به معنی نشستن است. یعنی اتاق به معنی نشیمن و محل سکونت یا نشستن است و نه چادر یا محل نگهداری آتش. اساسا آتش در چادر نگهداری نمی شود! آتش به ترکی می شود “اود” هرچند که در محاوره مخصوصا در تبریز این کلمه را عیناً شبیه “اوت” تلفظ می کنند. “اوت” ریشه فعل نشستن و نیز به معنی علف و گیاه است.
پیروز باشید
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
با سلام …بنده دنبال یه منبع کاملی می گردم که بشه ازون ریشه کلمات فارسی رو پیدا کرد…مثلاً لفظ چندش شدن قاعدتاً باید یه ریشه فعلی داشته باشه…یا دوست داشتن مثلاً…یا خیلی افعال دیگه…ممنون میشم اگه اطلاعاتی دارین راهنماییم کنین…
………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. چندین جلد کتاب در این رابطه هست. لطفا به انتشارات فرهنگستان ادب و هنر مراجعه کنید یا به کتاب فروشی های معتبر بروید و بپرسید. قطعا پیدا خواهید کرد.
با تشکر از مطلب جالبتون,میخواستم بدونم تو پارسی قدیم به پوشش یا زره یا محافظ بدن چی میگفتن؟
………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. راستش فکر نمی کنم بدونم. مگه اینکه برم و بخونم و بهتون جواب بدم. اگر پیدا کردم جوابش رو همین جا مینویسم.
موفق باشید.
درود.لطفا پی دی اف کتاب «فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی را در سایت بزارید. من نتونستم این کتاب رو پیدا کنم. خیلی لازم دارم
………………………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. من گفتم که پی دی اف این کتاب رو دارم؟
تنگ مایه در زبان اذری تونوح مایا
گلیف سوراخی که در دیوار باغچه ها برای ورود اب می گذارند برگرفته شده از کلمه هیرو گلیف است گلیف به معنی کنده کاری
کلمه دیرولاما در زبان اذری به معنای گوزن شتابان درزبان انگلیسی به گوزن می گویند deer
کلمه ی پندام (اب بند)که یک کلمه دوره اشکانی است درروستای ما نام محلی است که برای ابیاری مزرعه اب رودخانه را ازانجا می بندند. یعنی بعد از دوهزار سال کلمه ی پندام باز هم برای اب بند استفاده می شود.
و…..
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از ارائه اطلاعات.
با سلام …لغات باستان
لغات اذری (کالاوا )برابر است با خرابه یا ویرانه
لغت اذری (قالابا )برابر است با قلعه وبارو
………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
با سلام، لطفا معنی وریشه کلمه اردیان رو بفرمایید، از راهنمایی تون ممنونم…..
……………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. نمیدونم راستش.
با سلام
معت میقداش :یعنی معبد کوچک (معبد یهودیان) با گذشت زمان معت میقداش در روستای ما (روستای سالتاوار اردبیل)شده ته داش (تک سنگ) که در واقع خیلی ها فکر می کنند که ته داش همان تک سنگ است ولی ته داش همان معت میقداش است.
البته ته داش (تک داش) را می توان به سنگ اوبلیست هم معنی کرد. در گذشته سنگ بلندی را مانند قوم مایا ها در روی زمین قرار می دادند. معمولا از سنگ اوبلیست برای مهار انرژی های زمین یا برای ستاره شناسی یا… استفاده می کردند.
…………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
با سلام
متن نوشته ی خط میخی روی سینه مرد مومیایی شده در تصاویر اینترنت:
ابچد دوفگهداج . معنی اش می شود: ابا و جد دارای تخت وتاج
…………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
با سلام لغات باستان
هوم : گیاه مقدس این گیاه را ریش بز نیز می گویند
پدر:محافظ _ مادر: زاینده _برادر :باربردارنده _ دختر : شیر دوشنده
اتخش : اتش _ گوربک : گربه _ گورگ:گرگ _وینجشک : گنجشک
…………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
با سلام
سالتاوار درزبان عبری سالتابار : دارای قلعه وبارو
سابالان . ساب : سرما . الان :لانه . سبلان:لانه ی سرما
سابییر:سیبری . ساب :سرما .ییر :سرزمین .سرزمین سرما
اییروان :ایروان . اییر : سرزمین .سرزمین اوان
سومsum: توپر . سومی sumei: نان بربری
در زبان اذری الیبانی : ال بانو : پری
در زبان اذری قوبی (گوبی):زمینی که هنگام فصل بارندگی در ان مکان مدت کوتاهی اب جمع می شود.
ایس : بوکردن
ایسپاک : سگ شکاری
هارپاک:سگ خشمگین
کوپاک (کپک): سگ
…………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.
با سلام
در زبان اوستا ایشم(ishem)توانایی ونیرو وزور
درزبان سانسکریت(ish) توانایی جسمی وزور
درزبان پهلوی (xshathrah) خشتر . نیرو
در زبان اذری (ish) کار
در زبان اذری اردبیل مثلی است که وقتی فردی را الکی سرکار می گذارند .فرد سرکار گذاشته شده می گوید فلانی اویون اجاخ (ایین اجاق) یا همان رسم ورسوم اتشکده در می اورد.
در زبان اذری اویون (بازی) همان کلمه ایین است
در زبان اذری اجاخ (اجاق) همان کلمه اتشکده است.
ظاهرا در زمان قدیم ایین اجاق یاهمان رسم ورسوم اتشکده خسته کننده وطولانی بوده است .
…………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.
فقط میتونم بگم دست مریزاد
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. از توجهتون سپاسگزارم.