جشن پنجم: ۲۶

ما گفته ها از ناگفته های جشن

……………………………………………………………………

دوستان و همکاران محترمی که در جشن حضور داشتند، محتویات برنامه ها را دیدند، عکس و فیلم گرفتند و از کلیات اطلاع دارند. در اینجا بنده قصد دارم تنها بخشی از آنچه که در پشت صحنه اتفاق افتاد را با کمک تصویر برایتان روایت کنم. و البته این گزارش روایتگر همه ی اتفاقات نیست.

گزارش تصویری از “پنجمین جشن سراسری راهنمایان گردشگری”:

جلسات بسیاری با راهنمایان گردشگری خوزستان، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری خوزستان، اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری دزفول، اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری اندیمشک، استانداری خوزستان، فرمانداری اندیمشک، فرمانداری دزفول، سایت میراث جهانی چغازنبیل، شهرداری دزفول، سازمان نوسازی و زیباسازی شهر دزفول، حامیان جشن و … برگزار شد.

همچنین برای هماهنگی های بیشتر، نشست های بسیاری در تهران و خوزستان در میان افراد کادر اجرایی شکل گرفت.

چندین روز قبل از برگزاری مراسم به اهواز رفتم. شب ها منزل خانم سوسن جهرمی اقامت می کردیم و جلسه داشتیم. در تصویر ژاله کاظم زاده، مجتبی گهستونی و محمد شمالی زاده مشخص هستند.

جلسه ای در شهرداری دزفول

چسباندن پوستر در شهرداری دزفول

چسباندن پوستر در فرمانداری دزفول

ساعت ۱۰ صبح ۲۸ بهمن وقتی به قلعه مختار رفتیم با چنان وضعی روبر شدیم که همگی مات و مبهوت باقی ماندیم. به راستی یک زباله دانی به وسعت ۵ زمین فوتبال تحویل گرفتیم. قبل از این، بنده به همراه دوستان خوزستانی چندین مرتبه از قلعه مختار بازدید کرده بودیم. قرار این بود که از چهارشنبه (چهار روز قبل از شروع جشن) کسی وارد قلعه مختار نشود. ولی گروهی آمده بودند و به راستی گند زده بودند.

خودتان ببینید و قضاوت کنید. حال و روز ما چنان بد شد که …

زود به خودمان آمدیم و آستین ها را بالا زدیم.

گویی قلعه مختار مورد تهاجم واقع شده بود.

همه جا پر بود از زباله و کثافت.

سه سالن بزرگ (برای برگزاری کارگاه ها و محل های اقامت خانم ها و آقایان) را تمیز کردیم.

تمام زباله های محوطه را جمع آوری کردیم. یکی مسوول محوطه شد. چند نفر به سرویس های بهداشتی پرداختند. کسانی را برای خرید لوازم فرستادیم. مسوول کنترل کیفی انتخاب کردیم. خلاصه همه ی نیروهای اندکمان را با عشق و علاقه ای مثال زدنی بسیج کردیم.

دو سالن آمفی تئاتر را تمیز کردیم.

بدون شرح

بدون شرح

مریم محمودی با انرژی فوق العاده اش به ما کمک کرد. او حتی شانس این را نداشت که در جشن شرکت کند و از نتیجه زحماتش لذت ببرد.

همه جا را گردگیری کردیم. سه مرتبه جاروز زدیم.

بدون شرح

بدون شرح

تخت ها را از یک سالن بیرون آوردیم. زیر نور آفتاب قرار دادیم. بالش ها و پتوها را تمیز کردیم. برای جداکردن سالن خانم ها و آقایان، برخی از تخت ها را به سالن دیگر انتقال دادیم. کار طاقت فرسایی بود.

همان توضیح بالایی

همه ی رختخواب ها را تمیز کردیم. همه ی بالش ها و پتوها را مرتب کردیم.

بدون شرح

برایمان مهم بود که دوستان و همکارانمان در جای تمیز بخوابند و استراحت کنند.

بدون شرح

صحنه ای از انتقال تخت ها

همان توضیح بالا

ببینید سالن چقدر تمیز شده است.

فردای روزی که تخت ها را جابجا کردیم، کمر و پاهایم درد می کرد. بقیه بچه ها هم همین حال و روز را داشتند.

سالن خواب و استراحت خانم ها را آماده کردیم.

سالن اقامت خانم ها را مثل دسته گل تحویل دادیم.

تخت خواب ها همگی تمیز شدند و در یک ردیف قرار گرفتند.

تعمیرکار آوردیم و شیر آلات دستشویی ها را درست کردیم.

همان توضیح بالا

ابوطالب شهی زاده، مجتبی گهستونی، فرامرز علیخانی، ژاله ابراهیمی، مجتبی باغبانی، محمد برگه چین زاده، مریم محمودی، معصومه زینی زاده، امیرهوشنگ عارفیان، سارا اسماعیلی، رزا نیکو روان، علی آرش و چند تن دیگر که متاسفانه نامشان را نمی دانم در پاکیزه کردن قلعه مختار با تمام وجود مایه گذاشتند. در این صحنه مشغول ناهار خوردن هستیم.

بدون شرح

پتوها را زیر آفتاب گردگیری و تمیز کردیم.

و اینچنین مرتب شدند.

سالن اقامت آقایان را هم مرتب و تمیز کردیم.

