این روزها دوباره سریال بوعلی سینا از تلویزیون پخش میشود.
من هر بار که این سریال پخش شده، به طور تصادفی آن را دیدهام.
و هر بار و در هر قسمت، تحت تاثیر قرار گرفتهام، بغض کردهام و گاهی نیز پنهانی گریستهام.
اگر خدایی هست، من از او به این دلیل متشکرم که کسی مثل بوعلی را به این دنیا هدیه کرده.
دیگر این که، با سریال «سانیتاگو رامون کاخال» و شخصیت او هم دقیقا همین حس را داشتهام.
دیدگاهها
گاهی حس ناسیونالیستی ( به زبان خودم خودخواه بودن) اجازه نمیده کمی انعطاف داشته
باشیم.
با شناور بودن در زمان و نه اسیر دستبند اکنون، می توانیم درجریان هستی گذشته، اکنون و
آینده، شناور باشیم.
می توانیم درکی که ۵۰ سال بعد از بوعلی خواهیم داشت را اکنون شاهد باشیم و در دنیای
کوچکتر اما رضایت بخش تری زندگی کنیم.
گفته اند خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است و من می گویم، خدا بغض شما هنگام درک آفریده
اوست.
رگ گردن را باید به آرامی حس کرد ، پذیرفت و عاشق بود.
زنده باشید، کامروا و پیروز.
سلام آرش نورآقایی عزیز. حال و احوال جنابعالی؟ خوش می گذره؟ امیدوارم همیشه ایام به کام باشه. گهگاه به سایتت سر میزنم هر چند ممکنه ردی از خودم به جا نذاشته باشم! شاد باشی
فقط یک “مرد” گریه میکنه
گریه مرد نشون ضعف نیست، دلیل بر نامرد نبودنشه
…………………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
سلام
حتما سریالش را پیدا کنم میبینم.
حال گریه ات از ذوق بوده؟؟؟
ولی من فیلم پزشک ترجیح دادم به سریال بوعلی سینا
چون مردن بوعلی سینا را به واقعیت نشون داد خودکشی کرد، نه اینکه به بیماری دچار شود و بمیرد.
…………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. مهم الهامبخشی در فیلم بود برای من.