کار که تمام شد، مدیر کل سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری خوزستان و همچنین رییس اداره سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری اندیمشک آمدند تا بازدید کنند. بیشتر از این انتظار داشتم. فعالیت ما را خیلی جدی نگرفتند. به هر حال …

همزمان باید فکری برای نصب بنرها می کردیم. با همکاری سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، و شهرداری های شهرها، بنرها در مکان های خوبی در شهرهای شوش، دزفول، اهواز و اندیمشک نصب شد.

همان توضیح بالا

فرماندار اندیمشک هم آمد. قول داده بود که امنیت ما را تامین کند. آیا این کار را کرد؟ مجتبی گهستونی با او صحبت می کند.

گاهی واقعا انرژی هایمان اُفت می کرد. همگی فشار زیادی تحمل کردیم. وقتی جشن شروع شد و در شب یک اسفند، فکر نمی کردم تا صبح دوم اسفند زنده بمانم. همان شب پتویی به دور خودم پیچیدم و آرزوی مرگ کردم. اما تنها چیزی که همیشه نجاتم می دهد، دوستانِ دوستِ دوستم هستند که همیشه با کمک و یاری اشان، حضور گرمشان را اثبات می کنند.

بعد از آن روز سخت، جلسه گذاشتیم تا برنامه های فردا را مشخص کنیم.

یکی از فعالیت های شبانه، قاب کردن لوح های تقدیر بود.

یک مرتبه هم به رستورانی در اندیمشک رفتیم و ناهار خوردیم.

اینجا یکی از محل های اقامت (اردوگاه شهید رجایی) است. برای چندمین مرتبه به آنها سرکشی کردیم.

نمی دانم داریم چه کار می کنیم…

یک شب مهمان محمد برگه چین زاده بودیم. با هم بودنمان بهمان انرژی می داد.

زباله ها جمع شد.

سرویس های بهداشتی (۱۸ چاه) تمیز شد.

بدون شرح

زباله ها به خارج از قلعه مختار انتقال داده شد.

با کمک راهنمایان گردشگری استان زنجان که زودتر از همه ی مهمانان به قلعه مختار رسیده بودند، بنرها نصب شد.

همان توضیح بالا

همان

ژاله ابراهیمی و خلیل مقدم، برای مشخص کردن محل های اقامت خانم ها و آقایان، حمام ها و سرویس های بهداشتی، تابلوهای کاغذی آماده کردند.

بدون شرح

فرشاد تهمورثی و مجتبی گهستونی در حال حساب و کتاب هستند تا چیزی فراموش نشود.

مثل مربی های فوتبال که بین دو نیمه تعویض هایی انجام می دهند و تیم را نجات می دهند، با فراخواندن دو گروه از راهنمایان گردشگری استان تهران به خوزستان (چند روز قبل از شروع جشن)، وضعیت بغرنج تیم اجرایی را نجات دادیم. گروه اول عبارت بودند از ژاله ابراهیمی، مجتبی باغبانی و مریم محمودی، و گروه دوم شامل فرشاد تهمورثی و محمد منظر نژاد، که با آمدنشان، به تیم اجرایی جان تازه بخشیدند.

بعد از آماده شدن قلعه مختار، چادرهای عشایر هم از راه رسید.

آنها مشغول برپاکردن چادرها شدند.

همان توضیح بالا

همان

و این سالن اقامت آقایان است که پاکیزه شده. لطفا دوباره عکس های وضعیت اولیه این اقامتگاه را ببینید و مقایسه کنید.

پوسترها را هم چسباندیم تا به جزییات هم توجه کرده باشیم.

فرشاد شیشه ها را تمیز کرد، موکت ها را با چسب به زمین چسباند و …

دوباره و دوباره به سرویس های بهداشتی سرکشی کردیم و نواقص را برطرف کردیم. در تصویر محمد منظر نژاد را می بینید.

و این هم تصویری است از آخرین جلسه دسته جمعی برای هماهنگی های نهایی در شب ۲۹ بهمن که قبل از ورود همه ی مسافران برگزار شد.

……………………………………….

و نهایتا این زحمات ستودنی راهنمایان گردشگری استان تهران و خوزستان و همچنین مردم محلی، به راهنمایان گردشگری سراسر کشور تقدیم شد.

دیدگاه‌ها

  1. samaneh saberiun

    sepas be khatere hame chi. bavram nemishe sharmandeim va montazare didar dar hegmataneh
    arash aziz rozhaey omrat talaii & tolani
    ……………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. قربان شما و به امید دیدار.

  2. زهراکشوری

    سلام . خسته نباشید می گم به همگی تون که این همه از دل و جون مایه گذاشتین:)))))))))))))))))))))))))))))) موفق باشی مرد بزرگ:)
    ……………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس از شما.

  3. آلا حبیبیان

    سلام…
    گفتن خسته نباشید جوابگوی اونهمه چیزی که در عکسها دیدم نیست….
    خدا میدونه چه بر شماها گذشته… واقعا از دل گذاشتید و گذاشتید..جمله نوشته شده واقعا تکونم داد که “راهنمای گردشگری کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست…” آخه اون بلبل چمنی که دلش به وصل گل اینچنین خوش است می داند پشت این سه روز چه دنیایی گذشته؟؟؟…..چه خوب که این تصاویر رو گذاشتید
    …………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. ارادتمندم. موفق باشید.

  4. Masi

    “جان ناقابلم قربان غیرتت.”

    از نامه ی تقی زاده به ستارخان.
    …………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. یاد هر دو گرمی باد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *